نگاه

مشکلات آغاز تحزب مردمی

در داخل شورای مرکزی هم قبل از اینکه مسائل و ایده‌های اقتصادی مطرح شود، اختلافات سیاسی مطرح شد یعنی روند اندیشه‌های سیاسی افراد خیلی فرق می‌کرد. داخل حزب امثال شهید عراقی بود که حدود ۶ نخست وزیر در دوران پهلوی را ترور کرده بود، شهید منتظری بود که دنبال نهضت مستضعفین جهانی بود و ایده‌های جهانی داشت و افراد دیگری هم بودند مانند برخی اساتید دانشگاه که اصلا گروه خونشان به کارهای نظامی‌نمی‌خورد. شهید آیت و مهندس موسوی هم از نظر سیاسی با هم بسیار اختلاف داشتند.
دکتر حسن غفوری فرد- مشکلی که از ابتدای انقلاب تا همین امروز در مملکت هست، این است که هنوز حزب در کشور ما نهادینه نشده است. دلایل تاریخی و ذهنیتهای فرهنگی هم دارد. بعد از انقلاب حزبی به نام «حزب جمهوری اسلامی» تاسیس شد که بنیانگذاران آن شهید بهشتی، شهید باهنر، مقام معظم رهبری، آیتالله موسوی اردبیلی و آیت اللههاشمیرفسنجانی بودند و سپس یک شورای مرکزی ۳۰ نفره داشت.

این شورای مرکزی در تابستان ۵۷ تشکیل شد یعنی قبل پیروزی انقلاب، منتها آن زمان مخفی بود و در اسفند ۵۷ اعلام رسمیکردند و در اساسنامه نوشته بودند که هر موقع تعداد اعضای حزب به ۳۰۰ نفر برسد کنگره تشکیل میشود و در همان ساعات اول اعلام این موضوع، صفی طولانی تشکیل شد و مردم به خوبی از عضویت در این حزب استقبال کردند که علت آن، حضور افراد سرشناس و شناخته شده در این حزب بود.

برخی فکر کردند چون اسم این حزب جمهوری است مردم به جمهوری رای میدهند نه به حزب، بنابراین آمدند یک حزب به نام جمهوری خلق مسلمان تاسیس کردند. این حزب را آیت الله کاظم شریعتمداری راه انداخت. آنها میخواستند اعضای حزب جمهوری را به طرف حزب خود بکشانند که حتی به من هم مراجعه کردند و گفتند که مردم نمیدانند چه میخواهند و فکر میکنند حزب جمهوری اسلامیهمان نظام است. اما در هر صورت اقدام آنها با استقبالی مواجه نشد. این بحث اولین مشکل بود و داشت ذهنیت فرهنگی و تاریخی اصلاح میشد که با این کاری که امثال آنها کردند باز هم منفی شد.

ضربه بعدی به حزب جمهوری اسلامیمسئله 7تیر و ۸ شهریور بود که مغز متفکر حزب و شاید مغز متفکر نظام یعنی شهید بهشتی و بعد هم شهید باهنر و شهید رجایی و بسیاری از اعضای اصلی شورای مرکزی به شهادت رسیدند. طبیعتا آن کسی که میتوانست یک نخ تسبیح باشد شخص آیت الله بهشتی بود که وقتی به شهادت رسید حزب یک ضربه بسیار سختی را متحمل شد.

پس از این موضوع مشکل در مباحث اقتصادی بود؛ یکی اقتصاد حزب که باید چراغش روشن میماند و نیاز به امکانات داشت و با این که مسئولان کشور عضو آن بودند ولی هیچکس نمیخواست از امکانات دولتی استفاده کند. در واقع مشکلات مالی و اقتصادی علاوه بر وجود اختلافات درایدههای اقتصادی، یک ضربه دیگری به حزب وارد آورد.

در داخل شورای مرکزی هم قبل از اینکه مسائل و ایدههای اقتصادی مطرح شود، اختلافات سیاسی مطرح شد یعنی روند اندیشههای سیاسی افراد خیلی فرق میکرد. داخل حزب امثال شهید عراقی بود که حدود ۶ نخست وزیر در دوران پهلوی را ترور کرده بود، شهید منتظری بود که دنبال نهضت مستضعفین جهانی بود و ایدههای جهانی داشت و افراد دیگری هم بودند مانند برخی اساتید دانشگاه که اصلا گروه خونشان به کارهای نظامینمیخورد. شهید آیت و مهندس موسوی هم از نظر سیاسی با هم بسیار اختلاف داشتند.

من این موضوع را همان اوایل تاسیس حزب به شهید باهنر گفتم که تک تک ستاره اند و شاید هر کدام به تنهایی یک حزب باشند. به عنوان مثال شهید آیت خودش یک حزب بود. یا مثلا دیدگاه جلال الدین فارسی و آقای دکتر نمازی یا حداد عادل با هم تفاوت داشت.

تا موقعی که شهید بهشتی حضور داشت برای حزب وقت میگذاشت. به خصوص قبل از اینکه مجلس خبرگان ایشان را انتخاب کند. ایشان تلاش میکرد که تا حد امکان علیرغم اختلافات بتوانند با هم کار کنند. اما وقتی شهید بهشتی رفت و آیت الله خامنه ای و آیتاللههاشمیرفسنجانی گرفتار کارهای دولتی شدند و کمتر توانستند وقت بگذارند، عملا این اختلافات خیلی شدید شد و تقریبا اعضای حزب جمهوری دو یا سه گروه شدند. مثلا در مسائل اقتصادی هم آقای عسکراولادی بیشتر طرفدار اقتصاد آزاد بود ولی مهندس موسوی و دوستانش بیشتر روی اقتصاد دولتی تاکید داشتند. جالب است که سال ۶۲ یکی از مسئولان کشورهای بلوک شرق مصاحبه کرد و گفت در کشور ما ۲۵درصد اقتصاد آزاد و ۷۵درصد اقتصاد دولتی است اما همان موقع مهندس موسوی مصاحبه ای کرد و گفت ما نباید بیش از ۲۰درصد اقتصاد آزاد داشته باشیم! یعنی از آن درصدی که آن مسئول بلوک شرق در زمینه اقتصاد آزاد هم گفته بود ۵درصد کم کرد.

https://shoma-weekly.ir/bD9fBc