اندیشه

زندگی جوان ایرانی چگونه متحول خواهد شد؟

اجتهاد دارای سه جزء است: 1-تلاش و کوشش 2-‌قرآن و روایات ائمه اطهار(ع) 3- زندگی سیاسی و اجتماعی؛ در هر عصری، این سه قسمت در کنار یکدیگر یعنی اجتهاد پویا. پس اجتهاد پویا اصل عمل اجتهاد است

با توجه به اهمیت بحث پژوهش در علوم انسانی در دنیای امروز و تأکیدات مقام معظم رهبری حضرتآیتالله خامنهای و دغدغهای که مجموعه مطبوعاتی شما در مسائل روز دارد ما را بر آن داشت مصاحبهای با حجت الاسلام والمسلمین مهدی جهان که دارای سوابق ارزشمندی در بحث پژوهش و نظریهپردازی در حوزه علوم انسانی است، انجام دهیم . وی موفق به کسب رتبه درجشنواره فارابی با ارائه مقالهای با موضوع اندیشه منطقی شده و ارایه مقاله ISI و ارایه کنفرانس در کشور اتریش در موضوع فلسفه علم اشاره کرد،  همچنین  عضو شورای سردبیری فصلنامه ادبی و هنری اصحاب قلم و عضو گروه فرهنگ پژوهی و گروه ادبیات و اندیشه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی  از جمله فعالیت های اوست .

مقدمتاً برای شروع در بحث، بفرمائید پژوهش در دنیای امروز چه سهم و جایگاهی دارد و حوزه علمیه در این میان چه نقشی را ایفا میکند؟

پژوهش علت و عامل اساسی در تحولات و فرآیند حکومتها و حکومتسازیها بوده است و بسیاری از تحولات سیاسی و اجتماعی درکشورهای مختلف پدید آمده است، انواع و اقسام دیکتاتوریها و انقلابهایی مانند انقلاب سرخ روسیه، ظهور آتاتورک و تأسیس ترکیه بر ویرانههای امپراتوری عثمانی خیالی آفریقای جنوبی، تحولات صنعتی درمصر، ژاپن و حتی چین و مثالهای دیگر ازاینگونه حاصل یکسری پژوهشهای صحیح و ناصحیح است مثلاً دیکتاتوری استالین ناشی از تجارب غلط مارکسیسم و پژوهشهای غیرعقلانی انگلس و مارکس بوده است یا جریان روشنفکر غربزده از انتقاد بر امپراتوری عثمانی به تأسیس دیکتاتوری آتاتورک رسید و سپس همین آتاتورک با مجموعهای از تفکرات واندیشههای غلط روشنفکران غربزده شروع به اصلاحاتی کرد که نتیجه آن فراموشی گذشته پر افتخار دانشمندان مسلمان در داخل ممالک عثمانی بوده است و مثالهای دیگر.

اینهاحاصل تفکرات و اندیشههای ناصحیح متفکران است، پژوهشهای غیرعقلانی و غیربومی و یا وارداتی، تحولاتی پدید آورد که باعث از بین رفتن بنیانهای فکری این جوامع یا به تعبیری خودباختگی و بیهویتی این جوامع شده است، دلیل این خود باختن و بیهویتی آن نظریه پردازان و پژوهشگرانی هستند که بدون توجه به پیشینه، هویت و داراییهای فکری و نظری خود به ارائه نظریههای عمدتاً وارداتی پرداختند پس ببینید یک نوشته یا کتاب و پژوهش چه تأثیری میتواند بگذارد، اما این پژوهشها، کتابها و نظریات از کجا میآیند و چگونه پدید میآیند، این مسئله مهمی است. مراکز فرهنگی و اجتماعی در سطح جامعه تولید کننده تحقیقات و پژوهشها و حق کتابها و نظریات فرهنگی و اجتماعی هستند، اما این مراکز گاهی ساخته و پرداخته عمق جامعه و منشأ سنتی دارد و گاه ناشی از تفکرات جدیدی و غیربومی است، در هر صورت حوزه همان علمیه بهعنوان یکی از قدیمیترین مراکز فرهنگی، اجتماعی، علمی و تحقیقاتی در جامعه ما است، حالا این مرکز که از نظر زمانی قدمت دارد و از طرفی از عمق جامعه یعنی تفکرات عرفی آحاد جامعه پدید آمدهاند پس حوزه علمیه با شناخت عمق جامعه و تفکراتی که بنیادهای اجتماع را پدید آورده به طرح نظریات اجتماعی و فرهنگی میپردازد.

