لاجوردی پس از به کمال رساندن روح خویش پر کشید و در جوار رحمت حق آرام گرفت و مخاطب خطاب (یا ایتها النفس الطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی) گردید. (و عند ربهم یرزقون) را با شهادت خویش تحقق بخشید. ب
دکتر علیرضا اسلامی- سالگرد شهیدی است که هرکس بر اساس اقتضاء و تماسی که با آن شهید داشت مطلبی را در باره وی میداند یا گفته و نوشته است. لاکن شایسته است سید اسدالله لاجوردی را با شاخصها و ملاکها و معیارهای جدّ و مولایش اسدالله الغالب امیرالمومنین علی علیه السلام که میزان الاعمال است، بسنجیم و براساس آنچه که در وصف متقین به یکی از اصحابش بنام همام در خطبه (184 نهج البلاغه) آمده ارزیابی کنیم تا الگو و نمونه دست یافتنی در عصر ما باشد.
حضرت علی (ع) میفرمایند: (فالمتقون فیها هم اهل الفضائل) تعدادی از متقین دارای فضایلی هستند که؛
1- منطقهم الصواب: گفتارشان از روی راستی است و لاجوردی چنین بود و کسی از او دروغ سراغ ندارد.
2- ملبسهم الاقتصاد: پوشاکشان میانه روی است و آن شهید در این زمینه از پیشگامان بود و به حداقل و نوع بومی آن، مثل پیراهن جیبدار و گیوه ساده اکتفا میکرد.
3- مشیهم التواضع: و رفتارشان به فروتنی است. سید فرد متواضعی بود مثلاً یک روز در منزلش بودم که عدهای از مدرسه فرزندش در اتاق حضور یافته و منتظر اقامه جماعت و سخنانش شدند. وی از روی تواضع و به اسرار مرا جلو فرستاده و اقتدا نمود و گفت برای آن جمع، بجای وی صحبت کنم. وی با خانواده بسیار مهربان بود و در مقابل یاران انقلاب بسیار متواضع بود.
4- غضوا ابصارهم عما حرم الله علیهم: از آنچه خداوند بر ایشان روا نداشته چشم پوشیدهاند. او از دوران جوانی و فعالیت در گروه شیعیان تا انتهای عمرش چنین بود. یک روز زنی به دفترش آمد و لباسش را یکهو درآورد که وی ناراحت شده و فوری او را از اتاقش بیرون کرد.
5- و وقفوا اسماعهم علی العلم النافع لهم: و به علمی که آنرا سود رساند گوش فرا دادهاند. وی چون علوم حوزوی را مفید میدانست با دوستانش نزد مرحوم شاهچراغی امام جماعت اولیه حسینیه ارشاد، دروس حوزوی و طلبگی آموخت و حتی در زندان نیز از درس و بحث دست نمیکشید. و با علما به مباحثه میپرداخت. آیت الله گیلانی وی را حداقل در امور قضایی مجتهد میدانست.
6- نزلت انفسهم منهم فی البلاء کالتی نزلت فی الرخاء: در سختی و گرفتاری چنانند که دیگران در آسایش و خوشی. آیا کسی از او در نهضت امام و چه در مبارزات با امریکا و اسرائیل و شاه و منافقین و در زندان (قزل قلعه، عشرت آباد، قصر، اوین و مشهد) و چه بعد از انقلاب و در اوج جریان منافقین و در جبهه و... غیر از این سراغ دارد. وقتی از دادستانی در دوران موسوی خوئینیها برکنار شد به منزلش رفتم، بسیار سرحال بود و نجاری میکرد و یک نردبان میساخت و بار دیگر او را پشت چرخ خیاطی زیرزمین منزلش که روسری میدوخت دیدم و برای کسب حلال تلاش میکرد گویا همه امکانات را دارد.
7- و لولا اجل الذی کتب الله علیهم لم تستقر ارواحهم فی اجسادهم طرفه عین شوقاً الی الثواب و خوفاً من العقاب: و اگر نبود اجل و موتی که خدا بر ایشان در دنیا تعیین فرموده از شوق ثواب و بیم عذاب، چشم بر هم زدنی جان در بدنشان قرار نمیگرفت. آیا شوق شهادت را در طول عمرش، چه قبل و چه بعد از انقلاب در او نمیدیدی؟ گویا هر لحظه آماده پر کشیدن بود. بعد از برکناری از ریاست سازمان زندانها در خیابان سقاباشی دیدم که پیاده به بازار میرفت، صدایش کردم و خواهش کردم که سوار ماشینم شود و او را برسانم، وی نپذیرفت و به راهش ادامه داد! گویا خطاب به منافقین، داد میزد که بیایید مرا بکشید.
8- عظم الخالق فی انفسهم فصغر ما دونه فی اعینهم: خداوند در نظر آنان بزرگ است و غیر از او در نظر او کوچک بود که به مبارزه با طاغوت (امریکا، اسرائیل و شاه) همت گماشت و در زندان علیرغم اسم و رسم سازمان مجاهدین خلق، به مبارزه با آنان پرداخت و بعد از انقلاب نیز از ترور و تهدید و... منافقین نهراسید و به مبارزه با آنان مبادرت نمود حتی سمتها و پستها و دوستیها نیز مانع توجه به خدا و حکم او نبود. اقدامات او در جریان سعادتی و پرونده هشتم شهریور شاهد بر این مدعا است.
9- فهم والجنه کمن قد راها فهم فیها منعمون: باورشان به بهشت مانند یقین و باور کسی است که آنرا دیده که اهل آن در آن بخوشی بسر میبرند. مقاومت زیر شکنجههای وحشتناک ساواک رژیم پهلوی جزء باور به خدا و بهشت و جهنم او چه میتواند باشد؟
10- و هم و النار کمن قد راها فهم فیها معذبون: و ایمانشان به آتش جهنم همچون ایمان کسی است که آنرا دیده که اهل آن در آن گرفتار عذابند. همسر شهید می گفت؛ روزی قرار بود به عروسی یکی از بستگان برویم و در خواست کردیم ایشان یک ماشین بفرستد تا محفوظ به آنجا برویم که دیدیم یک وانت حمل گچ فرستاده است و مجبور شدیم با همان به عروسی برویم! لذا دیگر از او در خواست ماشین نکردم و بدینوسیله ما را تربیت کرد. این برخورد غیر از ترس از جهنم و مصرف بیتالمال چه میتواند باشد؟
11- قلوبهم محزونه: دلهاشان اندوهناک است. کما اینکه این اندوه در عمق چهرهاش دیده میشد و یا در وصیتنامه اش که حاکی از درون اوست. هر چند ظاهرش بشاش و خندان بود و خوش برخورد.
12- و شرورهم مأمونه: و مردم از آزار و اذیت آنان ایمن اند. زیرا بر اساس ایمان به خدا و احکام او آزارشان به کسی نمیرسید. او آنقدر در حقوق فردی و اجتماعی دقیق بود که بوق زدن و جلو زدن در ترافیک را غصب حقوق دیگران میدانست و به آن مقید بود. بارها در خانواده، ناز و نوازش و مهر و سخنش را به فرزندانش دیده و شنیده بودم که آنها را با لفظ جان (مثلا احسان جان) خطاب میکرد.
