فضای آن دوران این گونه بود که امام خامنه ای در وصفشان فرمودند: « این شهدای چهارگانهای که جناب آقای عسگراولادی از این بزرگواران یاد کردند، شاید این تعبیر در باره آنان درست باشد که بگوییم «نورالله فی ظلمات الارض»! [...] شهدای عزیزی که ما در دوران انقلاب و جنگ تحمیلی - در جبهه – داشتیم با شور، با حماسه، با افتخار و با حضور کسی مثل امام که در واقع بالای سر آنها بود، مرتب پیامها و دلگرمی های امام به این رزمندههای عزیز ما میرسید و آنها را دلگرم و شاداب می کرد. ملت ایران هم پشت سرشان مثل کوهی ایستاده بودند. [...] این شهادت با آن شهادتی که در انزوا، در عزلت، در حالت رعب، در حالت تنهایی و فشار و هجوم وسوسههای دشمن و انواع و اقسام موانع و روادع راه خدا اتفاق می افتد، پیش خدای متعال فرق دارد. شباهت آن شهادت به شهادت اصحاب امام حسین، بیشتر است.»
یکی از دلایلی که شهدای موتلفه اسلامی توانستند کار
عزتمندانه ای را به سرانجام برسانند؛ این بود که هم جوان بودند و هم به جوانان اعتماد کردند. شهید حاج صادق امانی که در واقع مغز متفکر و رهبر آنها محسوب می شد در هنگام برنامه ریزی عملیات بدر تنها
34 سال داشت که به گفته شهید عراقی، وی در حد یک مجتهد دانش اسلامی فرا آموخته بود و به بیان آیت الله بهشتی بیش از 4هزار حدیث حفظ بود و این شاخص ها موجب شد که با نظر به نور الهی در ظلمت به پیش روند.
تیمی که که با میانگین سنی حدود 23 سال توانست موجب عزت اسلام و ایران شود و از هیچ چیز ذره ای هراس نداشته باشند.
این تنها نمونه ای است از اینکه هرجا به جوان اعتماد شود نتیجه آن درخشان بوده است. اما چرا در سیاست این گونه اعتماد صورت نمی گیرد ؟ آیا جوانان بیشتر مقصر هستند یا پیشکسوتان عرصه سیاست؟
به قلم جناب آقای انبارلویی در شماره گذشته هفته نامه شما مطلبی آمده بود مبنی بر این که« سؤالی که مطرح است آن است که چه شد پس از انقلاب بهار احزاب و گروهها به خزان بدل شد و دیگر جوانان و مردم رغبتی به تحزب نشان ندادند.» و بعد این گونه پاسخ داده بود « احزاب پس از انقلاب مرکز کاریابی و جاسازی کادرها برای پر کردن پستها و مقامهای حکومتی شدند و کارکرد آرمانی و معنوی گذشته خود را به تدریج از دست دادند.»
به راستی چرا قبل از انقلاب افرادی که در احزاب انقلابی بودند، اکثرا در بهار عمر خود یعنی جوانی بودند اما چرا امروزه جوانان رغبتی به حضور در احزاب ندارند؟ چرا اکثر چهره های تاثیر گذار حزبی چه در جریان انقلابی و اصولگرا و چه در احزاب اصلاح طلب از دوران نسل اول انقلاب هستند و چهره جوان کمتر مؤثر دیده می شود؟ آیا در احزاب فعلی مانند دوران بهار احزاب اعتماد می شود؟ تا چه اندازه انگیزه و رغبتی برای حضور جوانان برای ورود به احزاب هست؟
اگر امانی ها ، بخارایی ها، صفار هرندی ها و نیکنژاد در بستر پرورش و تربیت داخل حزب با هزینه حداکثری جاودانه شدند. در این دوران هم جوانانی از جنس احمدی
روشن ها و حججی ها هستند که حاضرند با هزینه حداکثری برای سرفرازی اسلام و ایران از جان خود بگذرند اما به نظر می رسد مشکل اصلی از جانب احزاب هست که نمی تواند آنها را جذب خود کرده و پرورش بدهند.
اگر جوانانی در دهه اول انقلاب احساساتی بودند و لانه جاسوسی را فتح کردند و به گفته امام خامنه ای بعد از آن از آمریکایی ها عذرخواهی کردنداما امروز امامت امت می گوید: «من به جوان امروز درصورتیکه انگیزه و ایمانش درست باشد، اعتمادم و امیدم بیشتر است تا به جوان آن روز... شماها آن جوان امروز هستید. آینده مال شماها است» اگر احزابی خود را ولایی می پندارند این نقشه راهی که امام خامنه ای تبیین و سرمایه ای عظیم را مطرح کردند. اگر احزاب به آن توجه نکنند مشکل و اصلی را باید در درون احزاب جستجو کرد که نمی تواند از آنها استفاده کند یا به آنها اعتماد کند نه از بی رغبتی جوانان به احزاب که برای آنها احزاب جاذبه ای ندارند. حتی اگر به گفته استاد انبارلویی برخی جوانان برای به هدف رسیدن به مقامات سیاسی و اجرایی وارد حزب می شوند باید گفت آنها هدف را صحیح تشخیص داده اند و به جای اینکه به دنبال چاپلوسی یا رانت و رابطه بروند مسیر درست را انتخاب کردند و این احزاب هستند که باید به استقبال آنها بروند و با کادرسازی و آموزش مناسب آن ها را انقلابی و کارآمد برای مدیریت کشور پرورش دهند و باید دید آیا پیشکسوتان احزاب حاضر هستند اعتماد کنند و راه را برای حضور جوانان باز کنند؟
مهمترین دلیل رونق احزاب حضور جوانان آن است و این رکود به وجود آمده حل نخواهد شد مگر اینکه احزاب حاضر به هزینه شوند جوانگرایی حقیقی را چه در تفکر و چه در روش و چه در نیروهای انسانی و حتی رهبران خود محقق کنند.