ادب و هنر

ناشناختگی «گردشگری ادبی» در مهد ادبیات

در شهر «ورونا»، دو قبر نمادین به نام «رومئو» و «ژولیت» ساخته‌اند که هر ساله هزاران گردشگر برای دیدن این قبرها به ورونا سفر می‌کنند. این در حالی است که همه می‌دانند که رومئو و ژولیت، نام دو شخصیت افسانه‌ای نمایشنامه‌ شکسپیر است و هیچ‌کدام از این دو، وجود خارجی نداشته و ندارند.
آرش نور آقایی- یک افسانه آلمانی می گوید یک پری دریایی در سالهای دور در رود راین زندگی میکرد. پری هر روز آوازهای زیبایی میخواند و ماهیگیران عاشق پیشه را به سوی خود میکشاند و در نهایت جانشان را میگرفت. این مطلب بنمایه یک افسانه آلمانی است، اما امروز آلمانیها در حاشیه رود راین، مجسمهای از یک پری دریایی ساختهاند و گردشگران تنها به خاطر افسانه‌‌ای که در مورد راین و ماهیگیران آن گفته میشود به دیدار این منطقه و مجسمه‌‌ معروفش میروند.

همچنین ایتالیاییها در شهر «ورونا»، دو قبر نمادین به نام «رومئو» و «ژولیت» ساختهاند که هر ساله هزاران گردشگر برای دیدن این قبرها به ورونا سفر میکنند. این در حالی است که همه میدانند که رومئو و ژولیت، نام دو شخصیت افسانهای نمایشنامه شکسپیر است و هیچکدام از این دو، وجود خارجی نداشته و ندارند.

در واقع استفاده از اسطورهها و افسانهها برای جذب گردشگر، یکی از شیوههای هوشمندانه در این زمینه است. امروز، قصهسرایی یک میراث معنوی جهانی است و کشورهایی همچون ترکیه و فلسطین، نحوه قصهسرایی خود را در فهرست یونسکو به ثبت رساندهاند؛ ما در عوض، قصهسرایی ایرانی و نقالی شاهنامه را به تاریخ سپردهایم و خود خفتهایم. اینها، تنها بخش بسیار کوچکی از توانایی‌‌های ادبیاتی و دنیای وسیع افسانهها و اسطورههای ایرانی است که قابلیت جهانی شدن و در جهان عرضه شدن را دارند و میتوانند در گردشگری مفید واقع شوند.

 بسیاری از مکانهای گردشگری که در کشور ما وجود دارند، با اسطورهها و افسانهها درآمیختهاند، اما موضوع این است که تاکنون از این منظر به آنها توجه نشده و ما از تمام ظرفیتهای موجود استفاده نکردهایم. به طور مثال اگر تنها به روایتهای شاهنامه فردوسی توجه کنیم، با دنیایی از افسانه و اسطورهها مواجه میشویم که کمترین بهرهای از آنها نبردهایم.

اکنون این سئوال مطرح است که با استفاده از مضامین افسانهها و مفاهیم اسطورهها در توسعه گردشگری چه میتوان کرد؟ برای پاسخ به این سئوال بهتر است به چند پیشنهاد فرضی توجه کنیم، فرض کنید در سیستان و بلوچستان که آن را محل تولد «رستم» و محل بسیاری از اتفاقات شاهنامه میدانیم، موزهای به نام «موزه شاهنامه» بسازیم و در آن، برخی از داستانهای شاهنامه را به روشهای کارآمد و روزآمد روایت کنیم و تصویر و مجسمه‌‌ بعضی از شخصیتهای شاهنامه را طراحی و اجرا کنیم. آیا نتیجه‌‌ این کار، این نخواهد بود که در وهله نخست، گردشگران را به بخش دیگری از ایران که امروز کمتر مورد توجه گردشگران قرار میگیرد، هدایت و ادبیات حماسی سرزمینمان را به گردشگران معرفی میکنیم. همچنین در این میان، ارج زبان فارسی و فردوسی هم بیشتر میشود.

فرض کنید، ما هم، چون ایتالیاییها در یک باغ مصفا که نمونهاش را در ایران بسیار داریم، یک مقبره نمادین از شیرین و فرهاد بسازیم و تراژدی این عشاق را برای گردشگران یادآوری کنیم. جالب اینکه ما در کوه بیستون مکانی را به نام «فرهاد تراش» میشناسیم و در شهرستان ایوان استان ایلام، اثری به نام «تاق شیرین و فرهاد» داریم که هر کدام قصهای هم برای خود دارند، اما ما یا از این قصهها کمتر آگاهی داریم و یا اینکه برایشان منزلتی قائل نیستیم و این در حالی است که در قرون شانزدهم و هفدهم میلادی، همین قصهها و افسانهها پای گردشگران اروپایی را به ایران باز کرد تا راز گوهر شب چراغ و قالیچه حضرت سلیمان و گنبد طلا را بدانند.

https://shoma-weekly.ir/6U3ruk