13- و اجسادهم نحیفه: بدنهایشان در اثر عبادت و بندگی خدا و روزه گرفتن و عدم پرخوری نحیف و لاغر است. هرچند او درشت اندام بود، لاکن به نسبت استخوان بندیش، نحیف بود.
14- و حاجاتهم خفیفه: و در خواستهایشان در دنیا اندک است مگر در حد نیاز. آیا کسی سراغ دارد او از امور دنیوی؛ مال، مقام، مرکب و... چیزی بخواهد؟ اگر چنین بود در چندین بار زندانی شدن (در قزل قلعه، عشرت آباد، قصر، اوین و مشهد) حداقل درخواست عفو میکرد ولی از زندانی به زندان دیگر منتقل میشد و خواستهای نداشت و بعد از انقلاب نیز چنین بود مگر مسئولیتی روی دوش او مینهادند. وی بعد از انقلاب نیز حقوقی از بیتالمال نگرفت و به درآمد و کسب و کار شخصی خویش بسنده میکرد.
15- و انفسهم عفیفه: و نفسهایشان با عفت و پاکیزگی است و پیرو شهوات نیستند. روزی در زمان تصدی ریاست زندانها و پس از مصاحبه با رسانهها، مشغول نظافت توالتهای زندان شد! وقتی علت این کار سوال شد گفت؛ برای اینکه نفسم شیفته قدرت نشده و عُجب مرا نگیرد و نفسم خوار شود.
16- صبروا ایاما قصیره اعقبتهم راحه طویله: چند روز کوتاه دنیا را به شکیبایی بسر رسانند و در پی آن آسایش همیشگی را دریابند. سختیها و شکنجه های روحی و جسمی که وی در طول مبارزه در زمان شاه و مشکلات بعد از انقلاب وی را کمتر کسی داشت و گویا در دو رژیم زندانی بود و آسایش نداشت.
17- تجاره مربحه یسرها لهم ربهم: این کردار تجارتی است پر فایده که پروردگارشان برای آنها فراهم نموده است به مصداق آیه کریم (فاستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به و ذالک هو الفوز العظیم)یعنی مال و عمر و آبرو و جان خود را با خدا معامله کردند و این تجارتی است که لن تبور.
18- ارادتهم الدنیا فلم یریدوها: دنیا به آنان رو آورد و آنها از او رو گرداندند. قبل از انقلاب، برای او مغازه، کسب و کار و تجارت فراهم بود ولی از او رو برگرداند و به مبارزات پرداخت. بعد از انقلاب نیز پست و مقام فراهم شد مثلا شهید رجایی او را بعنوان وزیر بازرگانی معرفی نمود که دارای امتیاز فراوان بود ولی او پر دردسرترین کار را برگزید که سروکارش با دشمنان انقلاب و افراد فاسد و مفسد بود و در پی تلاش اصلاح آنان و اصلاح جامعه از آنان بود.
19- و اسرتهم ففدوا انفسهم منها: دنیا آنها را اسیر و گرفتار نمود، آنها جانشان را فدا کردند و خود را از آن رهاندند. گویا همیشه سرش بر سر دار بود تا بالاخره به هدف خود رسید.
20- اما اللیل فصافون اقدامهم تالین لاجزاء القران یرتلونه ترتیلا: چون شب شود برپا ایستاده و آیات قرآن را با تامل و اندیشه میخوانند.
21- یحزنون به انفسهم و یستثیرون به: و با خواندن و تدبر در آن خود را اندوهگین میسازند.
22- دواء دائهم: و بوسیله قرآن به درمان دردهای خویش کوشش دارند که در برخی از یادداشتهای وی در زندان که به دست ساواک افتاده بود و در ابتدا کتاب اسناد ساواکش چاپ شده است، قابل مشاهده است.
23- فاذا مروا بایه فیها تشویق رکنوا الیها طمعا: پس هرگاه به آیهای برخورند که به شوق آورده و امیدواری در آن است به آن طمع میکنند.
24- و تطلّعت نفوسهم الیها شوقاً و ظنوا انها نصب اعینهم: و با شوق به آن نظر میکنند مانند آنکه پاداشی که آیه از آن خبر میدهد در برابر چشمشان است.
25- و اذا مروا بایه فیها تخویف اصغوا الیها مسامع قلوبهم وظنوا أن زفیر جهنم و شهیقها فی اصول اذانهم: و هرگاه به آیهای برخورند که درآن ترس و بیم است، گوش دلشان را به آن میگشایند چنانچه گویا شیون و فریاد اهل دوزخ در بیخ گوششان است.
26- فهم حانون علی اوساطهم مفترشون لجباههم و اکفوهم و رکبهم و اطراف اقدامهم یطلبون الی الله تعالی فی فکاک رقابهم: و قدشان را خم میکنند و پیشانیها و کفها و زانوها و اطراف قدمهایشان را به روی زمین میگسترانند و از خدای متعال آزادی خویش را درخواست مینمایند. شاهد این حالات شهید، همسر و فرزندان در منزل و دوستان در سفر و همرزمان در زندان هستند.
27- و اما النهار فحلماء علما ابرار اتقیاء: و چون روز شود بردبار و دانا و نیکوکردار و پرهیزکارند.
28- قد براهم الخوف بری القداح ینظر الیهم الناظر فیحسبهم مرضی و ما بالقوم من مرض: ترس از خدا اندامشان را لاغر کرده مانند باریکی تیرها که تراشیده میشود، بیننده میپندارد که آنها بیمارند در صورتیکه بیماری ندارند.
29- و یقول لقد خولطوا و لقد خالطهم امر عظیم: مردم میگویند؛ پرت و دیوانهاند در صورتیکه دیوانه نیستند بلکه امر بزرگی چون اندیشه قیامت یا وظایف سنگین آنها با ایشان آمیخته شده است.
30- لایرضون من اعمالهم القلیل و لایستکثرون الکثیر: از کردار اندکشان خوشنود نمیشوند و بسیار را بسیار نمیدانند. برای ثبت و ضبط خاطراتش، چندبار به او مراجعه و درخواست وقت نمودم که ابا کرد و نپذیرفت و گفت؛ چیزی به یاد ندارم.
31- فهم لانفسهم متهمون و من اعمالهم مشفقون: پس خود را متهم سازند و از کردار خویش هراسانند.
32- اذا زکی احد منهم خاف مما یقال له فیقول انا اعلم بنفسی من غیری و ربی اعلم بی منی بنفسی اللهم لا تواخدنی بما یقولون و اجعلنی افضل مما یظنون واغفرلی ما لایعلمون: هرگاه یکی از آنان را به کردار نیکو بستانند از آنچه درباره او گفته شده میترسند و میگویند؛ من از دیگری بخود داناترم و پروردگارم به من داناتر از من است، بار خدایا آنچه میگویند که موجب خودپسندی است بر من مگیر و مرا برتر از آنچه میپندارند بگردان و گناهان مرا که نمیدانند ببخش.
33- فمن علامه احدهم انک تری له قوه فی دین و حزما فی لین و ایمانا فی یقین و حرصا فی علم و علما فی حلم: نشانه یکی از پرهیزکاران آنست که تو میبینی در امر دین توانا است و در نرمی و خوشخویی، دوراندیش و در ایمان، با یقین و در طلب علم، حریص و در بردباری، توانا. یک بار برای عرض تبریک و ادب در روز عید غدیر به منزلش رفتم. فردی مهمان و در منزلش بود و فرزند کوچک آن فرد از سر و کول شهید لاجوردی بالا میرفت و شهید بسیار مهربان و نرمخو بود. بعد از رفتنش گفت؛ این فرد عضو گروه فرقان بود و بدلیل صحبتها و مراودت، توبه کرده و برگشته است. در حدی که مورد اعتماد شهید واقع شده و در منزلش مهمان بود!
