وی موتور بود با همسرش که آن بمبگذاری در میدان امام خمینی روبروی مخابرات او را بهسمتی و همسرش را به سمتی دیگر پرتاب کرد. هیچ ازش نماند جز یک کیسه که جمع بدنش بود! تو مراسم شهید بهشتی بود که به من گفته بود برای شهید نه مشکی بپوش نه گریه کن! حالا این جا بود که میگفتند چرا مادرش گریه نمیکند؟ اما به پدرش هم گفته بودم مشکی نپوش! خواستی گریه کنی هم دو تایی با هم در منزل گریه میکنیم! هیچ کس گریه ما را ندید! دشمن هم آرزوی گریه مرا با خود به گور برد.
مادر شهید محمد توسلی- همسرش که به هوش آمد مدام میگفت:«محمد؟ محمد کجاست؟» گفتم محمد رفت همان جا که آرزویش را داشت. هرچه از او بگم کم گفتم! از اخلاقش! از رفتارش! از ارادتش که جونش بود و امام خمینی اش! به او
میگفتم اگر قسمتت باشد، شهادت سر کار سراغت میآید. می گفت:«باید برویم سراغش» بهشتی را که شهید کردند، غبطه میخورد و میگفت خوش به حالش! کاش من هم اینگونه شهید شوم.
همین هم شد. روی موتور بود با همسرش که آن بمبگذاری در میدان امام خمینی روبروی مخابرات او را بهسمتی و همسرش را به سمتی دیگر پرتاب کرد. هیچ ازش نماند جز یک کیسه که جمع بدنش بود! تو مراسم شهید بهشتی بود که به من گفته بود برای شهید نه مشکی بپوش نه گریه کن! حالا این جا بود که میگفتند چرا مادرش گریه نمیکند؟
اما به پدرش هم گفته بودم مشکی نپوش! خواستی گریه کنی هم دو تایی با هم در منزل گریه میکنیم! هیچ کس گریه ما را ندید! دشمن هم آرزوی گریه مرا با خود به گور برد.
* از شهدای حزب مؤتلفه اسلامی