
«یا صاحبالزمان! داستان یوسف را به بهانه تو گفتیم. شرمندهایم. میدانیم گناهان ما همان چاه غیبت توست... و ما با رو سیاهی و شرمندگی، آمدهایم تا از تو نشانی بگیریم. به ما گفتهاند اگر به جستوجوی تو برخیزیم نشانی از تو مییابیم... ای عزیز مصر وجود! سراسر جهان را تیره روزی فرا گرفته است. نیازمندیم، محتاجیم و در عین حال گناهکار، از ما بگذر و پیمانه جانمان را از محبت پرکن.
یابنالحسن! برادران یوسف وقتی به نزد او آمدند کالایی- هر چند اندک- آورده بودند، سفارشنامهای هم از یعقوب داشتند. اما... ای آقا! ای کریم! ای سرور! ما درماندگان، دستمان خالی و رویمان سیاه است. آن کالای اندک را هم نداریم. اما... نه، کالایی هر چند نا قابل و کم بها آوردهایم. دلی شکسته داریم و مقدورمان هم سری است که در پایت افکنیم. افسردهایم و چشم به لطف و احسان تو دوختهایم. سفارشنامهای هم داریم. پهلوی شکسته مادر مظلومهات زهرا را به شفاعت آوردهایم. یا صاحب الزمان! به یقین، تو از یوسف مهربانتری. تو از یوسف بخشندهتری. به فریادمان برس، درماندهایم...»