34- و قصدا فی غنی و خشوعا فی عباده و تجملا فی فاقه و صبرا فی شده: و در توانگری، میانهرو و اسراف نمیکند و در بندگی و عبادت، فروتن است و در فقر و نیازمندی، آراسته جلوه میکند تا کسی بر تنگدستی او آگاه نشود. آنگاه که کاسب و درآمد داشت زندگی و لباس و رفتارش مقتصدانه بود و به یک آپارتمان در وسط شهر بسنده کرده بود. روز ماه مبارک رمضان برای کاری به منزل او رفتم تا مطلبی برای من بنویسد و طول میکشید. مرا به اصرار به داخل دعوت کرد، سفره افطار پهن بود با یک استکان چای و کمی نان و یک تن ماهی! در حالیکه مسئول امور سازمان زندانهای کشور بود و در شدائد و سختیها چه قبل از انقلاب و چه در شکنجه و زندان زمان شاه و چه در بایکوت دوران زندان (که زندان در زندان بود) مقاوم و نستوه و اسوه بود و چه در نظام اسلامی و درگیری با منافقین و جوّ شدیدی که علیه او ایجاد شده بود و به برکناری او از دادستانی انقلاب و پس از شهادت شهید بهشتی و در دوران دادستانی آقای صانعی منجر گشت! به نحوی که یک روز احمد منتظری به من گفت؛ همه میگویند لاجوردی نباشد ولی نمیدانم چگونه به کارش ادامه میدهد؟! و شاید بتوان گفت؛ تنها امام راحل حامی او بود. و این در حالی بود که هیچگاه از امام راحل برای خود خرج نکرد و چیزی نگفت. و بعدا فرزند امام (مرحوم حاج سید احمدآقا) مطالبی در این خصوص بیان نمود و امام در وصیتنامهاش به آن اشاره نمود.
35- و طلبنا فی حلال: و به دنبال مال حلال میباشند. او از ابتدا به کسب و کار روی آورد تا نان خور و کارمند شاه نباشد و مال حلال تحصیل کند و با دوخت روسری و... امرار معاش میکرد و تا آنجا که میدانم در دوران تصدی از بیتالمال ارتزاق نکرد و مسکن و ماشین و حقوق نگرفت. بلکه حتی مخارج زندان اوین را نیز از تولیدات زندان و از فروش چوب و لباس دوخته و... تامین میکرد و بودجه آنرا به بیتالمال تحمیل نکرد. یک روز در ایامی که در دوران آقای صانعی از کار بر کنار شده بود به دیدنش رفتم و داشت نردبان میساخت و در زیرزمین منزلش چند چرخ خیاطی بود و مشغول به کار بود و با نشاط مشغول کار بود و میگفت الحمدالله.
36- و نشاطاً فی هدی و تحرجا عن طمع: در هدایت و رستگاری دلشاد و از طمع و آز دور هستند. در دوران ریاست قوه قضاییه آیت الله یزدی به او پیشنهاد پستی قضایی نمودند وی گفت؛ برای من پست ایجاد نکنید، ضرورتی به این پست و اشتغال من نیست و خود را آزاد کرد و دوباره به بازار و مغازهاش برگشت و در همان ایام شهید شد و شهادتش هیچ مونهای (هزینه مادی) برای نظام نداشت.
37- یعمل الاعمال الصالحه و هو علی وجل: علیرغم کارهای شایستهای که بجا میآورد، ترسان است که مبادا به وظیفه خود عمل نکرده باشد. روزی گفت مکان مناسبی خارج از شهر برای زندان لازم است. من جایی را در نزدیک سد لار میشناختم و مطرح کردم. گفت؛ برویم ببینیم. در زمستان سرد و با برف فراوان با یک ماشین پیکان به جاده هراز و سد لار رفتیم. آنجا را دید و بازگشتیم. یعنی در انجام وظایف و برای حفظ نظام، سرما و گرما نمیشناخت. در ایامی که فرصت داشت حتی در گرمای تابستان به جبهههای غرب و جنوب میرفت و به افراد و نیروهای دادستانی که آموزش نظامی دیده و در جبهه بودند، سر میزد. در گرمای تابستان به سیستان رفته بود تا به وضع زندانیان آنجا رسیدگی و بازدید نموده و نیازهایشان را برطرف سازد.
38- یمسی و همه الشکر و یصبح و همه الذکر یبیت حذرا و یصبح فرحا حذرا لما حذر من الغفله و فرحا بما اصاب من الفضل و الرحمه: در شب، همت او صرف سپاسگزاری است و در بامداد ارادهاش ذکر و یاد خدا میباشد. شب را بسر میبرد در حالیکه از غفلت خویش هراسان است و روز از احسان و مهربانی خدا شادمان است.
39- ان استصعبت علیه نفسه فیما تکره لم یعطها سولها فیما تحب: اگر نفس در آنچه که مایل نیست به او سرکشی کند خواهش آنرا در آنچه دوست میدارد، انجام ندهد. روزی به منزلش رفته بودم، دیدم دوستان مدرسه ای فرزندش در اتاق جمع هستند و منتظر ایشان، تا مرا دید به اصرار گفت؛ برایشان صحبت کنم و سپس مرا جلو فرستاد تا امام جماعت شوم و خودش اقتداء نمود تا خودش سخن نگفته باشد و امام جماعت آن جمع نشود.
40- قره عینه فیما لایزول و زهادته فیما لایبقی: روشنی چشم او در چیزی است که جاودان است و بی رغبتیش در چیزیکه باقی نمیماند. لذا به این پستها و مقامها بی رغبت بود مگر بر او تکلیف میشد. روزی به من پیشنهاد داد معاونت فرهنگی سازمان زندانها را بپذیرم که عذر خواستم. وی گفت؛ بله معلوم است نمیپذیری، شما به مشاغل خوب و... رو میآوری، نه همنشینی با زندانیها و افراد مجرم و فاسد و...، در حالیکه خودش مسئولیت آنها را داشت.
41- یمزج الحلم بالعلم و القول بالعمل: بردباری را با دانش و گفتار را با کردار میآمیزد. اگر او زندان را کانون تربیت و تنبیه و اصلاح متخلفان میدانست، در تحقق آن کوشا بود. مثلاً هرکس قرآن حفظ میکرد به او مرخصی میداد، برای آنان کلاسهای مختلف گذاشته بود، کارگاههای مختلف برای اشتغال آنان ایجاد کرد که هم مشغول به کار باشند و بیکار نباشند و هم یک حرفه یاد گیرند و هم پول بدست آورند. ساعتها با آنان به گفتگو مینشست.
