فارغ از صحت یا عدم صحت هشدار منتقدان نصیری، آنچه از بازخورد سخنان وی در نظرسنجیها عیان است تاثیر متفاوت وی در ترویج مکتب تفکیک میباشد؛ امری که حتی با نقدهای تازندهای همچون تعبیر نمودن به سلفیگری شیعی نیز توسعه مییابد و مخاطب را نسبت به مطالعه و تعقیب آن حساستر میسازد. با این وصف باید گفت که مکتب تفکیک در آینده پرفروغتر از همه سالیان قبل به میان کسانی خواهد آمد که طلبه حوزههای علمیه مشهد و نجف نبودهاند. آیندهای که اگر باور منتقد اخیر را بپذیریم باید از آن هراسید.
مریم رضایی- چندی است که نام «مهدی نصیری» بار دیگر در عرصه رسانهها مطرح است. وی که در روزهای پایانی جنگ و در 25 سالگی با سردبیری کیهان و سپس مدیرمسئولی آن و در نیمه دهه هفتاد با انتشار نشریه صبح شهرتی ویژه یافته بود؛ پس از فترتی ده ساله این بار با طرح مباحثی در نقد تفلسف، عرفان و رویکرد صدرایی به عقل که با انتشار نشریه سمات در بهار ۱۳۸۹ بار دیگر آوازهای برهم زده که با پخش مناظراتش با حجت الاسلام محسن غرویان، حجت الاسلام احمد رهدار و نیز دکتر حسین کچویان که از سیما عمومیت یافت. تفاوت عمده «مهدی نصیری» با چهرههای شاخص مکتب تفکیک آشنایی وی با رسانه و تسلط بر شیوههای اثرگذاری بر مخاطب است. به عنوان نمونه شاید هشت جلسه مناظره آیت الله جوادی آملی با آیت الله سیدان (از شاخصترین چهرههای مکتب تفکیک) چنان بازتابی نداشت که مناظره مهدی نصیری با حجت الاسلام رهدار؛ که این دومی اگرچه عمق مناظره نخست را نداشت، اما از حداکثر برد رسانهای از قبیل پخش از رسانه ملی برخوردار بود.
جالب آنجاست که حتی برخی نسبت به ایفای نقش نصیری به نمایندگی از مکتب تفکیک در این نوع مناظرهها انتقاد داشتند. به عنوان نمونه یکی از رسانهها پس از پخش مناظره نصیری و غرویان نوشت «مهدی نصیری اگر تفکیکی است، فقط یک تفکیکی نیست. اعتقادات دیگری نیز دارد که مکتب تفکیک به دنبال آن نیست که در مورد آن موضع گیری جدی کند. دیدگاههای مهدی نصیری در مورد غرب هیچگاه سوالی نبوده که در مکتب تفکیک به عنوان یک موضوع اصلی مورد بررسی قرار گیرد... میرزا جواد تهرانی تمدن غرب با اخلاق اسلامی را قابل جمع میداند و بلکه آن را مطلوب میبیند. محمدرضا حکیمی نیز تمدن غرب را تمدن صنعتی میداند و بالاتر اینکه به برخی از دستاوردهای فلسفی غرب در دوران مدرن به دیده احترام نگریسته و آن را مطلوب میداند. وی حتی مخالفت با تجدد را مخالفت با توحید میداند!»
با این حال اما نصیری توانسته است تاثیر خوبی بر مخاطب خود بگذارد؛ تا آنجا که در نظرسنجی شبکه چهار سیمای جمهوری اسلامی پس از یکی از مناظرههای اخیر وی؛ شصت و پنج درصد از مخاطبان فعال برنامه، رای را به جانب نصیری دادند.
