این فیلم برای ایران ساخته شده است؟
«محمدعلی باشهآهنگر» در پنجمین فیلم سینمایی خود به ژانر غالب کارنامهاش وفادار مانده است.
چهارمین فیلم وی در حوزه دفاع مقدس «ملکه» است که پس از «نیمه گمشده» (1378)، «فرزند خاک» (1386) و «بیداری رؤیاها» (1388)، نشان از دغدغه اصلی این فیلمساز دارد. او کسی است که در سالهای غربت ژانر دفاع مقدس به میدان آمد و در سالی که عباس کیارستمی
«باد ما را خواهد برد»، محمدرضا هنرمند «مومیایی 3» و بهمن فرمان آرا «بوی کافور عطر یاس» را با مضامینی متناسب با دولت اصلاحات ساختند و جشنواره فیلم فجر جوایز را به فیلم «فرمان آرا» با موضوع خیر مقدم به ریاست جمهوری «سید محمد خاتمی» اهدا کرد، «محمد علی باشهآهنگر» درباره سربازی فیلم ساخت که حضور او در جبههها برای ادای تکلیفش، او را از خانه و خانواده و همسرش دور کرده و همسر او خودش را به مناطق جنگی میرساند تا زندگیشان را با هم ادامه دهند.
اینک «ملکه» فیلمی است که با تکیه بر نوع نگاه به جنگ ایران و عراق و آدمهای درگیر آن و نشانگر آن است که باشهآهنگر از معدود بازمانده های این ژانر بعد از مرگ ناگهانی رسول ملاقلی پور و تغییر مدل فیلمسازی حاتمی کیا است.
«مرگ و زندگی» یکی از موضوع های مهم و محوری فیلم است و از همان سکانس آغازین، با نمایش گوساله ذبح شده و عقرب هایی که عیسی از کشتن آنها صرف نظر می کند، به شکلی نمادین این مسئله در فیلم مطرح می شود. این نگاه ویژگی اصلی فیلم «ملکه» است؛ نگاهی که جنگ را حتی از نوع تحمیلیاش ستایش نمیکند بلکه ستایش از آن آدمهایی است که سعی کردند در این موقعیت اجتنابناپذیر مرگ و زندگی، وظیفه در برابر کشور را با ندای انسانی درون خود پیوند دهند و با برآیندی از این دو حس تبدیل به انسانهایی ستودنی شوند.
به عنوان نمونه سیاوش دیدهبان جدیدی که به پالایشگاه مرزی آمده یکی از این آدمهاست که در عین جسارت و انگیزهای که برای حضور مفید در این نقطه حساس مرزی دارد، به شکلی درونی با وجدان و فطرت انسانی خود درگیر است.مردی که در میان هیاهوی خط مرزی و انفجار و گلوله هنوز ندای درونش را میشنود ؛ با روح دیدهبان قدیمی دیدگاه که شهید شده، ارتباط برقرار می کند و در موقعیتی است که قادر به تصمیمگیری برای مرگ و زندگی سربازان عراقی است، به واسطه برقراری دیالوگ با روح دیدهبان این امکان را پیدا میکند که پرسشهای حیاتی و تعیینکنندهاش را ظاهراً با فردی جز خودش در میان بگذارد و جواب بگیرد.
اما در دیگر سو سیاوش بر خلاف سیفالله - حمیدرضا آذرنگ- نگاه خشنی به جنگ ندارد. سیفالله به دنبال کشتن است. میخواهد نیش بزند؛ ولی نه از روی کینه. او که بیشتر شبیه موجودات بدوی است - و در سینمای دفاع مقدس یادآور پرویز پرستویی در روبان قرمز است- سالهاست روحیهای خشن در او شکل گرفته و کشتن را آنقدر تکرار کرده که دیگر به علت آن نمیاندیشد و دست آخر نیز همین روحیه خشن، او و همرزمانش را به کشتن میدهد.