42- تراه قریبا امله قلیلا زلله خاشعا قلبه قانعه نفسه منزوراً اکله سهلا امره حریزا دینه میته شهوته مکظوما غیظه الخیر منه مأمول والشر منه مأمون: او را میبینی که با آرزوی کوتاه و خطا و لغزش اندک و دل فروتن و نفس قانع و خوراک کم و کار آسان و دین محفوظ و شهوت و خواهش از بین رفته و خشم فرونشسته است. مردم به نیکویی او چشم داشته و از بدیش آسودهاند. خشم فرو خورده وی را پس از سقوط صدام و مکالمات یک منافق با وی که بدست آمد و از تلویزیون پخش شد، دیدید که وقتی فهمید تلفن کننده منافق است، سعی در هدایت او و نصیحت او داشت با آن که منافقین به خونش تشنه و حتی بعد از شهادتش آمدند تا جسدش را بدزدند که نقشهشان رو شد و پول و رشوهشان هدر رفت و موفق نشدند.
43- ان کان فی الغافلین کتب فی الذکرین و ان کان فی الذاکرین لم یکتب من الغافلین یعفو عمن ظلمه و یعطی من حرمه و یصل من قطعه بعیداً فحشه لینا قوله غائبا منکره حاضرا معروفه مقبلا خیره مدبرا شره: اگر در بین مردم غافل و بی خبر باشد از زمره آگاهان بشمار میرود و اگر از آگاهان باشد در شمار اهل غفلت نیاید. ببخشاید کسی را که به او ستم کند و احسان نماید به کسیکه او را محروم گرداند و میپیوندد با آنکه از او جدا گردد در حالیکه از دشنام دادن و سخن زشت دور و گفتارش هموار است و کار نکوهیده از او دیده نشده و کار پسندیدهاش هویدا است. نیکویی او رو آورده و بدیش پشت گردانیده است.
44- فی الزلازل وقور و فی المکاره صبور و فی الرخاء شکور لایحیف علی من یبغض و لایأثم فیمن یحب یعترف بالحق قبل ان یشهد علیه: در سختیها با وقار و بردبار و در ناگواریها شکیبا و در خوشی و آسایش، سپاسگزار است. کسی را که دشمن دارد بر او ستم ننماید و آنرا که دوست دارد در باره او گناه نکند (و دوستی و دشمنی او را از تکلیف شرعی باز ندارد) بحق اقرار میکند پیش از آنکه بر آن گواه آرند. لاجوردی؛ پس از انقلاب، مصداق بارز این فراز بود که در دادگاهها و برخورد با گروه فرقان و منافقین با تمام توان تلاش داشت آنها را به راه راست هدایت کند. آنها را به نماز جمعه می برد و هیچ برخورد خلاف شرعی با آنان نداشت و اگر منافق مسلح و افرادی که مردم را کشته بودند در دادگاه محکوم به اعدام میگشت یا به حبس محکوم میشد، کوچکترین اغماضی نمیکرد ولو از دوستانش یا منسوبینش بودند. شاهد آن، جریان اعدام سعادتی یا پرونده متهمین هشتم شهریور و... میباشد یا یکی از بستگانش زندانی شد یا برادر یکی از دوستانش اعدام شد و امثالهم.
45- لایضیع ما استحفظ و لاینسی ما ذکر و لاینابز بالالقاب و لایضار بالجار و لایشمت بالمصائب و لایدخل فی الباطل و لایخرج من الحق: آنچه به او بسپارند، تباه نمیسازد و آنچه بیادش آوردند، فراموش نمیکند و کسی را به لقبهای زشت نمیخواند و به همسایه زیان نمیرساند و به پیش آمدهای ناگوار که برای مردم رخ میدهد، شادی نمییابد و در راه باطل و نادرست قدم ننهاده و از جاده حق بیرون نمیرود. قبل از انقلاب با یاری دوستانش به تاسیس بنیاد رفاه برای کمک به فقرا پرداخت. پس از انقلاب نیز باید انصاف داد که پست دادستانی انقلاب و ریاست سازمان زندانها را در دوران مسئولیت خویش، نه تنها تباه نساخت بلکه استعلاء بخشید. برای زندانیان کارگاه ساخت تا مشغول کار شوند و هنگامیکه در زندان اوین بود آنجا را آباد نمود و گل و گیاه کاشت.
46- ان صمت لم یغمه صمته و ان ضحک لم یعل صوته و ان بغی علیه صبر حتی یکون الله هو الذی ینتقم له: اگر خاموش نشست خاموشیش او را اندوهگین نمیگرداند و اگر بخندد آواز خندهاش بلند نمیشود و چون بر او ستم کنند شکیبایی پیش گیرد تا خدا انتقام او را کشد. و مگر این کم ستمی بود که بعضی مسئولین به او اتهام شکنجه زندانیان را زدند که امام راحل مجبور شد گروهی را برای بررسی موضوع مامور نماید و آنها شهادت دادند، زندانیان شکنجهای نشده اند. و دیدید عاقبت تهمت زنندگان چه شد.
47- نفسه منه فی عناء و الناس منه فی راحه اتعب نفسه لاخرته و اراح الناس من نفسه: نفسش از دست او به رنج و سختی گرفتار است و مردم از او در آسایش هستند. در کار آخرت، خود را به رنج اندازد و مردم را از خویش به آسایش رساند. واقعا نفس لاجوردی از دستش در رنج و سختی بود و تلاش شبانهروزی و عدم آسایش او شاهد بر این مدعا است تا مثل جراح ماهر، غده سرطانی منافقین را از کالبد و جسم نظام بیرون کشید و ریشه آنرا در اعماق کشور شناسایی نموده و پاک و جراحی نمود تا اینکه منافقین باقیمانده، عرصه را تنگ دیدند و از ایران خارج شدند و هم دست و رزم صدام گشتند. و تا توان داشت برای نظام و مردم کار میکرد. یکبار ساعت 12 شب بود که تلفن زد و من در خواب بودم و گفت؛ باید بروی بانک مرکزی را حفظ کنی! زیرا دشمن (نوبری؛ رییس بانک مرکزی و دوست بنی صدر و منافقین) میخواهند اسنادی را از بانک مرکزی خارج کنند. به محل کار رفتم و حکمی برایم نوشت و به بانک مرکزی رفتم. یا یکبار نیمه شب زنگ زد بیا و در کنار شهید قدوسی بود و گفت؛ میخواهیم بنی صدر را کنترل و تعقیب و مراقبت کنیم. وی شبانه روز به فکر اسلام و نظام و مردم بودند و تازه پس از فراغت از کار به امور شخصی میپرداخت. یکبار نیمه شب در زندان دیدم؛ لباسهایش را شسته و در یک سطل نهاده و میبرد تا پهن کند. بسیاری از شبها به دلیل کثرت کار در زندان میخوابید. جالب است چنین فردی با این مسئولیت سنگین، روح بسیار لطیفی داشت و در زندان اوین، گلکاری و درختکاری میکرد و به محیط آنجا روح و طراوت میبخشید.
48- بعده عمن تباعد عنه زهد و نزاهه و دنوه ممن دنا منه لین و رحمه لیس تباعده بکبر و عظمه و لادنوه بمکر وخدیعه: دوری او از اشخاص به جهت بی رغبتی و دوری نمودن است از دنیا پرستان و نزدیکی او با آشنایان از جهت خوشخویی و مهربانی است با خداپرستان. دوری او از روی خودخواهی و بزرگی نبوده و نزدیکیش از راه مکر و فریب نمیباشد.
و در این هنگام بود که همام، یار امیرالمومنین بیهوش شد و از دنیا رفت.