یکی از رویکردهای وی نقل قول مواردی از آرای عرفا، فلاسفه و متکلمان به ویژه از افلاطون، ارسطو، ابن عربی، سهروردی، ملاصدرای شیرازی و... است که حاصل این نقل قولها، اعلام نامطمئن و آلوده بودن ادراک عرفا، فلاسفه و متکلمان، اعم از شرقی و غربی است. نتیجه، عطف توجه به سوی منابع اصلی دین و عزل نظر از عرفان و فلسفه و کلام خواهد بود. وی در بحث بر خلاف بسیاری؛ پیوستگی مباحث و پرهیز از مفاهیم مبهم را به نیکی دنبال میکند. به عنوان نمونه استفاده از مفاهیم مبهم «شرق» و «غرب» و «مدرنیته» و «تجدد»، در نگره کسانی در سلک و سیره دکتر رضا داوری و دکتر حسین کچویان، موجب آن شده است که مخاطب آنها، کم و بیش، «غرب» را ذاتاً «بیمار» و آلوده قلمداد کند، و «شرق» را ذاتاً پاک و قابل اعتماد. فرجام این فکر، لاجرم به نوعی نژادپرستی جغرافیایی شرق مدار منجر میشود. در نتیجه، فکر غربی چونان کلافی تلقی میگردد که برداشت یک نخ از آن، منجر به انتقال کل آن کلاف معیوب خواهد بود. پس، ترجیح میدهند که به اتکای حکمای سوی شرقی کره زمین، فکر دینی پاک تری بازسازی کنند، و از تعلیم و تعلم علوم انسانی غربی، پرهیز داده میشود. ولی، انضمام پروژه آقای مهدی نصیری موجب میشود که دامنه طرد، تنها به فکر غربی محدود نگردد. انضمام پروژه آقای مهدی نصیری معلوم میکند که نقاط اشتراک گستردهای میان فکر فیلسوفان و عرفا و متکلمان شرقی و فیلسوفان و عرفا و متکلمان غربی وجود دارد، و اِشکال، اساساً از هر نوع تلاش فلسفی و عرفانی و کلامی برای فهم دنیاست و باید به سمت دین خالص بازگشت.
دکتر حامد حاجی حیدری عضو هیات علمی دانشگاه تهران در نقد این رویکرد میگوید «در واقع، پروژه آقای مهدی نصیری با انکار سراسری فلسفه و عرفان و کلام، شفافیت پایان طریقی است که کسانی مانند دکتر رضا داوری و دکتر حسین کچویان آغاز میکنند؛ دقیقاً به همان دلیلی که علوم انسانی غربی، «کلاً» بیاعتبار میشود، فحول علوم انسانی شرقی نیز «کلاً» محو و بیاعتبار میگردند. اگر تیغ بیرحمانه بیاعتبارسازی را به دست گیریم، و دست و دلبازانه، علوم انسانی غربی را بیاعتبار قلمداد کنیم، آن وقت، به سرعت معلوم خواهد شد که تقریباً، هیچ چیز معتبری باقی نخواهد ماند. البته، آنچه انضمام آقای مهدی نصیری هنوز به قدر کافی آن را شفاف نکرده است، این است که این تیغ بیرحمانه، به دین هم رحم نخواهد کرد. مرد شجاعی که چنین، عقلاو حکما را به چالش میگیرد، در مواجهه با صادرکننده شریف «اطلبوا العلم ولو بالصین» (وسائل الشیعه، ج. ۲۷: ۲۷، مصباح الشریعه: ۱۳، بحارالانوار، ج. ۱: ۱۷۷، عوالی اللآلی، ج. ۴: ۷۰، مشکاه الانوار: ۱۳۵) چه خواهد گفت؟ این پردهای از نمایش است که هنوز اجرا نشده، و وقتی آشکار شد، خواهید دید که جنین سلفیت شیعی بالغ گردیده!»
وی با هشدار در خصوص آینده این تفکر، معتقد است: قدر مشترکی که بین انکارکنندگان یکسره علوم انسانی غربی از یک سوی، و انکارکننده علوم انسانی غربی و شرقی، وجود دارد، نحو معرفتشناسی آن هاست که عمیقاً و به نحو متناقض نمایی، متضمن تحقیر «عقل» است. می بینم روزی را که سلفیت شیعی که بموقع، و همین امروز، مهار نشده است، به ضد خود تبدیل میشود. وقتی رفته رفته، میراث حکمت را و حتی بخشهای مهمی از شریعت را تعطیل کرد، نفسی بدون «عقال» سر بر خواهد آورد که شفافیت نهایی شر مدرنیت است: نفس بدون عقال و مهار. تشیع سلفی، مانند تسنن سلفی، مهمترین ویژگی خود را در تحقیر «عقل» قرار خواهد داد، حتی تحقیر «عقل» مومن؛ تحقیر «عقل» ملاصدرای شیرازی، تحقیر «عقل» شیخ شهاب الدین سهروردی، تحقیر «عقل» علامه محمد حسین طباطبایی، تحقیر «عقل» شهید مرتضی مطهری.
