نگاه

سجده شکر

امر به معروف می‌کرد و نهی از منکر! تا روز جمعه! جمعه‌ای از جمعه‌های سال 65. با پیشانی بر کف سنگر فرود آمد و در حال سجده رو به حرم اربابش، نزد او رفت. این آخرین سجده او، سجده شکر بود. شکر همه زحمات و مناجات‌هایش که این‌گونه به بار نشسته بود.
شهید مصطفی نعمایی- سوم راهنمایی را که تمام کرد، ندایی آمد. از طرف امام امت! حضور در ارتش بیست میلیونی! ثبت نام کرد و آموزشهای نظامی لازم را دید و طولی نکشید که به ندای رهبرش لبیک گفت و برای اولین بار در عملیات والفجر مقدماتی شرکت کرد. مداح بود و صدایش زیبا! همه دوستش داشتند. میدانستند که در ساعات کاری، زمانی که در تهران مشغول کار است، هیچگاه نباید وقت او را با تلفن گرفت یا اموری غیر از امور صاحب کار به او سپرد. آن روزها 20 سالش بود. در جبهه هم همانی بود که در محل کار بود. امر به معروف میکرد و نهی از منکر! تا روز جمعه! جمعهای از جمعههای سال 65. با پیشانی بر کف سنگر فرود آمد و در حال سجده رو به حرم اربابش، نزد او رفت. این آخرین سجده او، سجده شکر بود. شکر همه زحمات و مناجاتهایش که اینگونه به بار نشسته بود.

* از شهدای حزب مؤتلفه اسلامی

https://shoma-weekly.ir/GK6YBg