و لاجوردی نیز پس از به کمال رساندن روح خویش پر کشید و در جوار رحمت حق آرام گرفت و مخاطب خطاب (یا ایتها النفس الطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی) گردید. (و عند ربهم یرزقون) را با شهادت خویش تحقق بخشید. بدان امید که این الگو و اسوه ایمان و تقوا و مجاهدت، به نسلهای کنونی و جامعه بشریت با استفاده از ابزار هنر و فیلم معرفی شوند و شیران خدا در بیشه اسلام، همچون سیداسدالله لاجوردی بسازد. انشا الله
حضرت علی (ع) میفرمایند: (فالمتقون فیها هم اهل الفضائل) تعدادی از متقین دارای فضایلی هستند که؛
1- منطقهم الصواب: گفتارشان از روی راستی است و لاجوردی چنین بود و کسی از او دروغ سراغ ندارد.
2- ملبسهم الاقتصاد: پوشاکشان میانه روی است و آن شهید در این زمینه از پیشگامان بود و به حداقل و نوع بومی آن، مثل پیراهن جیبدار و گیوه ساده اکتفا میکرد.
3- مشیهم التواضع: و رفتارشان به فروتنی است. سید فرد متواضعی بود مثلاً یک روز در منزلش بودم که عدهای از مدرسه فرزندش در اتاق حضور یافته و منتظر اقامه جماعت و سخنانش شدند. وی از روی تواضع و به اسرار مرا جلو فرستاده و اقتدا نمود و گفت برای آن جمع، بجای وی صحبت کنم. وی با خانواده بسیار مهربان بود و در مقابل یاران انقلاب بسیار متواضع بود.
4- غضوا ابصارهم عما حرم الله علیهم: از آنچه خداوند بر ایشان روا نداشته چشم پوشیدهاند. او از دوران جوانی و فعالیت در گروه شیعیان تا انتهای عمرش چنین بود. یک روز زنی به دفترش آمد و لباسش را یکهو درآورد که وی ناراحت شده و فوری او را از اتاقش بیرون کرد.
5- و وقفوا اسماعهم علی العلم النافع لهم: و به علمی که آنرا سود رساند گوش فرا دادهاند. وی چون علوم حوزوی را مفید میدانست با دوستانش نزد مرحوم شاهچراغی امام جماعت اولیه حسینیه ارشاد، دروس حوزوی و طلبگی آموخت و حتی در زندان نیز از درس و بحث دست نمیکشید. و با علما به مباحثه میپرداخت. آیت الله گیلانی وی را حداقل در امور قضایی مجتهد میدانست.
6- نزلت انفسهم منهم فی البلاء کالتی نزلت فی الرخاء: در سختی و گرفتاری چنانند که دیگران در آسایش و خوشی. آیا کسی از او در نهضت امام و چه در مبارزات با امریکا و اسرائیل و شاه و منافقین و در زندان (قزل قلعه، عشرت آباد، قصر، اوین و مشهد) و چه بعد از انقلاب و در اوج جریان منافقین و در جبهه و... غیر از این سراغ دارد. وقتی از دادستانی در دوران موسوی خوئینیها برکنار شد به منزلش رفتم، بسیار سرحال بود و نجاری میکرد و یک نردبان میساخت و بار دیگر او را پشت چرخ خیاطی زیرزمین منزلش که روسری میدوخت دیدم و برای کسب حلال تلاش میکرد گویا همه امکانات را دارد.
7- و لولا اجل الذی کتب الله علیهم لم تستقر ارواحهم فی اجسادهم طرفه عین شوقاً الی الثواب و خوفاً من العقاب: و اگر نبود اجل و موتی که خدا بر ایشان در دنیا تعیین فرموده از شوق ثواب و بیم عذاب، چشم بر هم زدنی جان در بدنشان قرار نمیگرفت. آیا شوق شهادت را در طول عمرش، چه قبل و چه بعد از انقلاب در او نمیدیدی؟ گویا هر لحظه آماده پر کشیدن بود. بعد از برکناری از ریاست سازمان زندانها در خیابان سقاباشی دیدم که پیاده به بازار میرفت، صدایش کردم و خواهش کردم که سوار ماشینم شود و او را برسانم، وی نپذیرفت و به راهش ادامه داد! گویا خطاب به منافقین، داد میزد که بیایید مرا بکشید.
8- عظم الخالق فی انفسهم فصغر ما دونه فی اعینهم: خداوند در نظر آنان بزرگ است و غیر از او در نظر او کوچک بود که به مبارزه با طاغوت (امریکا، اسرائیل و شاه) همت گماشت و در زندان علیرغم اسم و رسم سازمان مجاهدین خلق، به مبارزه با آنان پرداخت و بعد از انقلاب نیز از ترور و تهدید و... منافقین نهراسید و به مبارزه با آنان مبادرت نمود حتی سمتها و پستها و دوستیها نیز مانع توجه به خدا و حکم او نبود. اقدامات او در جریان سعادتی و پرونده هشتم شهریور شاهد بر این مدعا است.
9- فهم والجنه کمن قد راها فهم فیها منعمون: باورشان به بهشت مانند یقین و باور کسی است که آنرا دیده که اهل آن در آن بخوشی بسر میبرند. مقاومت زیر شکنجههای وحشتناک ساواک رژیم پهلوی جزء باور به خدا و بهشت و جهنم او چه میتواند باشد؟
10- و هم و النار کمن قد راها فهم فیها معذبون: و ایمانشان به آتش جهنم همچون ایمان کسی است که آنرا دیده که اهل آن در آن گرفتار عذابند. همسر شهید می گفت؛ روزی قرار بود به عروسی یکی از بستگان برویم و در خواست کردیم ایشان یک ماشین بفرستد تا محفوظ به آنجا برویم که دیدیم یک وانت حمل گچ فرستاده است و مجبور شدیم با همان به عروسی برویم! لذا دیگر از او در خواست ماشین نکردم و بدینوسیله ما را تربیت کرد. این برخورد غیر از ترس از جهنم و مصرف بیتالمال چه میتواند باشد؟
11- قلوبهم محزونه: دلهاشان اندوهناک است. کما اینکه این اندوه در عمق چهرهاش دیده میشد و یا در وصیتنامه اش که حاکی از درون اوست. هر چند ظاهرش بشاش و خندان بود و خوش برخورد.
12- و شرورهم مأمونه: و مردم از آزار و اذیت آنان ایمن اند. زیرا بر اساس ایمان به خدا و احکام او آزارشان به کسی نمیرسید. او آنقدر در حقوق فردی و اجتماعی دقیق بود که بوق زدن و جلو زدن در ترافیک را غصب حقوق دیگران میدانست و به آن مقید بود. بارها در خانواده، ناز و نوازش و مهر و سخنش را به فرزندانش دیده و شنیده بودم که آنها را با لفظ جان (مثلا احسان جان) خطاب میکرد.
13- و اجسادهم نحیفه: بدنهایشان در اثر عبادت و بندگی خدا و روزه گرفتن و عدم پرخوری نحیف و لاغر است. هرچند او درشت اندام بود، لاکن به نسبت استخوان بندیش، نحیف بود.