فارغ از صحت یا عدم صحت هشدار منتقدان نصیری، آنچه از بازخورد سخنان وی در نظرسنجیها عیان است تاثیر متفاوت وی در ترویج مکتب تفکیک میباشد؛ امری که حتی با نقدهای تازندهای همچون تعبیر نمودن به سلفیگری شیعی نیز توسعه مییابد و مخاطب را نسبت به مطالعه و تعقیب آن حساستر میسازد. با این وصف باید گفت که مکتب تفکیک در آینده پرفروغتر از همه سالیان قبل به میان کسانی خواهد آمد که طلبه حوزههای علمیه مشهد و نجف نبودهاند. آیندهای که اگر باور منتقد اخیر را بپذیریم باید از آن هراسید.
جالب آنجاست که حتی برخی نسبت به ایفای نقش نصیری به نمایندگی از مکتب تفکیک در این نوع مناظرهها انتقاد داشتند. به عنوان نمونه یکی از رسانهها پس از پخش مناظره نصیری و غرویان نوشت «مهدی نصیری اگر تفکیکی است، فقط یک تفکیکی نیست. اعتقادات دیگری نیز دارد که مکتب تفکیک به دنبال آن نیست که در مورد آن موضع گیری جدی کند. دیدگاههای مهدی نصیری در مورد غرب هیچگاه سوالی نبوده که در مکتب تفکیک به عنوان یک موضوع اصلی مورد بررسی قرار گیرد... میرزا جواد تهرانی تمدن غرب با اخلاق اسلامی را قابل جمع میداند و بلکه آن را مطلوب میبیند. محمدرضا حکیمی نیز تمدن غرب را تمدن صنعتی میداند و بالاتر اینکه به برخی از دستاوردهای فلسفی غرب در دوران مدرن به دیده احترام نگریسته و آن را مطلوب میداند. وی حتی مخالفت با تجدد را مخالفت با توحید میداند!»
با این حال اما نصیری توانسته است تاثیر خوبی بر مخاطب خود بگذارد؛ تا آنجا که در نظرسنجی شبکه چهار سیمای جمهوری اسلامی پس از یکی از مناظرههای اخیر وی؛ شصت و پنج درصد از مخاطبان فعال برنامه، رای را به جانب نصیری دادند.
یکی از رویکردهای وی نقل قول مواردی از آرای عرفا، فلاسفه و متکلمان به ویژه از افلاطون، ارسطو، ابن عربی، سهروردی، ملاصدرای شیرازی و... است که حاصل این نقل قولها، اعلام نامطمئن و آلوده بودن ادراک عرفا، فلاسفه و متکلمان، اعم از شرقی و غربی است. نتیجه، عطف توجه به سوی منابع اصلی دین و عزل نظر از عرفان و فلسفه و کلام خواهد بود. وی در بحث بر خلاف بسیاری؛ پیوستگی مباحث و پرهیز از مفاهیم مبهم را به نیکی دنبال میکند. به عنوان نمونه استفاده از مفاهیم مبهم «شرق» و «غرب» و «مدرنیته» و «تجدد»، در نگره کسانی در سلک و سیره دکتر رضا داوری و دکتر حسین کچویان، موجب آن شده است که مخاطب آنها، کم و بیش، «غرب» را ذاتاً «بیمار» و آلوده قلمداد کند، و «شرق» را ذاتاً پاک و قابل اعتماد. فرجام این فکر، لاجرم به نوعی نژادپرستی جغرافیایی شرق مدار منجر میشود. در نتیجه، فکر غربی چونان کلافی تلقی میگردد که برداشت یک نخ از آن، منجر به انتقال کل آن کلاف معیوب خواهد بود. پس، ترجیح میدهند که به اتکای حکمای سوی شرقی کره زمین، فکر دینی پاک تری بازسازی کنند، و از تعلیم و تعلم علوم انسانی غربی، پرهیز داده میشود. ولی، انضمام پروژه آقای مهدی نصیری موجب میشود که دامنه طرد، تنها به فکر غربی محدود نگردد. انضمام پروژه آقای مهدی نصیری معلوم میکند که نقاط اشتراک گستردهای میان فکر فیلسوفان و عرفا و متکلمان شرقی و فیلسوفان و عرفا و متکلمان غربی وجود دارد، و اِشکال، اساساً از هر نوع تلاش فلسفی و عرفانی و کلامی برای فهم دنیاست و باید به سمت دین خالص بازگشت.
