ابوالفضل حاجی حیدری- حضور شهید عراقی برای همه موجب اطمینان خاطر می شد، یعنی آن امید و نشاطی که ایشان در انجام وظایفش داشت، موجب می شد هرکسی که با ایشان کار می کرد، به خصوص در زمینه هایی که در آن ایام موجب اضطراب شدید می شد، آرامش خاطر پیدا کند.
به عنوان نمونه حضرت امام اعلامیه ای درباره چهلم شهدای تبریز داده بودند که بازار باید تعطیل شود و تمام تلاش ساواک، اطلاعات شهربانی و نظام طاغوت این بود که به ویژه به خاطر حساسیتی که به وجود آمده بود، عکس العمل نشان بدهد و قدرت نمایی کند و بازار تعطیل شود، لذا برادران تشکیل جلسه دادند و ضرورت ها را بررسی کردند و تصمیم گرفتند براساس اطلاعاتی که مستقیم و غیر مستقیم دریافت کرده بودند، طرح هایی را که دستگاه برای مقابله با این تعطیلی ریخته بود، به هم بزنند و هر طور شده بازار تعطیل شود، لذا تصمیم گرفتیم مواد منفجره ای را تهیه کنیم و در بازار مورد استفاده قرار دهیم بی آنکه تلفاتی بدهد.
مقداری باروت تهیه کردیم و بعد بحث بسته بندی اینها مطرح شد. خیلی فکر کردیم که چگونه از این مواد استفاده مطلوب کنیم. شهید عراقی در خیابان دولت، سه راه نشاط منزلی دو طبقه داشت که وسط بیابان بود. با ایشان که تماس گرفتیم، گفت: «بهترین راه این است که بیاید منزل ما، چون هرجا بروید، ممکن است از نظر مراقبت و کنترل رفت و آمدها نتوانید بر شرایط، مسلط باشید، ولی چون منزل من وسط بیابان است و در اطراف آن فضای مسکونی نیست، راحت می شود رفت و آمدها را کنترل کرد.»
شبانه رفتیم منزل ایشان. بنده بودم و شهید عراقی و حبیب ایپکچی و نقی کلافچی. مواد مورد نیاز برای بسته بندی آماده شده بود. رفتیم روی پشت بام و این وسایل را آماده کردیم. یک نوع بمب صوتی بود. تا دیر وقت این کار انجام و بسته ها آماده شدند. اعلام شده بود که بازار باید فردا ببندد. من این وسایل را بردم منزل و صبح زود بردیم بازار. مرحوم عراقی هماهنگ کرده بود بسته ها را بردیم اول دالان سرای حاج حسن که مرحوم حاج محمد متین و آقای حاج محمود مقدس نژاد در آنجا یک مغازه شرکتی داشتند. مواد ساخته شده را بردیم و در محل مورد نظر گذاشتیم و عده ای از برادرها وظیفه توزیع این مواد را به عهده گرفتند.
از آن طرف سرهنگ طاهری، رئیس کماندوهای شهربانی که آدم بسیار جلادی بود، همه نیروهای شهربانی را موظف کرده بود که از بسته شدن بازار ممانعت به عمل آورند. مغازه دارها کرکره ها را بالا نکشیده بودند، اما شهربانی، کلانتری و ساواک منطقه بازار تهدید کرده بود که اگر مغازه را باز نکنند. برخورد شدید خواهند کرد. بعضی از مغازه دارها از برادران انقلابی بودند و این تهدیدها با هیچ اثری روی آنها نداشت و رفته بودند، اما عده ای هم پشت در مغازه هایشان مانده بودند. سرهنگ طاهری و معاونین او و کماندوها می آمدند و وارد بازار می شدند و با تهدید، مغازه دارها را وادار
می کردند که مغازه ها را باز کنند و قفل بعضی از مغازه رها را می شکستند که به هر نحو ممکن اعتصاب را بشکنند. از این طرف اینها می آمدند و از آن طرف برادرها می رفتند و با این بمب های صوتی در جاهای دیگری عمل می کردند و عملاً تا ظهر بازار بسته ماند و هیچ داد و ستدی انجام نشد.
آخرین مرحله ای که طراحی شد، ساخت نارنجک جنگی بود. حاج صفا در خیابان خاوران تراشکاری داشت. کارهای تراشکاری را ایشان و شهید عراقی و بنده انجام می دادیم. پس از دستگیری، قالب کامل شده نارنجک جنگی با تمام خصوصیاتی که یک نارنجک جنگی دارد و این گروه، همه طراحی هایش را کرده بود، همراه با چمدان حاوی اسلحه کشف شد.