دیدن سریال زمانه، به بیننده تفکری القا میکند که ناخوشایند است و زندگی با این روش و ادامه دادن آن، دور از تفکر یک مسلمان است. و آن اینکه پول و ثروت عامل بدبختی یا خوشبختی انسانهاست. جامعه فقیر، چشمشان به دست ثروتمندان است همچنانکه سینا به طمع وصلت با خانواده بهزاد، خواهرش را همراهی کرد و به قول خودش، خواست برادری را در حقش تمام کند.
زهرا سماواتی- «زمانه» قصه سرگذشت آدمهای دور و نزدیک ماست. پیر و جوان، فقیر و غنی، قصه عشقهای دروغی و آنی و نفرتها و کینههای عمیق و دیرینه. عشق و نفرت، دروغ و راستی، محبت و کینه، واژههایی است که بر روح داستان «زمانه» حاکم است و زندگیشان بر اساس آنها شکل میگیرد، شروع میشود، ادامه مییابد، گره میخورد و به پایان میرسد.
آنچه در «زمانه» مورد تحسین است به سخره کشیدن بدیها و پایدار بودن خوبیها در طول سریال است. هر کدام از شخصیتهای داستان، نماد آدمهایی است که ما به وفور در جامعه فعلی خود میتوانیم ببینیم با لایههای شخصیتی متفاوت. کارگردان، گاهی صریح و واضح و گاهی در پس پرده، هر کدام از موضوعات را نقد کرده، مثل کاذب بودن ازدواج بهزاد و ارغوان، دو شخصیت تحصیلکرده جامعه، که بر اساس هوسی زود گذر و از روی احساس شکل گرفت و انتقام جویی ارغوان به تلافی مصیبتهایی که کشیده؛ در حالیکه «خود کرده را تدبیر نیست.» او میتوانست دست رد به سینه بهزاد بزند و نصیحتهای مادر و دکتر و تجربههایش را در محیط کاریاش نادیده نگیرد و مثل همیشه عاقلانه تصمیم بگیرد نه از روی احساس؛ چرا که اصل ازدواج، انتخاب عاقلانه است و ادامه دادنش عاشقانه، همانطور که به اعتراف خود به دکتر گفت « علاقه معجزهای است که بعد از ازدواج در دل زن و شوهر ایجاد میشود.»، انتقام بهزاد از عمویش که نهایتاً به گذشت و بخشش انجامید، شخصیت پدر ارغوان که بی مسئولیتی را به اوج خود رسانده و اگر میبود شاید هیچگاه ارغوان به خود اجازه ازدواج موقت نمیداد، پسرش می توانست به بودنش افتخار کند و تنهاییاش را با مواد همراه نکند و بار زندگی فقیرانه اما آبرومندشان تنها بر دوش مادر و خواهرشان نیفتد، شخصیت دوگانه منوچهر که نان میخورد و نمکدان میشکند و در طمع آرزوهای خود، حاضر است هر دروغی را بگوید و برای آبروی آدمها ارزشی قائل نباشد و در نهایت خود اوست که رسوا میشود و حنایش پیش کسی رنگ ندارد، یا مادری زحمت کش از طبقه فقیر جامعه که حاضر نیست لقمه حرامی وارد زندگیاش شود و از شدت حیا و حفظ آبرو، بعد از شنیدن خبر ازدواج پنهانی دخترش، مرگ را به حیات ترجیح میدهد، وابستگی بیش از حد پدری به دخترش که حاضر نیست اشکش را ببیند، و زمانی که خود را قاتل برادرش میدانست آرزوی مرگ نکرد اما به خاطر دخترش مستجاب الدعوه شد و بسیاری نکات ریز و درشت دیگر؛
اما غیر از آنچه گفته شد، دیدن سریال زمانه، به بیننده تفکری القا میکند که ناخوشایند است و زندگی با این روش و ادامه دادن آن، دور از تفکر یک مسلمان است. و آن اینکه پول و ثروت عامل بدبختی یا خوشبختی انسانهاست. جامعه فقیر، چشمشان به دست ثروتمندان است همچنانکه سینا به طمع وصلت با خانواده بهزاد، خواهرش را همراهی کرد و به قول خودش، خواست برادری را در حقش تمام کند. ارغوان تا زمانی که در خانه پایین شهر زندگی میکرد دختری آرام و مهربان و بشاش بود و شکایتی از نداشتنهایش نمیکرد اما هنگامی که ثروت دکتر، نصیبش شد دروغهایش بیشتر شد و حس خودبزرگ بینی او را فراگرفته بود، اینجا بود که تصمیم به انتقام از بهزاد گرفت چرا که تصور میکرد به آدمی قدرتمند تبدیل شده است؛ گرچه نگاه پول پرستانه در چند شخصیت وجود ندارد و باز کارگردان به نقد آن پرداخته، مانند دکتر که با وجود ثروت بسیارش، به آدمها احترام میگذارد چون برایشان شأن انسانی قائل است، هما دختری است خودساخته که حتی حاضر نیست پول با منت خواهرش را قبول کند؛ ولی با این اوصاف، این جنبه سریال کمرنگتر از آن است که دیده شود.