دکتر حامد حاجی حیدری عضو هیات علمی دانشگاه تهران در نقد این رویکرد میگوید «در واقع، پروژه آقای مهدی نصیری با انکار سراسری فلسفه و عرفان و کلام، شفافیت پایان طریقی است که کسانی مانند دکتر رضا داوری و دکتر حسین کچویان آغاز میکنند؛ دقیقاً به همان دلیلی که علوم انسانی غربی، «کلاً» بیاعتبار میشود، فحول علوم انسانی شرقی نیز «کلاً» محو و بیاعتبار میگردند. اگر تیغ بیرحمانه بیاعتبارسازی را به دست گیریم، و دست و دلبازانه، علوم انسانی غربی را بیاعتبار قلمداد کنیم، آن وقت، به سرعت معلوم خواهد شد که تقریباً، هیچ چیز معتبری باقی نخواهد ماند. البته، آنچه انضمام آقای مهدی نصیری هنوز به قدر کافی آن را شفاف نکرده است، این است که این تیغ بیرحمانه، به دین هم رحم نخواهد کرد. مرد شجاعی که چنین، عقلاو حکما را به چالش میگیرد، در مواجهه با صادرکننده شریف «اطلبوا العلم ولو بالصین» (وسائل الشیعه، ج. ۲۷: ۲۷، مصباح الشریعه: ۱۳، بحارالانوار، ج. ۱: ۱۷۷، عوالی اللآلی، ج. ۴: ۷۰، مشکاه الانوار: ۱۳۵) چه خواهد گفت؟ این پردهای از نمایش است که هنوز اجرا نشده، و وقتی آشکار شد، خواهید دید که جنین سلفیت شیعی بالغ گردیده!»
وی با هشدار در خصوص آینده این تفکر، معتقد است: قدر مشترکی که بین انکارکنندگان یکسره علوم انسانی غربی از یک سوی، و انکارکننده علوم انسانی غربی و شرقی، وجود دارد، نحو معرفتشناسی آن هاست که عمیقاً و به نحو متناقض نمایی، متضمن تحقیر «عقل» است. می بینم روزی را که سلفیت شیعی که بموقع، و همین امروز، مهار نشده است، به ضد خود تبدیل میشود. وقتی رفته رفته، میراث حکمت را و حتی بخشهای مهمی از شریعت را تعطیل کرد، نفسی بدون «عقال» سر بر خواهد آورد که شفافیت نهایی شر مدرنیت است: نفس بدون عقال و مهار. تشیع سلفی، مانند تسنن سلفی، مهمترین ویژگی خود را در تحقیر «عقل» قرار خواهد داد، حتی تحقیر «عقل» مومن؛ تحقیر «عقل» ملاصدرای شیرازی، تحقیر «عقل» شیخ شهاب الدین سهروردی، تحقیر «عقل» علامه محمد حسین طباطبایی، تحقیر «عقل» شهید مرتضی مطهری.
فارغ از صحت یا عدم صحت هشدار منتقدان نصیری، آنچه از بازخورد سخنان وی در نظرسنجیها عیان است تاثیر متفاوت وی در ترویج مکتب تفکیک میباشد؛ امری که حتی با نقدهای تازندهای همچون تعبیر نمودن به سلفیگری شیعی نیز توسعه مییابد و مخاطب را نسبت به مطالعه و تعقیب آن حساستر میسازد. با این وصف باید گفت که مکتب تفکیک در آینده پرفروغتر از همه سالیان قبل به میان کسانی خواهد آمد که طلبه حوزههای علمیه مشهد و نجف نبودهاند. آیندهای که اگر باور منتقد اخیر را بپذیریم باید از آن هراسید.