 عدهای برای اجتهاد مدلهای مختلفی را بیان میکنند و آن را به دو دسته اجتهاد سنتی و مدرن تقسیمبندی میکنند و پویایی را تنها در اجتهاد مدرن میدانند، به نظر حضرتعالی این نظریه ریشه در چه چیزی دارد؟

اجتهاد در معنای ابتدایی آن تلاش و کوشش برای کشف قواعد عملی فقهی است که بر مبنای قرآن و روایات و با تمسک به عقل پدید میآید اما اجتهاد در عصر حاضر تغییر یافته و رهیافتی برای حل مشکلات فقهی انسانها با تمسک به قرآن و روایات ائمه اطهار (علیه السلام) است.

اجتهاد دارای سه جزء است: 1-تلاش و کوشش 2-قرآن و روایات ائمه اطهار(ع) 3- زندگی سیاسی و اجتماعی؛ در هر عصری، این سه قسمت در کنار یکدیگر یعنی اجتهاد پویا. پس اجتهاد پویا اصل عمل اجتهاد است و ربطی به زمان ندارد که بگوییم اجتهاد سنتی پویا نبوده است و اجتهاد مدرن پویا است و این حرف ناشی از نشناختن اجتهاد است، مدل اجتهاد ربطی به پویا بودن یا پویا نبودن اجتهاد ندارد، اجتهاد پویا است، مسئله مهم در اجتهاد بعد سوم یعنی زندگی سیاسی و اجتماعی است که تغییرات در زندگی سیاسی و اجتماعی مردمان باعث تغییرات در نگرش اجتهادی میشود مثلاً زندگی سیاسی و اجتماعی مردم در عصر قاجار شکل خاصی داشت که با حکومت شاهنشاهی سازگار بود پس مجتهدین برای حفظ حدود و ثغور اجتماع از شاه حمایت میکردند اما در زمان حاضر همین مردم با تفکرات جدیدی آشنا شدند و باعث پیدایش جمهوری شد و اجتهاد پویا سعی در حمایت ازجمهوریت دارد اما مهم این است  که در هر حالی اجتهاد پویا به دنبال اسلامیسازی است. در آن حکومت شاهی همواره با تفکرات مذهبی به دنبال حکومت اسلامی بهصورت حداقلی باپادشاه مسلمان بوده است و در عصری هم همین اجتهاد پویا به دنبال پادشاهی مشروطه البته بانگرشی شرعی یعنی مشروطه بیمشروعه بوده است اما در برهه پنجاه تفکر جمهوری پدید آمد، عدهای گفتند که این جمهوری یعنی غربزدگی اما فقاهت آگاه و پویا جمهوری را نیز مانند شاهنشاهی پذیرفتند چون سیستم حکومت جمهوری متعالی است و شاهنشاهی ایستاده و خاموش است اما این جمهوریت باید بااسلامیت سازگار شود، چگونگی و شیوه آن توسط اجتهاد پویا تبیین میشود پس مدل اجتهاد تغییری نمیکند بلکه مردم و زمانه یا در اصل اجتماع باید تغییرکند.

رهبر معظم انقلاب در پاسخ نامه جمعی از دانش آموختگان و پژوهشگران حوزه علمیه اشاره به سهم آزادی و سهم اخلاق و سهم منطق داشتند و این سه را آغازی برای جنبش تولید نرمافزار علمی و دینی در کلیه علوم و معارف دانشگاهی و حوزوی میدانند، بفرمائید عدم رعایت این سه نکته چه آثاری را در پی دارد؟

