اندیشه

«علوم‌انسانی» در سَرند بازنگری

آنچه در دانشگاه های کشور اسلامی ایران تدریس می شود،علم سکولاریست که نه تنها هیچ سنخیتی با فرهنگ و مذهب ایرانی- اسلامی ندارد،بلکه در نقطه ی مقابل و متضاد آن قرار گرفته است!
محمدصالح زندی- حضرت آیت الله خامنه ای در دیدار اخیر با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی اساسی ترین وظیفه آنها را در زمینه علوم انسانی دانستند و فرمودند: «شورا، به عنوان اساسی ترین کار، به تدوین مبانی علمی و فلسفی تحول علوم انسانی اقدام کند.» در همین رابطه به بررسی روند انقلاب فرهنگی و بازنگری علوم انسانی از ابتدای انقلاب تاکنون پرداختیم.

اندکند رفرمهایی در جهان که بحق میتوان نام «انقلاب» بر آنها گذارد. انقلابهایی که ساختار معیوب و منسوخ و البته متداول درگذشته را قلب و عکس کردند و با در انداختن طرحی نو، الگویی بدیع را بنیان نهادند. رویداد انقلاب اسلامی را نیز میتوان به عنوان یکی از بیبدیلترین وقایع تاریخ معاصر ایران و جهان برشمرد. انقلابی که نه برای نان بود و نه برای اعمال آزادیهای سکولار، بلکه انقلابی برای تحقق دیانت و مذهب و صد البته فرهنگ و مبانی اسلامی محسوب میشد.

از این روی، تحلیل انقلاب اسلامی ایران نه تنها در قاموس تعاریف معمول و مرسوم از انقلابها و رفرمها در طول تاریخ جهان نمیگنجد، بلکه تفاوتهایی بنیادین و ماهوی با سایر دگرگونیهای اجتماعی دارد.

جمهوری اسلامی در همان اوان روی کارآمدنش، برخلاف سایر جنبشهای غیراصیل همعصر خویش که یا دست نشانده امپریالیسم غرب بودند و یا از آبشخور کمونهای شرقی ارتزاق میکردند، شعار «نه شرقی، نه غربی» را در حکم مانیفست سیاسی، عقیدتی و حاکمیتی خویش مطرح نمود و نه تنها حمایت ابرقدرتهای جهانی از خود را گدایی نکرد بلکه استقلال، عدم وابستگی و در مواقعی رویارویی با مستکبرین بینالمللی را سرلوحه اقداماتش قرار داد.

انقلابیون ایرانی همسو و همزمان با پاکسازی و تصفیه نهادها، سازمانها و موسسات کشور از عناصر و افراد خودفروخته و مزدوران وابسته به رژیم منحوس پهلوی، از برنامهریزی بلندمدت و اقدام به انجام امور بنیادین و زیربنایی نیز غافل نشده و از همان ابتدا بر اجرای صحیح و تحقق دقیق آرمانهای اصیل انقلاب اسلامی در بطن اجتماع کمر همت بستند.

وقوع «انقلاب فرهنگی» در سال 59 یا همان انقلاب سوم را میتوان به مثابه یکی از اساسیترین وجوه تسمیه چنین تلاشهایی عنوان نمود.

انقلابی که اولین و آخرین هدفش ریشهکن کردن عقاید مارکسیستی و زدودن نظریات لیبرالیستی و ایضا جایگزین نمودن و جاری ساختن معارف اسلام، تعالیم تشیع و اجرای منویات معمار کبیر انقلاب (ره) در بطن ساختار فرهنگی و جامعه دانشگاهی جمهوری اسلامی بود.

