نگاه

شهید زنده

حوالی ساعت یک نیمه شب بود که تلفن زنگ زد و البته پسرم تلفن را جواب داد. من از زنگ تلفن در چنین موقعی متعجب شدم. پس ازتمام شدن تلفن از او پرسیدم: «چه کسی بود؟» گفت: «شخص ناشناسی بود و گفت من الان در خواب شخصی به نام علیرضا فرّخ را به خواب دیدم و او با دادن این شماره تلفن از من خواست که به پدرم بگو این قدر به فکر من نباشد، من شهید شده‌ام». ابتدا افراد خانواده تصور کردند آن شخص قصد مزاحمت داشته ولی من گفتم: «خیر، درست گفته است. چون من مدت یک ساعت است که در فکر او بودم و خوابم نمی‌برد». این نمونه‌ای از زنده بودن شهید است.

فضل الله فرخ- وقتی که خبر مفقود شدن علیرضا به ما رسید، مدتها در جستجوی او بودیم؛ همه روزه به میان اجساد پاک شهدا میرفتیم و جستجو میکردیم و سرانجام از پیدا کردن او مأیوس شدیم.

با قراین موجود بسیار که توسط دوستان همرزم وی نقل شد، شهادت او بر ما مسلم شد و با توجه به بیانات فرمانده شهید لشکر محمد رسول الله که برادر حاج همت بود، مراسم یادبود او را در مسجد امام خمینی برگزار کردیم.

در اولین شب جمعه پس از مراسم یادبود با کمک و همت دوستان مراسم دعای کمیل در منزل برگزار شد که پس از رفتن میهمانان و جمعآوری وسایل، حدود ساعت 12 شب من در حالی که بسیار خسته بودم میخواستم بخوابم، اما به فکر فرو رفته بودم و خوابم نمیبرد و به یاد علیرضا فاتحه خواندم.

حوالی ساعت یک نیمه شب بود که تلفن زنگ زد و البته پسرم تلفن را جواب داد. من از زنگ تلفن در چنین موقعی متعجب شدم. پس ازتمام شدن تلفن از او پرسیدم: «چه کسی بود؟» گفت: «شخص ناشناسی بود و گفت من الان در خواب شخصی به نام علیرضا فرّخ را به خواب دیدم و او با دادن این شماره تلفن از من خواست که به پدرم بگو این قدر به فکر من نباشد، من شهید شدهام». ابتدا افراد خانواده تصور کردند آن شخص قصد مزاحمت داشته ولی من گفتم: «خیر، درست گفته است. چون من مدت یک ساعت است که در فکر او بودم و خوابم نمیبرد». این نمونهای از زنده بودن شهید است.

https://shoma-weekly.ir/C21CPU