فیلمساز نگاه بیرحمانهای به شخصیت سیفالله دارد و همه چیز را به گردن سیفالله میاندازد. او تراژیکترین شخصیت فیلم است. دائماً به اولین چیزی که به ذهنش میرسد، عمل میکند و بیآنکه بخواهد، همرزمانش را به کشتن میدهد.
بدین ترتیب باید گفت «ملکه» نه تنها یک فیلم دفاع مقدس نیست، بلکه نگاهی ضد جنگ دارد. شاید بتوان گفت فیلمساز بیش از حد تحت تأثیر فیلمهای ضد جنگ سینمای هالیوود است و همین باعث شده «ملکه» و آدمهایش از جامعه ایران فاصله بگیرند. ما در «ملکه» حتی علتی از جنگ هشتساله نمیبینیم. نمیدانیم اینها برای چه میجنگند. شخصیتهای اطراف سیاوش همگی آدمهایی مصنوعی و تک بعدیاند و بیشتر شبیه ربالنوعهایی هستند که با یکدیگر به جنگ برخاستهاند و بر سر هم فریاد میزنند.حتی شخصیت سیاوش نیز در کنار جمشید کامل میشود و به تنهایی حرف زیادی برای گفتن ندارد.
البته خلق شخصیت جمشید نشانه هوشمندی فیلمنامهنویس است. اما تکلیف تماشاچی با این شخصیت روشن نیست و نمیتوان تصور کرد که جمشید، ذهنیتی است که نقش وجدان سیاوش را بازی میکند یا اینکه شهیدی است که از طرف خدا پیامهایی را به سیاوش انتقال میدهد(وحی میکند)؟ سیاوش چه برتری نسبت به جمشید دارد که باید دیدهبان قبلی(جمشید) او را در مسیر انجام وظیفهاش راهنمایی کند؟جدای از آنکه بسیاری از منتقدین سکولار نیز معتقدند این فیلم از لحاظ فیلمنامه مشکل دارد، اما نگاه «باشهآهنگر» به جنگ کمی دور از انصاف به نظر میرسد؛ به نظر می رسد در این فیلم بدون در نظر گرفتن دیگر مؤلفه های واقعی، تنها به یک مفهوم پرداخته شده و تفاوت دفاع هشت ساله ما با دیگر جنگ ها مشخص نیست. این نقد به مفهوم تقدیس جنگ نیست، بلکه در بیان ضرورت جامع نگری در تحلیل مواجهه با یک جنگ تحمیلی است. از دیگر سو، همانطور که به اشتباه در بسیاری از فیلمهای جنگی دهه 60 و 70 تصویری کاریکاتوری، خشن و آلوده از افسران عراقی به نمایش گذاشته میشد، در این فیلم نیز این نوع نگاه لطیف به افسر عراقی در عین نگاه خشن و مستبدانه به سربازان خودی، به نوعی افراط محسوب میشود تا جایی که برخی منتقدین به کنایه این فیلم را برای سینمای کشور متخاصم ایران مناسب تر می دانند! با این وجود نباید انکار کرد که «ملکه» چندین ویژگی متمایز کننده دارد که باعث شده علی رغم زمان زیاد آن، خستهکننده به نظر نرسد. فیلمبرداری منحصر به فرد و انتخاب تصاویر زیبایی مثل لحظه رکاب زدن سیاوش در پس زمینه اتوبوس آسیب دیده معلق روی لبه پل؛ انتخاب مناسب گروه بازیگران؛ هوشمندی در تبدیل مونولوگ به دیالوگ برای بیرونی کردن این کشمکشها، طنز جاری در فیلم و ...
این فیلم برنده چهار سیمرغ بلورین و کاندیدای سیمرغ در 14 بخش سیامین جشنواره فیلم فجر شد.
شاید در مجموع بتوان چنین نتیجه گرفت که «ملکه» بیشتر مناسب محافل و جشنوارههای بینالمللی است تا یک تصویرگر واقعی از دفاع هشت ساله و آدمهای آن ...