نگاه

ما ضد انقلاب شدیم

مجاهدین خلق و چریک‌های فدایی با اینکه به ظاهر دو سازمان جدا از هم بودند اما در پشت پرده، مثل دو بخش یک سازمان عمل می‌کردند؛ حتی در بعضی مواقع در بیزون از زندان همکاری‌هایی با یکدیگر داشتند. در بیرون از زندان همکاری‌هایی با یکدیگر داشتند. در بیرون از زندان سیاستمداران متوجه نمی‌شدند ولی ما در داخل زندان متوجه می‌شدیم.
حبیب اله عسگر اولادی- مجاهدین خلق و چریکهای فدایی با اینکه به ظاهر دو سازمان جدا از هم بودند اما در پشت پرده، مثل دو بخش یک سازمان عمل میکردند؛ حتی در بعضی مواقع در بیزون از زندان همکاریهایی با یکدیگر داشتند. در بیرون از زندان همکاریهایی با یکدیگر داشتند. در بیرون از زندان سیاستمداران متوجه نمیشدند ولی ما در داخل زندان متوجه میشدیم.

اینها به تعبیر خودشان، به عنوان بخش راست و بخش چپ عمل میکردند، اما در حقیقت یک بودند، منتها هر کدام برای اینکه موثر باشند و تشکلهای دارای آن ایده و عقیده را ریشه کن کنند؛ تندترین روش را نسبت به قضاوت و تفسیر و تحلیل همدیگر داشتند، اما در اصل میخواستند به عنوان دو تیغه قیچی، تمام تشکلهای موجود را قطع کنند تا خود یکهتاز جریانهای سیاسی باشند و بتوانند نظامی را که مورد پسند آمریکاست، در ایران پیاده کنند. آن موقع شهید لاجوردی تمام اینها را میگفت و در باره آن اظهارنظر میکرد. بسیاری از تهمتهایی که چه در همان دوران زندان و چه بعد از زندان به موتلفه اسلامی زده شد، کار اینها بود و تا هم اکنون نیز به واسطه بعضی از تشکلهایی که در داخل کشور هستند و در واقع مجری اوامر اینها به شمار میروند، این تهمتها ادامه دارد. به خاطر اینکه میدانند موتلفه اسلامی جز اسلامیت ایران و جز ایران اسلامی، چیز دیگری نمیخواهد.

هر کس را که ساواک در مشهد دستگیر میکرد و به زندان سیاسی میآورد، در بدو ورود این دو سازمان وارد عمل میشدند؛ یعنی اگر متوجه میشدند این زندانی افکار چپ دارد، چریکهای فدایی خلق او ار جذب میکردند و اگر متوجه میشدند یک دانش آموزو یا یک دانشجوی مذهبی، یا طلبه یا از اصناف و یا از متن مردم است، مجاهدین خلق او رادوره میکردند و در فرصت کوتاهی روی او کار کرده و بعد میگفتند که باید با ما ارتباط داشته باشی و همچنین آنها را از ارتباط با دیگران به خصوص ما منع میکردند. البته کار چریکهای فدایی خلق راحتتر بود، چون چپیها که وارد زندان میشدند، سراغ ما نمیآمدند اما مذهبیها رغبت داشتند که طرف ما بیایند. ولی مجاهدین خلق چنان تصوری از شهید لاجوردی و حیدری و بنده درست کرده بودند که هر کسی ما را نمیشناخت، فکر میکرد ما چه دیوهای خطرناکی هستیم. این شیوه جذب این دو سازمان در زندان بود.

شهید لاجوردی معتقد بود که مجاهدین خلق مسلمان نیستند، مشرک به زندان آمدهاند و الان ملحد هستند. گفتم بنیشینیم با اینها در خصوص ایدئولوژیمان صحبت کنیم. این مسئله را با آنها مطرح کردیم و پذیرفتند. قرار گذاشتیم هشت نفر از سران اینها و سه نفر از ما جلساتی با هم داشته باشیم. چندین جلسه 5 یت 6 ساعته با اینها داشتیم، راجع به اینکه تازه واردها در زندان چه مرحلهای دارند، از نظر اعتقادی و ایدئولوژی، از نظر اعمال، از نظر اخلاق، از نظر روشها و منشها، سوابق سیاسی تشکلها در کشور، سوابق سیاسی خود اینها، مواضع امام، در خصوص همه این مسائل بحث کردیم و مورد بررسی قرار دادیم.

آخرین شب، دیگر اینها هیچ مطلبی برای گفتن نداشتند. خدا رحمت کند شهید لاجوردی را هم صریحالهجه بود و هم نسبتاً پر مطالعه و هم الفاظ خوبی را برای بیان مطالب استخدام میکرد. ایشان جواب قانع کنندهای برای مطالب آنها داشت. آن شب که آنها از پیش ما رفتند، فردا صبح اعلام کردند اسدالله لاجوردی، ابوالفضل حاج حیدری و حبیب الله عسگراولادی هر سه نفر ضد انقلاب هستند و بر همین اساس شروع به تخریب ما کردند و هر کس از زندان خارج میشد، سعی میکردند توسط او پیغامی برای علما و شخصیتها علیه ما بدهند.

https://shoma-weekly.ir/d8iIEu