علوم انسانی گاهی مقابل علوم تجربی قرار میگیرد و گاهی امتداد و پیروی از اندیشه است به این صورت که علوم انسانی و تجربی هر دو از اندیشه پدید آمده است، تعارض و تقابلی ندارد که بگوییم ما علوم انسانی داریم و دیگری علوم تجربی دارد حتی علوم مطالبات میان رشتهای فراوانی دارد شاید بعید نباشد که بگوییم علوم انسانی در بستر علوم تجربی پدید میآید چون اولین برخورد انسان باعلوم تجربی است و اصلاً انسانی بدون علوم تجربی محال است به علوم انسانی دست یابد. اگر چنین تصوری از علوم داشته باشیم نفی، انکار، جنگ و مجادله جایگاهی در علم نخواهد داشت و مقدمات فضای علمی پدید خواهد آمد اما عالم و اندیشمند در درون علم به یکسری مشکلات برخورد میکند، علوم با تمام پیشرفتهای خود عامل قتل و کشتار و بدکاریهای فراوانی شده است پس سهم اخلاق در علم رعایت نشده است، دانشمندانی که نام علمی آنها در تفکر علمگرایی و یا علم زده بسیار مهم و تأثیرگذار است اما همین ایشان به راحتی مفاهیم واقعی الهیات رانادیده گرفته، گاهی به انکار و گاهی به غیر مفهوم بودن آنها میپردازند، این چه معنایی دارد؟

چطور دنیایی به این زیبایی را میبینند و جلوهگر این زیبایی را نمیبینند، محال است ساختمانی بدون مهندس خلاق و متفکر پدید آمده باشد پس چگونه فیزیکدانی جهان هستی را بدون خالق فرض کرده است این یعنی منطق نداشتند، چنین تفکراتی دروغ است، دروغی که متأسفانه اندیشهگران و انیشهسازان برای اندیشمندان ساختهاند. مقام معظم رهبری آگاهانه میدانند که اگر امروز که در حال پیشرفت و توسعه هستیم فکری برای این مسائل نشود فردایی که صنعت و تمدنی پدید آمد اولاً خودباخته است و ثانیاً خود سوزاننده است و ثالثاً بیتأثیر است، خودباخته است چون آزادانه نبوده بلکه وارداتی و غیربومی است، خود سوزاننده است چون اخلاق ندارد و بدکار و فاسد است و بالاخره روزی صنعت و تمدن جامعه ما را از بین میبرد و ثالثاً بیتأثیر است چون عقلانی نیست و بالاخره انسانی با رجوع به فطرت و حقیقت خود پوچ و خیالی بودن آن را میفهمد اما اگر علوم انسانی آزادانه، اخلاق مدارانه و منطقی باشد هیچگاه به نفی علوم تجربی نمیپردازد پس اگر علوم انسانی وتجربی تعارض نداشته باشند و همسوی با یکدیگر حرکت کنند این سه اصل یعنی آزادی اخلاق و منطق پدید خواهد آمد.

با توجه به شتابی که پیشرفت علم در چند این ساله به خود گرفته است اساساً بین نظریات سنتی و مدرن تقابل وجود دارد. به چه دلیل؟

تقابل بین نظریات جدید و قدیم قابل قبول نیست اگر بین نظریات قدیم و جدید تقابل و تضادی باشد معنای نقص نظریات قدیم یا جدیدی است و این اصل یعنی ایراد در نظریه پردازی. اما با توجه به اینکه نظریات علمی و فرهنگی در کشور ما بر مبنای قواعد و قوانین اسلامی تنظیم شده است و اصل قرآنی روایی و عقلی دارد، قاعدتاً نقص در نظریات پدید نمیآید، شاید مشکل اندیشه غربی بدون مبنا بودن آن است و همین بدون مبنا بودن یا اصالت احتمال که درونمایه تفکر پوزیتویسم و فلسفه تحصلی است علت ضعیف بودن اندیشه غربی است، نظریات اجتماعی و سیاسی اگر یکسری یقینیات و ثابتات نداشته باشد هرگاه احتمال ضعیف شود بنیاد جامعه ضعیف میشود و هرگاه احتمال قوی شود بنیاد جامعه قوی میشود و هرگاه احتمال از بین رود پس بنیاد جامعه نیز از بین میرود.