امام خمینی(ره)؛ در تبیین اهمیت دانشگاه و لزوم اجرای انقلاب فرهنگی در نظام آموزشی کشور چنین فرمودهاند: «بالاترین چیزی که دشمنان کشورهای مستضعف و کشورهای اسلامی از طرف مخالفین با بشریت انگشت رویش گذاشتند، دانشگاه است. برای اینکه آنها خوب میدانند که اگر دانشگاه در خدمت آنان باشد، یعنی همه کشور در خدمت آنهاست. دانشگاه است که امور کشور را اداره میکند و دانشگاه است که نسل آینده و حاضر را تربیت میکند و چنانچه دانشگاه در اختیار چپاولگرهای شرق و غرب باشد، کشور در اختیار آنهاست. این انقلاب انگشت را روی همان نقطه حساس گذاشت که در راس مسائل «انقلاب فرهنگی» و دانشگاهی بود، یعنی همان که آنها در ظرف پنجاه سال میخواستند عمل کنند.»

در این هنگام بود که اعمال اصلاحاتی چون «تصفیه اساتید و دانشجویان شرقگرا و غربزده»؛ «اسلامیسازی دانشگاههای سراسر کشور»؛ «بازنگری و تغییرات در حوزههای علوم انسانی و علوم پایه مراکز آموزش عالی» و هم چنین تلاش در جهت همگرایی بیش از پیش در راستای «وحدت حوزه و دانشگاه»، در دستور کار انقلابیون و دانشجویان معتقد و متعهد پیرو خط امام(ره) قرار گرفت.

اجرای انقلاب فرهنگی اما نقد منتقدان و محاجّه احتجاجگران بسیاری را در پی داشت که این اقدام را «حرکت ارتجاعی»، «توهم توطئهاندیشی» و ناشی از «جمود فکری»، تعبیر و تفسیر مینمودند.

در همین ارتباط بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی در پاسخی دندانشکن و مستدل خطاب به شبههپراکنان اظهار داشت: «یک دسته از آن غربزدههایی که به خیال خودشان اسلامی شدن دانشگاه و اسلامی شدن جوانهای ما با مقاصدشان مخالف بود اینها را طرد به ارتجاع کردند. مقصود از مرتجعین، مسلمانها و علاقهمندهای به اسلام و علاقهمندهای به کشور بود و مقصود از مترقی آنها بودند که میخواستند و میخواهند کشور را به طرف شرق و غرب بکشند که آنها طرف شرق و غرب هر دو را بهتر میدانستند از اسلام. آنها میخواهند اسلام نباشد، هرچه می خواهد باشد. آنها میخواهند که دانشگاه و فیضیه با هم مرتبط نباشد، برای اینکه این ارتباط موجب اسلامی شدن دانشگاه میشود.»

در میانه سالهای 1359 الی 1362، تلاشهای شایان توجه و قابل تقدیر بسیاری در زمینه تصفیه و پاکسازی کتب و منابع دانشگاهی از مغالطات و پلشتیهای وارداتی، توسط جمعی از کارشناسان مجرب و البته مسلط بر معارف دینی صورت گرفت اما جملگی این مجاهدتها کفایت بازخوانی، بازترجمه و اصلاح خیل عظیمی از مراجع مکتوب دانشگاهی را نمینمود. در چنین شرایطی که تأخیر بیش از حد در «بازگشایی دانشگاههای تعطیل شده» و «ادامه تحصیل دانشجویان معطل مانده»، میتوانست لطمات جبرانناپذیری را بر بدنه جامعه علمی کشور وارد آورد، مقرر شد که ادامه بازنگری در محتوای آموزشی دانشگاهها، همزمان با فعالیت مراکز آموزش عالی پیگیری شود تا هم دانشپژوهان از تحصیل باز نمانند و هم اهداف غایی انقلاب فرهنگی تا رسیدن به فرجام مطلوب، مغفول واقع نگردد.

این تصمیم منجر به ایجاد نهادی بنام «ستاد انقلاب فرهنگی» که بعدها به اسم «شورای عالی انقلاب فرهنگی» تغییر نام پیدا نمود، شد.

در همین زمینه، امام راحل عظیمالشأن میفرمایند: «[مسئولان] اگر بخواهند تغییرات در علوم دانشگاهی انجام بدهند این کار بیش از 20 سال طول خواهد کشید و نمیشود دانشگاهها را برای این مدت تعطیل نمود.»

