15 سالش که شد، دیگر کسی تاب مقاومت برابر عطش بیحدش را نداشت. رفت جبهه! حالا دیگر یادم نیست که وقتی از مرخصی میآمد چه چیز بین ما رد و بدل میشد؟ فقط میدانم 4 صفحه وصیت نامه او پر بود از معنویت. آن روزها دیگر فقط 17 سالش بود. جزو گروه خط شکنان بود با آن سنش! در سال قبول قطعنامه، سال پایانی جنگ، در شلمچه! حتی به یادم نسپردم که چگونه شهید شد؟
مادر شهید مهدی سمیعی- سه سال دیگر که بیاید، شهادت پسرم سی ساله میشود. درست دو برابر زمانی که من فرصت تربیت او را یافتم؛ اما چه نیازی بود به تربیتش. انگار روحش از جای دیگری تغذیه میشد و نیازی به من نبود. حتی آن قدر نبودم که جلوی رفتنش را بگیرم. مرا قانع کرد، پدرش را هم! فقط 7 سال از انقلاب بزرگتر بود، اما مگر میشد، جلوی رفتارهای انقلابی او را گرفت. از بسیج بگیر تا منزل! 15 سالش که شد، دیگر کسی تاب مقاومت برابر عطش بیحدش را نداشت. رفت جبهه! حالا دیگر یادم نیست که وقتی از مرخصی میآمد چه چیز بین ما رد و بدل میشد؟ فقط میدانم 4 صفحه وصیت نامه او پر بود از معنویت. آن روزها دیگر فقط 17 سالش بود. جزو گروه خط شکنان بود با آن سنش! در سال قبول قطعنامه، سال پایانی جنگ، در شلمچه! حتی به یادم نسپردم که چگونه شهید شد؟
* از شهدای حزب مؤتلفه اسلامی