تقابل مورد نظر در سؤال در چنین جوامعی وجود دارد اما جوامع یقینی و عقلی مانند جوامع اسلامی که چنین نقایصی ندارند بنیاد بر روی اول قرآن کریم که وحی و یقینی است دوم روایات نبوی و ائمه اطهار (علیهم السلام) که مستند به وحی است و سوم عقل مستفاد از وحی و مستند به کلام جبرئیل امین (سلامالله علیها) است اینچنین نظراتی با اینگونه پیشفرضی که یقینی است دچار نقض و ضعف نمیشود، بنابر این نظریات قدیم و جدید مقابل یکدیگر نیستند و به عکس این نظریات یکپارچه و بهتر آنکه متمایل به تکامل هستند یعنی هر نظریه جدیدی نسبت به نظریه قدمی تکامل دهنده است پس در جامعه عقلانی، دینی یعنی دین و عقل تعدیل شده که دین، افراطی و بنیادگرایی ندارد و عقل نیز تمام مسائل عالم را حل نمیکند که بشود عقل افراطی، در چنین جامعهای آن دسته از نظریات که اصیل و مبناگرا هستند یعنی براساس چنین دینی هستند همواره این نظریات تکامل دهنده یکدیگر هستند.

علوم انسانی متداول درجامعه آیا به دنبال تولید نظریه و فکر است یا به دنبال تکرار و ترجمه آثار افراد غربی است؟

اگر منظور شما علوم انسانی متداول در جامعه ما است، علوم انسانی در جامعه ما تا ظهور جریان روشنفکری جریان خاصی دارد، قبل از ورود منورالفکران روشنفکر مآب، علوم انسانی و صنعتی به اقتضای خصوصیات جامعه و مردم ایران در یک فضای اجتماعی و فرهنگی مخصوص به مردم زمان خودش پدید آمده بود، صنعت و علوم انسانی و اجتماعی بومی بود و مخصوص زمان خودش، مردم با خصوصیات و رفتارهای زمان، هم صنعت داشتند و هم تحقیقات انسانی و اجتماعی پس علوم انسانی و حتی صنعت مطابق با نیازها و داشتههای مردم بود اما جریانهای مختلف منورالفکری و از سوی دیگر صنعتهای وارداتی و گاهی بیگانه با فضای علمی و فرهنگی مردم به جامعه ایران وارد شدند، مردم اصولاً نه با صنعت این چنین ونه با علوم انسانی آنچنانی که وارداتی بودند کاری نداشتند اما بههرحال صنعت و ابزار جذابیت دارد و عامه مردم این جذابیتها را دیدند و شیفته صنایع مدرن و گاه محیرالعقول غربی شدند پس به سرعت در سراسر کشور صنایع غربی حتی گاهی بیهدف شیوع پیدا کرد و قسمتی از جامعه را شیفته خود کرد. عمده شیفتگان صنایع غربی کمسوادان از عامه مردم یا دانشمندان صنعتشناس و صنعتگری بودند که اصلاً آگاهی از علوم انسانی نداشتند، این شیفتگان صنعت غربی از معلول به علت و از آیه به ذوالایه، رسیدند عشق به صنعت و به عشق غرب تبدیل شد و اینان شیفتگان غرب صنعتی شدند، ظهور روشنفکری یعنی آراء و عقاید غربیها در حوزه علوم انسانی شیفتگان غرب را به میدان کشید و عاشقان خود باخته به صنعت غربی، حالا مسئلهای اساسی یعنی علوم انسانی و فطری که مهمترین قسمت آن الهیأت بود را در مقابل جریان غرب واگذار کردند، از جوان مسلمان صنعت بومی باقی نماند و علوم انسانی و خداشناسی مخصوص به جامعه ایران نیز باقی نماند، حتی اسلام با ظهور منورالفکری به شیوهای دیگر قرائت شد، بدون مقدسات، بدون وحی و با پیامبری عصیانگر.