14- و حاجاتهم خفیفه: و در خواستهایشان در دنیا اندک است مگر در حد نیاز. آیا کسی سراغ دارد او از امور دنیوی؛ مال، مقام، مرکب و... چیزی بخواهد؟ اگر چنین بود در چندین بار زندانی شدن (در قزل قلعه، عشرت آباد، قصر، اوین و مشهد) حداقل درخواست عفو میکرد ولی از زندانی به زندان دیگر منتقل میشد و خواستهای نداشت و بعد از انقلاب نیز چنین بود مگر مسئولیتی روی دوش او مینهادند. وی بعد از انقلاب نیز حقوقی از بیتالمال نگرفت و به درآمد و کسب و کار شخصی خویش بسنده میکرد.
15- و انفسهم عفیفه: و نفسهایشان با عفت و پاکیزگی است و پیرو شهوات نیستند. روزی در زمان تصدی ریاست زندانها و پس از مصاحبه با رسانهها، مشغول نظافت توالتهای زندان شد! وقتی علت این کار سوال شد گفت؛ برای اینکه نفسم شیفته قدرت نشده و عُجب مرا نگیرد و نفسم خوار شود.
16- صبروا ایاما قصیره اعقبتهم راحه طویله: چند روز کوتاه دنیا را به شکیبایی بسر رسانند و در پی آن آسایش همیشگی را دریابند. سختیها و شکنجه های روحی و جسمی که وی در طول مبارزه در زمان شاه و مشکلات بعد از انقلاب وی را کمتر کسی داشت و گویا در دو رژیم زندانی بود و آسایش نداشت.
17- تجاره مربحه یسرها لهم ربهم: این کردار تجارتی است پر فایده که پروردگارشان برای آنها فراهم نموده است به مصداق آیه کریم (فاستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به و ذالک هو الفوز العظیم)یعنی مال و عمر و آبرو و جان خود را با خدا معامله کردند و این تجارتی است که لن تبور.
18- ارادتهم الدنیا فلم یریدوها: دنیا به آنان رو آورد و آنها از او رو گرداندند. قبل از انقلاب، برای او مغازه، کسب و کار و تجارت فراهم بود ولی از او رو برگرداند و به مبارزات پرداخت. بعد از انقلاب نیز پست و مقام فراهم شد مثلا شهید رجایی او را بعنوان وزیر بازرگانی معرفی نمود که دارای امتیاز فراوان بود ولی او پر دردسرترین کار را برگزید که سروکارش با دشمنان انقلاب و افراد فاسد و مفسد بود و در پی تلاش اصلاح آنان و اصلاح جامعه از آنان بود.
19- و اسرتهم ففدوا انفسهم منها: دنیا آنها را اسیر و گرفتار نمود، آنها جانشان را فدا کردند و خود را از آن رهاندند. گویا همیشه سرش بر سر دار بود تا بالاخره به هدف خود رسید.
20- اما اللیل فصافون اقدامهم تالین لاجزاء القران یرتلونه ترتیلا: چون شب شود برپا ایستاده و آیات قرآن را با تامل و اندیشه میخوانند.
21- یحزنون به انفسهم و یستثیرون به: و با خواندن و تدبر در آن خود را اندوهگین میسازند.
22- دواء دائهم: و بوسیله قرآن به درمان دردهای خویش کوشش دارند که در برخی از یادداشتهای وی در زندان که به دست ساواک افتاده بود و در ابتدا کتاب اسناد ساواکش چاپ شده است، قابل مشاهده است.
23- فاذا مروا بایه فیها تشویق رکنوا الیها طمعا: پس هرگاه به آیهای برخورند که به شوق آورده و امیدواری در آن است به آن طمع میکنند.
24- و تطلّعت نفوسهم الیها شوقاً و ظنوا انها نصب اعینهم: و با شوق به آن نظر میکنند مانند آنکه پاداشی که آیه از آن خبر میدهد در برابر چشمشان است.
25- و اذا مروا بایه فیها تخویف اصغوا الیها مسامع قلوبهم وظنوا أن زفیر جهنم و شهیقها فی اصول اذانهم: و هرگاه به آیهای برخورند که درآن ترس و بیم است، گوش دلشان را به آن میگشایند چنانچه گویا شیون و فریاد اهل دوزخ در بیخ گوششان است.
26- فهم حانون علی اوساطهم مفترشون لجباههم و اکفوهم و رکبهم و اطراف اقدامهم یطلبون الی الله تعالی فی فکاک رقابهم: و قدشان را خم میکنند و پیشانیها و کفها و زانوها و اطراف قدمهایشان را به روی زمین میگسترانند و از خدای متعال آزادی خویش را درخواست مینمایند. شاهد این حالات شهید، همسر و فرزندان در منزل و دوستان در سفر و همرزمان در زندان هستند.
27- و اما النهار فحلماء علما ابرار اتقیاء: و چون روز شود بردبار و دانا و نیکوکردار و پرهیزکارند.
28- قد براهم الخوف بری القداح ینظر الیهم الناظر فیحسبهم مرضی و ما بالقوم من مرض: ترس از خدا اندامشان را لاغر کرده مانند باریکی تیرها که تراشیده میشود، بیننده میپندارد که آنها بیمارند در صورتیکه بیماری ندارند.
29- و یقول لقد خولطوا و لقد خالطهم امر عظیم: مردم میگویند؛ پرت و دیوانهاند در صورتیکه دیوانه نیستند بلکه امر بزرگی چون اندیشه قیامت یا وظایف سنگین آنها با ایشان آمیخته شده است.
30- لایرضون من اعمالهم القلیل و لایستکثرون الکثیر: از کردار اندکشان خوشنود نمیشوند و بسیار را بسیار نمیدانند. برای ثبت و ضبط خاطراتش، چندبار به او مراجعه و درخواست وقت نمودم که ابا کرد و نپذیرفت و گفت؛ چیزی به یاد ندارم.
31- فهم لانفسهم متهمون و من اعمالهم مشفقون: پس خود را متهم سازند و از کردار خویش هراسانند.
32- اذا زکی احد منهم خاف مما یقال له فیقول انا اعلم بنفسی من غیری و ربی اعلم بی منی بنفسی اللهم لا تواخدنی بما یقولون و اجعلنی افضل مما یظنون واغفرلی ما لایعلمون: هرگاه یکی از آنان را به کردار نیکو بستانند از آنچه درباره او گفته شده میترسند و میگویند؛ من از دیگری بخود داناترم و پروردگارم به من داناتر از من است، بار خدایا آنچه میگویند که موجب خودپسندی است بر من مگیر و مرا برتر از آنچه میپندارند بگردان و گناهان مرا که نمیدانند ببخش.
33- فمن علامه احدهم انک تری له قوه فی دین و حزما فی لین و ایمانا فی یقین و حرصا فی علم و علما فی حلم: نشانه یکی از پرهیزکاران آنست که تو میبینی در امر دین توانا است و در نرمی و خوشخویی، دوراندیش و در ایمان، با یقین و در طلب علم، حریص و در بردباری، توانا. یک بار برای عرض تبریک و ادب در روز عید غدیر به منزلش رفتم. فردی مهمان و در منزلش بود و فرزند کوچک آن فرد از سر و کول شهید لاجوردی بالا میرفت و شهید بسیار مهربان و نرمخو بود. بعد از رفتنش گفت؛ این فرد عضو گروه فرقان بود و بدلیل صحبتها و مراودت، توبه کرده و برگشته است. در حدی که مورد اعتماد شهید واقع شده و در منزلش مهمان بود!
