یکی از برادران سپاه نقل کرد: «شهید اسماعیل دقایقی فرمانده دلاور لشکر بدر در تاریکی شب به چادرهای بچههای بسیجی سر می زد و آنها را نظافت می کرد.از بس خاکی می گشت، اگر کسی به لشگر بدر میآمد، نمی توانست تشخیص بدهد فرمانده این لشکر کیست.یک بار یکی از بچهها که اسماعیل را نمیشناخت و فکر میکرد نیروی خدماتی است گفت: «چرا نیامدی چادرمان را نظافت کنی؟ و او جواب داده بود به روی چشم، امشب میآیم.»
سیدپیمان عبدمنافی- یکی از برادران سپاه نقل کرد: «شهید اسماعیل دقایقی فرمانده دلاور لشکر بدر در تاریکی شب به چادرهای بچههای بسیجی سر می زد و آنها را نظافت می کرد.از بس خاکی می گشت، اگر کسی به لشگر بدر میآمد، نمی توانست تشخیص بدهد فرمانده این لشکر کیست.یک بار یکی از بچهها که اسماعیل را نمیشناخت و فکر میکرد نیروی خدماتی است گفت: «چرا نیامدی چادرمان را نظافت کنی؟ و او جواب داده بود به روی چشم، امشب میآیم.»