این قبل از انکار و ارتداد بود یعنی قبل از اینکه اساساً بگویند توحیدی و معادی نیست گفتند حالا پیامبران معصوم نیستند یا وحی خیال است پس صنعت غربی تبدیل به علوم انسانی غربی شد و علوم انسانی غربی به دین غربی تبدیل شد، حالا با ظهور مرتجعین، بدون علم و تحلیل علمی مانند خاندان پهلوی، سید حسن تقیزاده و کسروی فضای علوم انسانی و علوم الهی جدید شد، در مدارس و دانشگاههای اصلاح شده یا به تعبیری مدرن که تا دیروز فقط صنایع غربی تحقیق و تدریس میشد در زمان پهلوی پدر و پسر الهیات، جامعهشناسی، حقوق و فلسفه با محوریت آرا و نظریات دانشمندان غربی تدریس شد، شاید در عرصه دانشگاه و حتی جامعه تحقیقاتی ایران در دهه چهل و پنجاه مهمترین نظریات و تئوریهای اجتماعی تأثیرگذار، ناشی از تفکرات غربزده و غرب محور بودهاست. اصلاً ایرانیان در سالهای میانی دهه چهل و ابتدایی دهه پنجاه یک جامعه و انسان غربی و غربنگر را در دنیا به تصویر کشیدند، دانشگاه کاملاً غربی بود و مخالفین و منتقدین این دانشگاه غربزده همانند دکتر احمد فردید و مظفر بقایی و یا حتی جلال آلاحمد و عدهای دیگر اسلامیت نداشتند یا بروز اسلامیت در آرا و نظرات ایشان خیلی کم بود و عمده انتقاد ایشان به تفکرات لیبرال و دموکراسی لیبرال آمریکایی بوده است، شاید بتوان گفت که منتقدین دانشگاه و علوم انسانی غرب محور مخالف غرب و طرفدار ملیت و ناسیونالیسم بودند و گفتمان اغلب ایشان تعارض بین سنت ملیگرایی و مدرنیسم جهان وطنی بوده است پس اسلامیت در کار نبوده و نیست، البته هر چیزی در قالب سنت مانند دین اسلام با عنوان سنت، رفتارهای دینی با عنوان سنت از دلمشغولی‌‌های این جریان مخالف مدرنیسم است اما اسلام عقلانی در کار نیست حتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و قبل از تدارکات مقام معظم رهبری برای نهضت نرمافزاری و تأسیس کرسیهای آزاداندیشی و نظریه پردازی علوم انسانی تقریباً علوم انسانی عمدتاً غربی بود حالا گاهی با طعم دکتر فردید و گاهی با طعم لیبرالها اما اسلامی نشد.

به نظر شما با توجه به اینکه تا به امروز سه دهه از انقلاب اسلامی را طی کردیم تحولی در بحث علوم انسانی در چه دوره تاریخی از انقلاب بهوجود آمد و مقام معظم رهبری با چه رویکردی وارد این بحث شدند؟

انقلاب اسلامی در دو دهه اول راه تثبیت و سیر بهسوی تغییر و تحول را با موانع مادی و فرهنگی بسیار زیادی طی کرد، جنگ وقفهای برای تحول بود، سازندگی نیز خود نقش زیادی در تحولات و انرژی مثبت جامعه داشت و بسیاری از نخبگان علمی و فرهنگی بهجای تغییر جامعه مشغول به امر سازندگی شدند اما در هر صورت در دهه سوم انقلاب و با راهنماییهای رهبر حکیم و فرزانه حضرت آیتالله خامنهای دوران جدیدی در تحول جریان فکری و علوم انسانی پدید آمد که پیش از این به آن اشاره کردم.

رهبر معظم به اتکای تفکر ناب اسلامی و با محور عقلانیت و فلسفه متألهین از فلاسفه عقلانی اسلامی و ایرانی دو جریان عمده را پدید آوردند.اول جریان نهضت نرم‌افزاری که در بعد علمی به تحول و تغییر جامعه اسلامی و بر مبنای تفکر ناب اسلامی پرداختند و اصلاً متفکرین اسلامی را مخاطب خود قرار دادند. دوم مسئله سبک زندگی اسلامی که اخیراً مورد بحث ایشان قرار گرفته است که تحول در سیره عملی جامعه است و مخاطب آن عموم جامعه است. این دو مسئله یعنی انقلاب نرم‌افزاری و تحول در سبک زندگی اسلامی در کنار یکدیگر باعث تحول در زندگی جوان مسلمان خواهد شد و خانواده اسلامی را پدید خواهد آورد.


https://shoma-weekly.ir/D9XzdF