نگاه

موتلفه از تأسیس تا زندان

یک روز با حضور شورای روحانیت ، آقای انواری ، مولائی، شهید بهشتی و... دعوت کردند از تمام سران مؤتلفه و به ما گفتند که هر کدامتان تا کجای کار ادامه می دهید ؟ تا چند سال زندان، تا شهادت و ضرر مالی تا چه حدی ، تا کی هستید؟ خدا می داند که عده ای شهادت را گفتند و ما هم یک چیزی گفتیم ، خجالت می کشم بگویم.
مرحوم علی حبیب اللهیان- ما دسته اصفهانی ها بودیم، می دانید که مؤتلفه سه دسته بودند ، اصفهانی ها و کوچه غریبان و مسجد شیخ علی ؛ شخصی به نام حاج مهدی بهادران که چند سالی است فوت کردهاند ، جلسه
اصفهانی ها را به وجود آورد ، آقای میرفندرسکی بودند و عزت الله خلیلی و می دانید که تشکیلات مؤتلفه هر نفر ده نفر ده نفر می شد اما گرمی این بخش مؤتلفه بهادران بود.
یک روزی آقای بهادران گفتند که باید به قم برویم، خودشان از قبل مقدمات را چیده بود چون ایشان جزء فدائیان اسلام بود همچنین عزت الله خلیلی با امام و با شهید نواب صفوی ارتباط داشتند ، به ما گفتند که دو گروه دیگر هستند که تقریباً با شما هماهنگی دارند ، باهم باید ارتباط پیدا کنید که از اصفهانی ها آقای بهادران ، عزت الله خلیلی و میرفندرسکی و بنده بودم و اعلا میرمحمد صادقی ، از گروه دوم آقای شفیق و عسگراولادی، توکلی بینا و شهید عراقی و از گروه سوم شهید  امانی و شهید اسلامی ، شیهد لاجوردی، عباس مدرسی فرد و حاج حسین رحمانی.
 آقای امانی ، آقای صادق اسلامی که خدا رحمتشان کند که متشرع بودند ، به امام گفتند که ما دسترسی به شما نداریم برای انجام کارهایمان ، برای اینکه کار خلاف شرعی صورت نگیرد نمی دانیم چطور تأییدیه بگیریم ، امام چهار نفر را معرفی کردند.شهید آیت الله مطهری ، شهید آیت الله بهشتی ، آیتالله انواری ، آیت الله مولائی. گاهی هر چهار نفر گاهی هم یک نفرشان بنا به ضرورت ، هرگاه با ما کار داشتند می آمدند و رابط ما با آنها ، آقای امانی و آقای اسلامی و آقای عراقی بودند. شهید باهنر هم در کارهای آموزشی نقش داشت. در همان جلسات معمول ، شهید باهنر زحمت برگه های کپی شده را میکشید به ما می داد و ما می بردیم هر کدام به ده نفر خودشان آموزش می دادند . ما در اصل که دوازده نفر بودیم و هر یک از ما ده تا ده تا زیاد شده بود ، مثلاً من ده نفر را داشتم که هر یک از اینها ده نفر دیگر را معرفی کرده بودند یعنی من صد نفر داشتم ، اینها عضو بودند ، ولی طرفداران و همراهان بیشتر از اینها بود ، تمام بازاری ها بودند ، در شهرستان ها بودند.  تمام اعلامیه هایی را که ما می نوشتیم در منزلمان یا در مغازه ای که در تیمچه حاجب الدوله داشتیم . سپس داخل پاکت پستی قرار می دادیم می فرستادیم به اصفهان از طریف ترمینال مسافربری و باربری گیتی نبرد ، که اینها علاوه بر مسافربری و ... بین شهرها ، مراسلات را هم منتقل میکردند. در اصفهان شخصی را داشتیم به نام میرزا برهانی که او این نامه ها را دریافت می کرد ، در آنجا چاپ میشد و جاسازی میکردیم در اجناسمان و منتقل می کردیم.یک بار اعلامیه ای که امام فرموده بودند خیلی حساسیت دارد را در یک ساعت در کل کشور پخش کردیم،    به تمام رجال خبر دادیم و تمام شهرستانها ، شاه جاخورده بود، همه جا خورده بودند ، و تمام زحماتش را شهید عراقی به دوش کشید ، موضوعش را به خاطر ندارم ، تهدیدی برای شاه و اطرافیانش بود.
یک روز با حضور شورای روحانیت ، آقای انواری ، مولائی، شهید بهشتی و... دعوت کردند از تمام سران  مؤتلفه و به ما گفتند که هر کدامتان تا کجای کار ادامه می دهید ؟ تا چند سال زندان، تا شهادت و ضرر مالی تا چه حدی ، تا کی هستید؟ خدا می داند که عده ای شهادت را گفتند و ما هم یک چیزی گفتیم ، خجالت می کشم بگویم.
بعد از ماجرای منصور  تعدادی را گرفتند و تحت عنوان اینکه اینها طرفدار روحانیتی هستند که با شاه مخالف است آقایان میرفندرسکی ، شفیق ، توکلی و اسلامی دو سال ، آقایان لاجوردی و خلیلی یک سال و نیم و من و آقای رحمانی یک سال محکوم شدیم. 12/12/43 ما را گرفتند و 12/12/44 هم آزاد شدیم. 67 روز در زندان انفرادی بودیم در قزل قلعه ، 47 روز هم در زندان عشرت آباد بودیم و
باقی اش در زندان قصر بودیم.

https://shoma-weekly.ir/TkNOWz