آتش اندر آشیان
الهی آتش اندر آشیان بیمار می سوزد علی بر صبر مأمور و در و دیوار میسوزد
به کنجی زینب مظلومهام چون بید میلرزد دل مادر ز بیم طفل بی غمخوار میسوزد
حسین از دامن مادر ندارد دست و چون مرغی به دام ظلم صیادی بسی خونخوار میسوزد
من و یکشهر دشمن ماتم هجر پدر یکسو زفیر از باب جنت خیزد و چون نار میسوزد
مرا از مرگ باکی نیست لیکن چیست ای دشمن گناه محسن من کاندر این پیکار میسوزد
در این آتش که بر آل علی افتاده میبینم که زینب در فغان و خیمه بیمار میسوزد