نگاه

سردسته چماقداران!

30 خردادماه سال 60، منافقین اعلام جنگ مسلحانه کرده بودند و شهر را به آشوب کشیده بودند. حاج علی مثل تمام سالهای مبارزه، در صف مقدم دفاع از حکومت اسلامی بودکه متوجه شد یکی از منافقین به سختی مجروح شده و او را به بیمارستان منتقل کرد. انسان دوستی و دوری جستن از کینه و خصومت، اینقدر در او درونی شده بود که او را رها نکرد و برای درمان چشم آن مجروح، او را نزد دکتر متخصص برد تا بتواند او را از خطر نابینا شدن دائمی‌نجات دهد. این مسأله حتی برای پزشک هم جذابیت داشت که یک انسان، آن قدر عزت نفس و بزرگی روح و تقوا داشته باشد که دشمن خود را نجات دهد. آن هم در شرایطی که منافقین او را سردسته چماق داران! قلمداد می‌کردند. یک هفته بعد مزدش را گرفت تا همه نام «شهید علی درخشان» را با خلوص و بی‌تکبر بودن یاد کنند.


30 خردادماه سال 60، منافقین اعلام جنگ مسلحانه کرده بودند و شهر را به آشوب کشیده بودند. حاج علی مثل تمام سالهای مبارزه، در صف مقدم دفاع از حکومت اسلامی بودکه متوجه شد یکی از منافقین به سختی مجروح شده و او را به بیمارستان منتقل کرد. انسان دوستی و دوری جستن از کینه و خصومت، اینقدر در او درونی شده بود که او را رها نکرد و برای درمان چشم آن مجروح، او را نزد دکتر متخصص برد تا بتواند او را از خطر نابینا شدن دائمینجات دهد. این مسأله حتی برای پزشک هم جذابیت داشت که یک انسان، آن قدر عزت نفس و بزرگی روح و تقوا داشته باشد که دشمن خود را نجات دهد. آن هم در شرایطی که منافقین او را سردسته چماق داران! قلمداد میکردند. یک هفته بعد مزدش را گرفت تا همه نام «شهید علی درخشان» را با خلوص و بیتکبر بودن یاد کنند.

https://shoma-weekly.ir/6T7RPZ