مایکل آرتور لدین هفتاد و هفت ساله، تحلیلگرسیاست خارجی نومحافظهکار آمریکایی است که در دورههای مختلف در سمتهایی همچون مشاور در شورای امنیت ملی و وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا مقام رسمی داشتهاست و در دوره هایی نیز صرفا کار مشاوره راهبردی در موسساتی همچون امریکن انترپرایز و یا بنیاد دفاع از دموکراسیها داشته است.
لدین از جمله سرشاخه های حکومت آمریکا بود که با بسیاری از عناصر فتنه در سال 88 در تماس بود و حتی تصاویر سلفی نیز از این دیدارها منتشر کرد. وی به تازگی نیز کتابی نوشته است با عنوان «عرصه نبرد» و در آن به این سوال پاسخ داده است که «چگونه می توان در جنگ جهانی علیه اسلام و متحدانش پیروز شد؟» و در این کتاب برای چندمین بار ایران را رهبر آنچه اسلام تندرو می خواند، معرفی می کند. ادعایی که پیشتر در کتاب «بمب ساعتی ایران » در سال 2007 تشریح شده بود و ادعاهایی از جمله این که القاعده نیز جزئی از حکومت ایران است! یکی از زمینه های رأی اخیر دادگاه آمریکا علیه ایران در 11 سپتامبر را فراهم کرد.
او در ماه های نخست حکومت ترامپ، درباره چگونگی تعامل دولت جدید آمریکا با ایران به ویژه برجام در مصاحبه با رادیو فردا گفت: «ما در حال حاضر هم در جنگ با ایران هستیم.» او بخشی از این جنگ را، متوجه رسانه می داند. او در کتاب عرصه نبرد می گوید: «آموخته ام که چگونه اطلاعات درست کسب کرد که با راهبرد پیروزی همسو شود. چون هر دوی اطلاعات و استراتژی از خود مردم جامعه به دست می آید. باید با آن مردم از نزدیک کار کنیم.»
در میان افشاگری های مایکل لدین مشاور سابق شورای امنیت ملی امریکا، برای چگونگی اتخاذ روش مبارزه و عملیات روانی علیه ایران؛ یک مورد خاص تر است. او چند ماه پس از انتخابات 88 در یادداشتی که در نشریه فوربس به چاپ رساند به درخواستهای طیف مدعی اصلاحطلبی در سال 88 برای اعمال تحریمها علیه ایران اشاره کرد و به تحلیل متن نامهای که از سوی سران فتنه خطاب به مقامات امریکایی در همان مقطع ارسال شده بود، پرداخت.
این نامه؛ اولین نامه همسو با
سیاست های پیروزی با ارعاب و جنگ روانی آمریکا نبود. گاه برخی نامه ها به صورت سرگشاده به مقامات داخلی نوشته می شد تا هژمونی آمریکا را تقویت کند. به عنوان نمونه 31 اردیبهشت 1381، 127 تن از نمایندگان مجلس ششم نامه سرگشاده ای به مقام معظم رهبری نوشتند که با ادعای قریب الوقوع بودن تغییر نقشه ژئوپولتیک منطقه توسط دولت ایالات متحده به عنوان قدرتی که در برابر خود مانعی نمی بیند؛ پیشنهاد نوشیدن جام زهر قبل از به خطر افتادن استقلال و تمامیت ارضی کشور را می داد و از زبان مردم مدعی شده بود « بی تردید این برخورد خردمندانه و متواضعانه، از سوی ملت با همان پاداشی مواجه می شود که امام عزیز راحل روبه رو شد.این اقدام نشانه تدبیر، دور اندیشی، مصلحت جویی، خیرخواهی و توفیق الهی است و البته نشانه این تغییرات در بینش باید با علائمی در منش و روش همراه باشد. »
برخی اسامی آن نامه، همچون جلال جلالی زاده و جمیله کدیور با امضا کنندگان نامه اخیر که باز هم با اشاره به «وضعیت ناامن و پر خطر منطقه پیرامون ایران و نیز بحرانهای مختلف و متراکم در داخل» خواستار حل مشکل تنش با آمریکا» با یک تصمیم ملی شجاعانه» برای «انجام مذاکرات بدون قید و شرط با آمریکا» شده بود، مشترک است.
برای نمونه دیگر هم می توان به بیانیه گروهی از فعالان سیاسی و مطبوعاتی در همسویی کامل با آمریکا جهت تعلیق غنی سازی هسته ای در دی ماه ۱۳۸۶ اشاره کرد.
اما در نامه اخیر؛ یک تفاوت اصلی مشهود است. تازگی بدعهدی ترامپ و اذعان همه دنیا به غیرقابل قبول بودن این پیمان شکنی در برابر اعتمادسازی ایران موجب شده است که نه تنها این نامه مخاطب داخلی نداشته باشد، بلکه بسیاری از دعوت کنندگان به «مذاکره با کدخدا» هم از آنها اعلام برائت کنند. سخنگوی دولت «عقل سیاسی» نویسندگان نامه را زیر سؤال برد، رییس شورای فرهنگی نهاد ریاست جمهوری این پیشنهاد را «خلاف عقلانیت» دانست، مرتضی اشراقی که عموما با عنوان نوه امام خمینی(ره) تیتر رسانه های اصلاح طلب می شود؛ «هوش سیاسی نویسندگان این نامه» را محل تردید اعلام کرد؛ رئیس دولت اصلاحات آن را نقض کرامت ایران دانست و...
آیا به واقع نویسندگان این نامه که برخی از آنها جزء پیشتازان جنگ روانی در مطبوعات پس از انقلاب بوده اند؛ تا این اندازه با فضای عمومی کشور ناآشنا بوده اند؟
طی یک هفته گذشته، تحلیل های مختلفی درباره این گروه نوشته شده است. اما احتمال دیگری هم قابل چشم پوشی نیست. آنها با علم به فضای سنگین ضدآمریکایی در کشور؛ اقدام به انتحار کرده باشند تا راه تاجر بزرگ را باز کنند. نامه ای که در حقیقت مطابق روش بازی مطلوب ترامپ، او را برای افزایش احتمال موفقیت به افزایش فشار دعوت می کند. آنها که کتاب «هنر معامله گری» ترامپ را خوانده اند، خوب می دانند که او در مذاکره، حتی در لحظاتی که امیدی به امکان معامله ندارد، کاستن فشار را بی فایده می داند و به هجمه روانی به طرف مقابل می افزاید. به نظر می رسد نویسندگان نامه امید دارند با وارد کردن شوک هایی به افکار عمومی و تابوشکنی در موضوعی که یک اجماع ملی برابر آن شکل گرفته است، بذر تردید در نتیجه گرفتن از «عبرت برجام» و ضرورت مقاومت بکارند و روزنه امیدی برای ترامپ - که این روزها به شدت به آن نیاز دارد- بگشایند. اینکه در ازای چنین خدمتی، چه چیز بدست می آورند، سوالی است که زمان مشخص خواهد کرد. همانگونه که درباره دلالان رابطه دهه شصت و هفتاد تا اندازه ای هویدا شده است.