ناگهان دیدم که سایه ای از کنار به سایه ام رسید و صدایی برخاست: با ایمان، فقط ایمان. کلید همه گنجهای جهان در کف ایمان است.
ایمان را برایم به تعریف برسان
ایمان باوری است قلبی و پایدار؛ باوری که از تفکر و تحلیل و آگاهی سرچشمه می گیرد، اما در جریان حضور و حرکت خود، دیگر به سرچشمه خویش باز نمی گردد. ایمان باوری است که اثبات نمی طلبد، چرا که قلب آن را یقین می داند و در اعتبار آن شک نمی کند. حق، موضوع ایمان است، حقیقت نیز.
آیا قلب به راستی توانایی دانستن دارد؟
صاحب سایه با من جفت شد و گفت: روح از دو منبع ارتزاق می کند: عقل و قلب. مقصودم از قلب اما، آن دستگاه تپنده درون سینه نیست، بل منشأ مجهولی است که آن تپیدن را سبب می شود و عشق را و باور بیضرورت اثبات را...
به روحت که چشم به راه اشاره توست، خندیدن و شادمانه خندیدن را بیاموز. جلا، تازگی و طهارت را! و کلید تمامی این گنج ها در کف ایمان توست...