شنیدهام دو نفر موتور سوار پس از اطمینان از اینکه او خود محمود زارعی است، تیر را رها کردهاند سمت او. خواربار فروش بود و دستگیر نیازمندان. از لطف خدا، مغازهاش هم روبهروی مسجد آیتالله کاشانی بود و چند وقت یکبار که اجناس و ارزاق و البسه جمع میکردند، پای ثابت این کار بود. به غیر از این خودش هم دست به کار بود و بستههای ارزاقش را، نیازمندان خوب میشناختند. این را به بقیه هم توصیه میکرد. یعنی پس از توصیه به نماز اول وقت، میگفت دستگیری از فقرا را فراموش نکنید.
پسر شهید محمود زارعی- فقط 10 سال داشتم که دیگر ندیدمش! برادر کوچکم هم هنوز به دنیا نیامده بود. آن زمانها همه تابستان را در شهمیرزاد میگذراندم. چیزی نمانده بود که تابستانها تمام شود و دوباره ببینمش؛ اما نگذاشتند. 8 شهریور 61، همین جا که من حالا نشستهام، جلوی مغازهاش، ترور شد. کینه داشتند از او! بدیهی است کسی که در دادستانی بود و ماموریتش، یافتن خانههای تیمی منافقین و شناسایی و معرفی آنها، اینگونه از او کینه به دل بگیرند.
شنیدهام دو نفر موتور سوار پس از اطمینان از اینکه او خود محمود زارعی است، تیر را رها کردهاند سمت او. خواربار فروش بود و دستگیر نیازمندان. از لطف خدا، مغازهاش هم روبهروی مسجد آیتالله کاشانی بود و چند وقت یکبار که اجناس و ارزاق و البسه جمع میکردند، پای ثابت این کار بود. به غیر از این خودش هم دست به کار بود و بستههای ارزاقش را، نیازمندان خوب میشناختند. این را به بقیه هم توصیه میکرد. یعنی پس از توصیه به نماز اول وقت، میگفت دستگیری از فقرا را فراموش نکنید.
*از شهدای حزب مؤتلفه اسلامی