34- و قصدا فی غنی و خشوعا فی عباده و تجملا فی فاقه و صبرا فی شده: و در توانگری، میانهرو و اسراف نمیکند و در بندگی و عبادت، فروتن است و در فقر و نیازمندی، آراسته جلوه میکند تا کسی بر تنگدستی او آگاه نشود. آنگاه که کاسب و درآمد داشت زندگی و لباس و رفتارش مقتصدانه بود و به یک آپارتمان در وسط شهر بسنده کرده بود. روز ماه مبارک رمضان برای کاری به منزل او رفتم تا مطلبی برای من بنویسد و طول میکشید. مرا به اصرار به داخل دعوت کرد، سفره افطار پهن بود با یک استکان چای و کمی نان و یک تن ماهی! در حالیکه مسئول امور سازمان زندانهای کشور بود و در شدائد و سختیها چه قبل از انقلاب و چه در شکنجه و زندان زمان شاه و چه در بایکوت دوران زندان (که زندان در زندان بود) مقاوم و نستوه و اسوه بود و چه در نظام اسلامی و درگیری با منافقین و جوّ شدیدی که علیه او ایجاد شده بود و به برکناری او از دادستانی انقلاب و پس از شهادت شهید بهشتی و در دوران دادستانی آقای صانعی منجر گشت! به نحوی که یک روز احمد منتظری به من گفت؛ همه میگویند لاجوردی نباشد ولی نمیدانم چگونه به کارش ادامه میدهد؟! و شاید بتوان گفت؛ تنها امام راحل حامی او بود. و این در حالی بود که هیچگاه از امام راحل برای خود خرج نکرد و چیزی نگفت. و بعدا فرزند امام (مرحوم حاج سید احمدآقا) مطالبی در این خصوص بیان نمود و امام در وصیتنامهاش به آن اشاره نمود.
35- و طلبنا فی حلال: و به دنبال مال حلال میباشند. او از ابتدا به کسب و کار روی آورد تا نان خور و کارمند شاه نباشد و مال حلال تحصیل کند و با دوخت روسری و... امرار معاش میکرد و تا آنجا که میدانم در دوران تصدی از بیتالمال ارتزاق نکرد و مسکن و ماشین و حقوق نگرفت. بلکه حتی مخارج زندان اوین را نیز از تولیدات زندان و از فروش چوب و لباس دوخته و... تامین میکرد و بودجه آنرا به بیتالمال تحمیل نکرد. یک روز در ایامی که در دوران آقای صانعی از کار بر کنار شده بود به دیدنش رفتم و داشت نردبان میساخت و در زیرزمین منزلش چند چرخ خیاطی بود و مشغول به کار بود و با نشاط مشغول کار بود و میگفت الحمدالله.
36- و نشاطاً فی هدی و تحرجا عن طمع: در هدایت و رستگاری دلشاد و از طمع و آز دور هستند. در دوران ریاست قوه قضاییه آیت الله یزدی به او پیشنهاد پستی قضایی نمودند وی گفت؛ برای من پست ایجاد نکنید، ضرورتی به این پست و اشتغال من نیست و خود را آزاد کرد و دوباره به بازار و مغازهاش برگشت و در همان ایام شهید شد و شهادتش هیچ مونهای (هزینه مادی) برای نظام نداشت.
37- یعمل الاعمال الصالحه و هو علی وجل: علیرغم کارهای شایستهای که بجا میآورد، ترسان است که مبادا به وظیفه خود عمل نکرده باشد. روزی گفت مکان مناسبی خارج از شهر برای زندان لازم است. من جایی را در نزدیک سد لار میشناختم و مطرح کردم. گفت؛ برویم ببینیم. در زمستان سرد و با برف فراوان با یک ماشین پیکان به جاده هراز و سد لار رفتیم. آنجا را دید و بازگشتیم. یعنی در انجام وظایف و برای حفظ نظام، سرما و گرما نمیشناخت. در ایامی که فرصت داشت حتی در گرمای تابستان به جبهههای غرب و جنوب میرفت و به افراد و نیروهای دادستانی که آموزش نظامی دیده و در جبهه بودند، سر میزد. در گرمای تابستان به سیستان رفته بود تا به وضع زندانیان آنجا رسیدگی و بازدید نموده و نیازهایشان را برطرف سازد.
38- یمسی و همه الشکر و یصبح و همه الذکر یبیت حذرا و یصبح فرحا حذرا لما حذر من الغفله و فرحا بما اصاب من الفضل و الرحمه: در شب، همت او صرف سپاسگزاری است و در بامداد ارادهاش ذکر و یاد خدا میباشد. شب را بسر میبرد در حالیکه از غفلت خویش هراسان است و روز از احسان و مهربانی خدا شادمان است.
39- ان استصعبت علیه نفسه فیما تکره لم یعطها سولها فیما تحب: اگر نفس در آنچه که مایل نیست به او سرکشی کند خواهش آنرا در آنچه دوست میدارد، انجام ندهد. روزی به منزلش رفته بودم، دیدم دوستان مدرسه ای فرزندش در اتاق جمع هستند و منتظر ایشان، تا مرا دید به اصرار گفت؛ برایشان صحبت کنم و سپس مرا جلو فرستاد تا امام جماعت شوم و خودش اقتداء نمود تا خودش سخن نگفته باشد و امام جماعت آن جمع نشود.
40- قره عینه فیما لایزول و زهادته فیما لایبقی: روشنی چشم او در چیزی است که جاودان است و بی رغبتیش در چیزیکه باقی نمیماند. لذا به این پستها و مقامها بی رغبت بود مگر بر او تکلیف میشد. روزی به من پیشنهاد داد معاونت فرهنگی سازمان زندانها را بپذیرم که عذر خواستم. وی گفت؛ بله معلوم است نمیپذیری، شما به مشاغل خوب و... رو میآوری، نه همنشینی با زندانیها و افراد مجرم و فاسد و...، در حالیکه خودش مسئولیت آنها را داشت.
41- یمزج الحلم بالعلم و القول بالعمل: بردباری را با دانش و گفتار را با کردار میآمیزد. اگر او زندان را کانون تربیت و تنبیه و اصلاح متخلفان میدانست، در تحقق آن کوشا بود. مثلاً هرکس قرآن حفظ میکرد به او مرخصی میداد، برای آنان کلاسهای مختلف گذاشته بود، کارگاههای مختلف برای اشتغال آنان ایجاد کرد که هم مشغول به کار باشند و بیکار نباشند و هم یک حرفه یاد گیرند و هم پول بدست آورند. ساعتها با آنان به گفتگو مینشست.
42- تراه قریبا امله قلیلا زلله خاشعا قلبه قانعه نفسه منزوراً اکله سهلا امره حریزا دینه میته شهوته مکظوما غیظه الخیر منه مأمول والشر منه مأمون: او را میبینی که با آرزوی کوتاه و خطا و لغزش اندک و دل فروتن و نفس قانع و خوراک کم و کار آسان و دین محفوظ و شهوت و خواهش از بین رفته و خشم فرونشسته است. مردم به نیکویی او چشم داشته و از بدیش آسودهاند. خشم فرو خورده وی را پس از سقوط صدام و مکالمات یک منافق با وی که بدست آمد و از تلویزیون پخش شد، دیدید که وقتی فهمید تلفن کننده منافق است، سعی در هدایت او و نصیحت او داشت با آن که منافقین به خونش تشنه و حتی بعد از شهادتش آمدند تا جسدش را بدزدند که نقشهشان رو شد و پول و رشوهشان هدر رفت و موفق نشدند.
