سال 71 اولین جایی که رفتیم و مشغول تفحص شدیم همان محور والفجر مقدماتی بودپیکر شهیدی تنها در وسط میدان مین افتاده بود و وقتی کاملا پیکرش را از زیر خاک بیرون آوردم به دنبال پلاک و یا مشخصاتی از او بودم. وقتی دست در جیب شهید بردم دستم به شیشه ای برخورد نمودآن چیزی نبود جز شیشه قرص...شهید عباس شیخ عطار که در شب عملیات به من نشان داد و سفارش کرده بود که در صورت نیاز بر دهان او بگذارم.
سیدپیمان عبدمنافی- به شدت در حال لرزیدن بود! و به حال تشنج افتاده بود. دندانهایش به شدت بهم چفت شده بود، یکباره از خواب پریدم او دست و پای خودش را گم کرد و بعد از یک ربع ساعت بالاخره به حالت اولیه برگشت وهمین که متوجه شد من بالای سرش بوده ام خیلی ناراحت شد که من این قضیه را فهمیده ام، لذا مرا قسم داد تا به کسی چیزی نگویم تا احیانا این مسأله باعث نشود که به عملیات نرودگفتم اگر مجددا به این حالت دچار شدی من چه باید بکنم؟ گفت: در جیب من شیشه قرصی است که اگر به این حالت دچار شدم یک قرص را با کمی آب حل کن و از لای دندانهام به دهانم بریز و شیشه قرص را نشانم داد و سپس داخل جیبش گذاشت.
سال 71 اولین جایی که رفتیم و مشغول تفحص شدیم همان محور والفجر مقدماتی بودپیکر شهیدی تنها در وسط میدان مین افتاده بود و وقتی کاملا پیکرش را از زیر خاک بیرون آوردم به دنبال پلاک و یا مشخصاتی از او بودم. وقتی دست در جیب شهید بردم دستم به شیشه ای برخورد نمودآن چیزی نبود جز شیشه قرص...شهید عباس شیخ عطار که در شب عملیات به من نشان داد و سفارش کرده بود که در صورت نیاز بر دهان او بگذارم.