ادب و هنر

سینه‌ای میزبان گلوله ها

«فرمانده بعثی با همان سرنیزه کاسه سر شیخ را طوری درآورد که مغز سر نمایان شد و روی آسفالت سوزان خیابان چهل متری ریخت. محاسن شیخ با خون سرش رنگین شد و بدنش به حالت نشسته کنار ماشین افتاد... آنها رقص و پایکوبی را با چرخاندن عمامه شیخ بر روی سرنیزه در آمیختند. سپس پیکر بی جان شیخ را در حالی که به بدنش لگد می‌زدند روی خیابان چهل متری کشیدند».
تاریخ ایران، پر از حماسه مردان بزرگ است؛ مردانی که برای دفاع از میهن، هستی خود را هدیه کردند. در این میان وطن پرستان گمنامی هم بوده اند که بی هیچ چشم داشتی به دفاع از مرز‌‌های کشور پرداختند. جای امن گلوله ها با تدوین جواد کامور بخشایش، تلاشی برای شناختن یکی از همین مردان است که در روز‌‌های نخستین دفاع مقدس به مقابله با نیرو‌‌های تا بنِ دندان مسلحِ عراق برخاست. این کتاب که دربردارنده خاطرات عبدالرضا آلبوغبیش است، شکلی روایتگونه و فارغ از تکلف دارد. عبدالرضا آلبوغبیش در خرداد 1338 در شهر ماهشهر به دنیا آمده است، وی دوران علوم مقدماتی را نزد حاج عبدالحسین از قبیله بندری ها در ماهشهر گذرانده و دوران ابتدایی را در مدرسه عنصری، دوران دبیرستانش را در دبیرستان بیست و پنج شهریور گذراند، سپس وارد فعالیت هایی برای پیروزی انقلاب اسلامی و پس از پیروزی به عضویت گروه جوانمردان درآمد. با شروع جنگ در جریان مقاومت سی و چهار روزه خرمشهر رشادت های زیادی از خود نشان داد و در جریان نبرد با نیروهای بعثی سیزده گلوله به بدنش اصابت کرد که هنوز چهار گلوله در بدنش جا خوش کرده اند. خاطرات آلبوغبیش تاریخ شفاهی سی و چهار روز اول جنگ بهشمار می رود و از نگاه خودش به زوایا و ابعاد گوناگون آن نگریسته است. صحنه هایی که وی از جنایت های بعثیها در کوچه و خیابان های خرمشهر روایت می کند تنها گوشه ای از فجایعی است که بر مردم خرمشهر و مناطق جنگی رفته است. اسم کتاب هم برگرفته از تعداد گلوله های مانده در بدن آلبوغبیش است. جای امن گلوله‌‌ها با دو حادثه دردناک آغاز میشود؛ شهادت شیخ محمد حسن شریف قنوتی، اولین روحانی شهید دفاع مقدس و دیگری به رگبار بستن آلبوغبیش، راوی خاطرات. در میان حرف‌‌‌های راوی در این بخش میتوان به خوبی از وضعیت شکل گیری هسته مقاومت نیرو‌‌های مردمی و شرایط دشوار روز‌‌های نخستین جنگ مانند کمبود امکانات و نبود نیرو‌‌های آموزش دیده برای مقابله با دشمن آگاه شد. صحنهپردازی و توصیف عینی حوادث در فصل آغازین به همراه ذکر جزئیات و شرح دگرگونی‌‌‌های روحی و جسمی خاطرهگو در پی مشاهده قساوت بعثیها هنگام به شهادت رساندن شیخ شریف و سپس به رگبار بسته شدن خودش، خاطره را از یک روایت ساده به اثری بصری و شاید سینمایی نزدیک کرده است:

«فرمانده بعثی با همان سرنیزه کاسه سر شیخ را طوری درآورد که مغز سر نمایان شد و روی آسفالت سوزان خیابان چهل متری ریخت. محاسن شیخ با خون سرش رنگین شد و بدنش به حالت نشسته کنار ماشین افتاد... آنها رقص و پایکوبی را با چرخاندن عمامه شیخ بر روی سرنیزه در آمیختند. سپس پیکر بی جان شیخ را در حالی که به بدنش لگد میزدند روی خیابان چهل متری کشیدند».

این کتاب روایت مردی است که در نبرد با بعثی ها، بدنش میزبان ده ها گلوله بوده ولی دست تقدیر تا به امروز او را از نعمت زندگی محروم نساخته است. جای امن گلوله ها 280 صفحه و قیمت پشت جلد آن 4500 تومان است.

https://shoma-weekly.ir/eEPSFZ