43- ان کان فی الغافلین کتب فی الذکرین و ان کان فی الذاکرین لم یکتب من الغافلین یعفو عمن ظلمه و یعطی من حرمه و یصل من قطعه بعیداً فحشه لینا قوله غائبا منکره حاضرا معروفه مقبلا خیره مدبرا شره: اگر در بین مردم غافل و بی خبر باشد از زمره آگاهان بشمار میرود و اگر از آگاهان باشد در شمار اهل غفلت نیاید. ببخشاید کسی را که به او ستم کند و احسان نماید به کسیکه او را محروم گرداند و میپیوندد با آنکه از او جدا گردد در حالیکه از دشنام دادن و سخن زشت دور و گفتارش هموار است و کار نکوهیده از او دیده نشده و کار پسندیدهاش هویدا است. نیکویی او رو آورده و بدیش پشت گردانیده است.
44- فی الزلازل وقور و فی المکاره صبور و فی الرخاء شکور لایحیف علی من یبغض و لایأثم فیمن یحب یعترف بالحق قبل ان یشهد علیه: در سختیها با وقار و بردبار و در ناگواریها شکیبا و در خوشی و آسایش، سپاسگزار است. کسی را که دشمن دارد بر او ستم ننماید و آنرا که دوست دارد در باره او گناه نکند (و دوستی و دشمنی او را از تکلیف شرعی باز ندارد) بحق اقرار میکند پیش از آنکه بر آن گواه آرند. لاجوردی؛ پس از انقلاب، مصداق بارز این فراز بود که در دادگاهها و برخورد با گروه فرقان و منافقین با تمام توان تلاش داشت آنها را به راه راست هدایت کند. آنها را به نماز جمعه می برد و هیچ برخورد خلاف شرعی با آنان نداشت و اگر منافق مسلح و افرادی که مردم را کشته بودند در دادگاه محکوم به اعدام میگشت یا به حبس محکوم میشد، کوچکترین اغماضی نمیکرد ولو از دوستانش یا منسوبینش بودند. شاهد آن، جریان اعدام سعادتی یا پرونده متهمین هشتم شهریور و... میباشد یا یکی از بستگانش زندانی شد یا برادر یکی از دوستانش اعدام شد و امثالهم.
45- لایضیع ما استحفظ و لاینسی ما ذکر و لاینابز بالالقاب و لایضار بالجار و لایشمت بالمصائب و لایدخل فی الباطل و لایخرج من الحق: آنچه به او بسپارند، تباه نمیسازد و آنچه بیادش آوردند، فراموش نمیکند و کسی را به لقبهای زشت نمیخواند و به همسایه زیان نمیرساند و به پیش آمدهای ناگوار که برای مردم رخ میدهد، شادی نمییابد و در راه باطل و نادرست قدم ننهاده و از جاده حق بیرون نمیرود. قبل از انقلاب با یاری دوستانش به تاسیس بنیاد رفاه برای کمک به فقرا پرداخت. پس از انقلاب نیز باید انصاف داد که پست دادستانی انقلاب و ریاست سازمان زندانها را در دوران مسئولیت خویش، نه تنها تباه نساخت بلکه استعلاء بخشید. برای زندانیان کارگاه ساخت تا مشغول کار شوند و هنگامیکه در زندان اوین بود آنجا را آباد نمود و گل و گیاه کاشت.
46- ان صمت لم یغمه صمته و ان ضحک لم یعل صوته و ان بغی علیه صبر حتی یکون الله هو الذی ینتقم له: اگر خاموش نشست خاموشیش او را اندوهگین نمیگرداند و اگر بخندد آواز خندهاش بلند نمیشود و چون بر او ستم کنند شکیبایی پیش گیرد تا خدا انتقام او را کشد. و مگر این کم ستمی بود که بعضی مسئولین به او اتهام شکنجه زندانیان را زدند که امام راحل مجبور شد گروهی را برای بررسی موضوع مامور نماید و آنها شهادت دادند، زندانیان شکنجهای نشده اند. و دیدید عاقبت تهمت زنندگان چه شد.
47- نفسه منه فی عناء و الناس منه فی راحه اتعب نفسه لاخرته و اراح الناس من نفسه: نفسش از دست او به رنج و سختی گرفتار است و مردم از او در آسایش هستند. در کار آخرت، خود را به رنج اندازد و مردم را از خویش به آسایش رساند. واقعا نفس لاجوردی از دستش در رنج و سختی بود و تلاش شبانهروزی و عدم آسایش او شاهد بر این مدعا است تا مثل جراح ماهر، غده سرطانی منافقین را از کالبد و جسم نظام بیرون کشید و ریشه آنرا در اعماق کشور شناسایی نموده و پاک و جراحی نمود تا اینکه منافقین باقیمانده، عرصه را تنگ دیدند و از ایران خارج شدند و هم دست و رزم صدام گشتند. و تا توان داشت برای نظام و مردم کار میکرد. یکبار ساعت 12 شب بود که تلفن زد و من در خواب بودم و گفت؛ باید بروی بانک مرکزی را حفظ کنی! زیرا دشمن (نوبری؛ رییس بانک مرکزی و دوست بنی صدر و منافقین) میخواهند اسنادی را از بانک مرکزی خارج کنند. به محل کار رفتم و حکمی برایم نوشت و به بانک مرکزی رفتم. یا یکبار نیمه شب زنگ زد بیا و در کنار شهید قدوسی بود و گفت؛ میخواهیم بنی صدر را کنترل و تعقیب و مراقبت کنیم. وی شبانه روز به فکر اسلام و نظام و مردم بودند و تازه پس از فراغت از کار به امور شخصی میپرداخت. یکبار نیمه شب در زندان دیدم؛ لباسهایش را شسته و در یک سطل نهاده و میبرد تا پهن کند. بسیاری از شبها به دلیل کثرت کار در زندان میخوابید. جالب است چنین فردی با این مسئولیت سنگین، روح بسیار لطیفی داشت و در زندان اوین، گلکاری و درختکاری میکرد و به محیط آنجا روح و طراوت میبخشید.
48- بعده عمن تباعد عنه زهد و نزاهه و دنوه ممن دنا منه لین و رحمه لیس تباعده بکبر و عظمه و لادنوه بمکر وخدیعه: دوری او از اشخاص به جهت بی رغبتی و دوری نمودن است از دنیا پرستان و نزدیکی او با آشنایان از جهت خوشخویی و مهربانی است با خداپرستان. دوری او از روی خودخواهی و بزرگی نبوده و نزدیکیش از راه مکر و فریب نمیباشد.
و در این هنگام بود که همام، یار امیرالمومنین بیهوش شد و از دنیا رفت.
و لاجوردی نیز پس از به کمال رساندن روح خویش پر کشید و در جوار رحمت حق آرام گرفت و مخاطب خطاب (یا ایتها النفس الطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی) گردید. (و عند ربهم یرزقون) را با شهادت خویش تحقق بخشید. بدان امید که این الگو و اسوه ایمان و تقوا و مجاهدت، به نسلهای کنونی و جامعه بشریت با استفاده از ابزار هنر و فیلم معرفی شوند و شیران خدا در بیشه اسلام، همچون سیداسدالله لاجوردی بسازد. انشا الله