ادب و هنر

روایت متفاوت از دیدار با رهبر انقلاب متوقف نشوید

آقا با لبخند ادامه دادند: خیلی خوب.. خیلی خوب.. بعد به نشانه تاکید دستشان را بالا آوردند که: فقط.. حواستان باشد.. این ادامه داشته باشد! .. همینجور کار با خلاقیت بسازید.. این ادامه داشته باشد.. متوقف نشوید.. و راه افتادند.
محمد باقر مفیدیکیا کارگردان جوان سینما و کلیپ معروف «ما ایستادهایم» که شب نیمه ماه رمضان همراه با شعرا در دیدار با رهبر معظم انقلاب اسلامی حضور داشت در یادداشتی به روایت این دیدار و تشویق رهبری به ادامه روند کاری این گروه جوان پرداخت. با هم این روایت خواندنی از توجه رهبر انقلاب به تولیدات هنری نیروهای جوان جبهه انقلاب را میخوانیم:

از سفر نرسیده داشتم آماده میشدم بروم مراسم حلقه هنر و بعد افطاری هیئت هنر که رفیق شفیق پرسید افطار که جایی دعوت نیستی؟! …. چند لحظهای که در حلقه هنر نشستم تمام فکر و ذکرم این بود که حالا این همه راه برویم و راهمان ندهند چه؟! راهمان دادند. هماهنگ شده بود، به لطف مدیر فرهنگی محترمی. همزمان با استاد میرشکاک هم وارد شدیم. یک ساعتی مانده بود تا افطار و جماعت شاعر توی حیاط کوچکی سمت چپ حسینیه امام، صف چین نشسته بودند منتظر آقا برای خوش و بش قبل از نماز مغرب. فضای با صفایی بود. اصلا من از‌‌ همان اولش هم قاطی شدن با شعرا را خیلی بیشتر از حضور بین سینماییها دوست داشتم. بخصوص شاعران انقلاب را. هرچند که در این جمع فعلا ما با پارتی بازی حاضر شده بودیم! اما بالاخره از حق و حقوق نیمچه شاعریمان برای قیافه حق به جانب گرفتن بهره برداری کردیم.

از آنجایی که مهدی قزلی مدام این ور و آن ور میپرید و یادداشت برمی داشت از حواشی، خیالم راحت است همه مفصلتر و شیرینتر، حاشیه نبشتهای
شب نشینی آقا با شعرا را می
خوانند.

...

نماز تمام شده بود. عدهای داشتند میرفتند طرف ساختمان محل افطار و عدهای هنوز دور و بر آقا را گرفته بودند. من و محمد رضا هم دنبال مفری میگشتیم که از لابلای جمعیت هرچه زودتر برسیم به سفره افطار. محمدرضا از روی شمشادها رد شد تا جمعیت را دور بزند. من اما یکهو الکی مبادی آداب شدم و دور زدم تا از‌‌ همان لای جمعیت بروم. ایستاده بودم تا
محمد
رضا حلقه جماعت دور آقا را دور بزند و بیاید اما رفیق شفیق گویی تازه متوجه شده بود که آقا دارند درست میروند‌‌ همان سمتی که او ایستاده. طبیعی بود که افطار یادش برود. حقش هم بود. بخصوص بابت آن ملاقاتی که ناجوانمردانه و کوته نظرانه محرومش کرده بودند از دیدار، بدجور حقش بود که خوب آقا را سیاحت کند. همینطور که آقا به طرف اندرونی خودشان میرفتند، محافظها یکی یکی از افراد حلقه کم میکردند. آقا که به محمد رضا نزدیکتر شدند، تقریبا دورشان خلوت بود. محمد رضا ابتدا برای دست بوسی رفت و زود کشید عقب. داشتم از لای دست محافظها لبخند رضایتمندانه این رفیق شفیق را میدیدم و لذت میبردم.
محمد رضا ناگهان گویی چیزی یادش آمده باشد، دوباره به آقا نزدیک شد و چیزی به ایشان گفت. آقا ایستادند. با لبخند تایید کردند و جوابی دادند. محمد رضا همینطور که حرف می
زد یکهو به من اشاره کرد که حالا ناخودآگاه از کنار دو محافظ اول که راه را بسته بودند رد شده بودم. محمد رضا گفت کارگردانش ایشون هستند. آقا برگشتند سمت من و نگاه کردند...

کات!

***

روایت از زاویه رفیق شفیق:

محمدرضا میگفت به آقا عرض کردم: آقا اون کلیپ ایستادهایم بود که.. بچهها توی میدان آزادی..

آقا بلافاصله فرمودند: آآآ.. خیلی خوب بود! خیلی خوب بود!... شما ساختید؟...

محمدرضا گفته بود: کار ما بوده... کارگردانش هم اینجاست... (اینجا همانجایی بود که محمدرضا به من اشاره کرد و من که فهمیدم ماجرا از چه قرار است و بدون توجه به محافظها خودم را رساندم به آقا!)

مثل دفعه قبل باز هم‌‌ همان حال شده بودم... گنگ و حیران... داشتم دست آقا را میبوسیدم که محمد رضا گفت: آقا، پنج روز زیر آفتاب پوست انداختند تا کلیپ را بسازند.

سرم را که بلند کردم درست خاطرم نیست آقا میانه لبخند چه فرمودند...

اما تنها توانستم در جواب لطفشان عرض کنم:... وظیفهمان بود...

آقا با لبخند ادامه دادند: خیلی خوب... خیلی خوب...

بعد به نشانه تاکید دستشان را بالا آوردند که: فقط... حواستان باشد... این ادامه داشته باشد!... همینجور کار با خلاقیت بسازید... این ادامه داشته باشد... متوقف نشوید...

و راه افتادند...

محمدرضا بلافاصله گفت: دومیاش هم در راه است ان شالله...

آقا لبخند زدند و رفتند...

خلوت مختصر تهیه کننده و کارگردان «کلیپ ایستادهایم» با آقا که تمام شد دوستانی که از دور این صحنه را دیده بودند بلافاصله آمدندکه بشنوند، حالا این وسط هرچه میگشتیم، یک جای خالی در سفره افطار پیدا نمیشد!:) هرچند برای من و محمد رضا که دیگر توفیری نمیکرد.

ما افطار کرده بودیم. یک افطار با حلاوت بسیار، افطار با بوسه بر دست مجروح آقا...

https://shoma-weekly.ir/I2oVNh