نگاه

روحیات محکومان به اعدام قبل از اجرای حکم

هنگام رفتن هیچ‌گونه خشم یا تشویش و اضطرابی در قیافه این چهار نفر نبود و صلابت آرامش و اطمینان و نهایت رضایت در چهره‌های آن‌ها خوانده می‌شد و احساس می‌کردند بار امانت و تکلیف الهی را به سلامت به سرمنزل مقصود رسانده‌اند . لحظات آخر با سکوت گذشت و نگاه‌هایی ردوبدل شد و آنچه گفتنی بود در این نگاه‌ها گفته و فهمیده شد که چه بار سنگینی از تکلیف بر دوش مابقی است.
مرحوم حاج هاشم امانی- شب قبل از اعدام هنگامیکه مسئولان زندان قصد داشتند بچهها را برای اجرای حکم ببرند برحسب دیدگاهی که در نظرشان بود و اینکه تصور میکردند در این موقع ممکن است متهمان مقاومت بکنند و در زندان تشنجاتی پیش بیاید زندانبان کسی را که محکومبه اعدام بود همراه چند نفر دیگر صدا میزد؛ به این عنوان که در دفتر کارتان دارند و در نهایت آن محکوم را نگه داشته و بقیه را بازمیگرداند و به همین ترتیب این کار را تکرار میکردند. ما منظورشان را از این کار فهمیده بودیم. بنابراین آقای عراقی با رئیس دایره زندان صحبت کرد که منظورتان را از این کار میدانیم شما هیچ ترس و واهمهای نداشته باشید برادرانمان خودشان را برای اعدام آماده کردهاند و از آنها تقاضا کرد که همه را به اتاق قرنطینه ببرند تا بتوانیم در آخرین لحظات با همدیگر بوده و با هم خداحافظی کنیم و آنها هم قبول کردند و بعد از خداحافظی مأمورینی که سیاه هم بودند و به آنها دستبند زده و برای اجرای حکم به لشگر ٢ زرهی بردند و تیربارانشان کردند.

فردای آن روز مأموری که شاهد اجرای تیرباران بود با حالت گریه میگفت که این چه نانی است که ما میخوریم و از اینکه افرادی پاک، جوان و مقدس را تیرباران کرده بودند احساس تأسف میکرد بعد از تیرباران اجساد آنها را برای دفن به مسگرآباد که مکانی دور افتاده بود بردند، وقتی مردم از قضیه مطلع شدند جمعیت خیلی زیادی به آنجا رفته بود که با ممانعت مأموران مواجه شدند. بعد از آزادی از زندان به همراه دیگر رفقا در بحبوحه انقلاب آنها را نبش قبر کردیم و در مسجد ماشاالله که در ابنبابویه واقع است به خاک سپردیم.

بعد از خداحافظی در اتاق قرنطینه حاج صادق در حضور مأموران درباره انگیزه این کار کمی صحبت کرد و اینکه انگیزههای ما الهی و خدایی بود و برای خدمت به اسلام و احیای احکام اسلامی و موقعیت مسلمانان اقدام به چنین کاری کردهایم از کاری که کرده پشیمان نیستیم و هیچگونه ترس و واهمهای نداریم البته حاج صادق نه از طرف خودش بلکه از طرف این چند تا برادر و به نمایندگی از آنها صحبت کرد.

هنگام رفتن هیچگونه خشم یا تشویش و اضطرابی در قیافه این چهار نفر نبود و صلابت آرامش و اطمینان و نهایت رضایت در چهرههای آنها خوانده میشد و احساس میکردند بار امانت و تکلیف الهی را به سلامت به سرمنزل مقصود رساندهاند . لحظات آخر با سکوت گذشت و نگاههایی ردوبدل شد و آنچه گفتنی بود در این نگاهها گفته و فهمیده شد که چه بار سنگینی از تکلیف بر دوش مابقی است.

برگرفته از خاطرات مرحوم حاج هاشم امانی

https://shoma-weekly.ir/TzuyNQ