پس از رحلت جانسور حضرت روحالله(ره) اما اوضاع بکلی دگرگون شد. معالأسف آنکه مسئولان اجرایی و آموزش عالی آن برهه، با بیتوجهی نسبت به تداوم روند حسنه پالایش دانشگاهها از زنگارهای وارداتی شرق و غرب، تنها راه سازندگی و جبران کاستیهای ناشی از جنگ را در بکارگیری متخصصین ولو غیرمتعهد دانسته و با فراخوان و دعوت به همکاری مجدد از تکنوکراتهای مطرود و مغضوب دوره انقلاب فرهنگی، تمامی رشتههای ریسیده شده را پنبه کردند!

فارغ از بررسی روند تاریخی بیاعتنایی دولتهای روی کار آمده در دو دهه اخیر نسبت به وجوب استمرار انقلاب فرهنگی و ضرورت بازنگری در علوم انسانی و تربیتی، سئوالی که هماکنون در افکار تمامی دوستداران اسلام و دلسوزان انقلاب نقش بسته این است که اجرای انقلاب فرهنگی59، کدام ثمرات قابل اعتنا و عواید دندانگیری را درپی داشته است؟!

بیپرده باید گفت: امروزه آنچه در دانشگاههای کشور اسلامی ایران تدریس میشود، علم سکولاری است که نهتنها هیچ سنخیتی با فرهنگ و مذهب ایرانی-اسلامی ندارد، بلکه در نقطه مقابل و متضاد آن قرار گرفته است!

در همین رابطه، امام خامنهای طی سخنانی گلایهآمیز چنین فرمودهاند: «من درباره علوم انسانی گلایهای از مجموعههای دانشگاهی کردم. ما علوم انسانیمان بر مبادی و مبانی متعارض با مبانی قرآنی و اسلامی بنا شده است. علوم انسانی غرب مبتنی بر جهانبینی دیگری است. مبتنی بر فهم دیگری از عالم آفرینش است و غالباً مبتنی بر نگاه مادی است. خوب، این نگاه، نگاه غلطی است. این مبنا، مبنای غلطی است.»

الحق و الانصاف چه مقدار از منابع و مراجع دانشگاهی ما در حوزه علوم انسانی، با مبادی و مفاهیم قرآنی منطبق اند؟! چرا میباید با وجود داشتههای غنی داخلی، از راهحلهای بیگانه برای حل معضلات بهره ببریم و دست به دامان اجانب شویم؟!

جوانان و دانشجویان ایرانی باید بدانند که مستشرقین غربی چگونه علم و دانش و تجربیات شرق و بالاخص مسلمین را فرا گرفته و با اندک باز تعریف و با روکش و لعاب غربی، تکنولوژی بدلی باختران را بجای دانش اصیل خاوران، به جهانیان قالب کردند!

در علم و فرهنگ و دانش این مرز و بوم همین بس که ردای فارغالتحصیلی غربیون برگرفته از جامه و عبا و عمامه طلاب علوم دینی و علمای حوزههای علمیه ایران است. کجا بودند مدعیان غرب و شرق، زمانی که طلاب و دانشجویان ایرانی در «جندیشاپور اهواز» مشق عرفان و فلسفه و منطق میکردند. با اینحال کمسعادتی نیست که با وجود چنین داشتههای ارزشمندی، چشم امید به منابع غربی داشته و مقلد مقلدینمان باشیم؟!

کوتاه سخن آنکه، ایران اسلامی از منابع بکر و دستاول و ارزشمند در حوزههای علوم نظری و تربیتی اشباع است اما جاری و ساری ساختن این مراجع غنی در سطوح دانشگاهی و جایگزینی آنان با منابع آلاینده غربی و شرقی، مستلزم کار و همتی مضاعف است که هم میتواند آثار و برکات بینظیری را در داخل کشور به دنبال داشته باشد و هم تسرّی مفاهیم اسلامی و نیز صدور انقلاب خمینی کبیر به خارج از مرزها را تسریع کند.

https://shoma-weekly.ir/q6stZB