
وقتی حادثه واقع شد، مردم با ما تماس گرفتند که چه بکنیم؟ من خودم منزل بودم. دوستانی که در حول و حوش آن میدان بودند میپرسیدند مردم چه کنند؟ حمله کردهاند، شهدا و مجروحین زیاد هستند. اصل قضیه به یک معنا حرکت خودجوشی بود و در باطن به نفع انقلاب واقع شد.
البته شهدا زیاد بودند، ولی روحانیت بنا نداشت که چنین حادثهای واقع شود. حدسی که آن زمان زده میشد – منهای اینکه آقای نوری اطلاعیهای داده بودند و مردم را دعوت کرده بودند – این بود که دستگاه میخواست از این جمع سوءاستفاده کند و شاید مایل بود چنین جمعی پیدا شود و بعد زهرچشمی بگیرد و لذا آنها بدون اعلام قبلی، به عنوان حکومت نظامی مردم را به رگبار بستند و فکر میکردند که این آخرین حرکتی است که مردم انجام میدهند و با این کار میتوانند مردم را به تسلیم وادار کنند و انقلاب را سرکوب کنند. شاید دستگاه از این نظر خوشحال بود، ولی انقلابیون به دنبال حرکت خود بودند و قهرا این هم مثل سایر موارد – که همگی به ضرر دستگاه تمام شد – آنجا هم به ضرر دستگاه تمام شد و جوش و خروش انقلاب، از سابق بیشتر شد و مردم نهتنها منکوب نشدند بلکه حرارت مردم بیشتر شد.
بعد از ۱۷شهریور ۵۷ شایع شد که میخواهند امام را از عراق به کویت ببرند تا اینکه در
۱۳مهرماه امام به فرانسه رفتند.
در همین ایام بود که بحث شورای انقلاب مطرح شد. در این مدت برخی از آقایان همچون خود آقای مطهری با امام در فرانسه ارتباط داشتند و جریانات را به ایشان میرساندند.
دو موضوع قبل از انقلاب مورد بحث قرار میگرفت، یکی تشکیل حزب و دیگری شورای انقلاب که تقریبا سه ماه قبل از انقلاب به دستور امام تشکیل گردید. مسئله تشکیل شورای انقلاب در آن زمان چیز بسیار هراسناکی بود، البته خطرناک هم بود که در آن زمان تعدادی روحانی و غیرروحانی به عنوان شورای انقلاب، یعنی انقلاب علیه دستگاه جمع بشوند و به منظور تاسیس دولت انقلاب تشکیلاتی درست کنند.
همانگونه که اشاره شد در آن زمان شهید مطهری بیشتر از همه در ارتباط با امام بودند. بعد هم جناب آقای بهشتی بودند که افراد را به امام پیشنهاد میدادند و ایشان هم اگر میپذیرفتند بعد به آنها اعلام میکردند.
ظاهرا اولین اعضای شورای انقلاب شش نفر بودند: بنده، آقای اردبیلی، آقای باهنر، آقای بهشتی، آقای مطهری و آقای هاشمی رفسنجانی و نفر هفتم جناب آقای خامنهای بودند.