نگاه

رمز رهایی

بی‌قرار‌تر از آنم که تمرکز کنم؛ روزهای آخر مهمانی است و خوب می‌دانم که اگر بی‌بهره بمانم در چه باتلاقی جاخواهم ماند. آنقدر نگران لاغر شدن هلال ماهم که نمی‌دانم چه و چگونه باید بخواهم. این وقت‌ها خاطره‌ها بیشتر به کار می‌آید تا اندیشه؛ یادی شیرین از ۱۴ سال قبل راهگشا می‌شود؛ عازم حج بودم که گفت: حاجتی کوتاه دارم، وقتی برای نخستین بار چشم بر کعبه انداختی، از جانب من بخواه. ‌ راحتت کنم،‌‌ همان دعای قنوت فطر. «از تو می‌خواهم بهترین خواسته بندگان نیکوکارت را و پناه به تو مى‌برم از آنچه آن‌ها پناه برده‌اند.»
سلمامحمدی- بیقرارتر از آنم که تمرکز کنم؛ روزهای آخر مهمانی است و خوب میدانم که اگر بیبهره بمانم در چه باتلاقی جاخواهم ماند. آنقدر نگران لاغر شدن هلال ماهم که نمیدانم چه و چگونه باید بخواهم. این وقتها خاطرهها بیشتر به کار میآید تا اندیشه؛ یادی شیرین از ۱۴ سال قبل راهگشا میشود؛ عازم حج بودم که گفت: حاجتی کوتاه دارم، وقتی برای نخستین بار چشم بر کعبه انداختی، از جانب من بخواه. راحتت کنم،‌‌ همان دعای قنوت فطر. «از تو میخواهم بهترین خواسته بندگان نیکوکارت را و پناه به تو مىبرم از آنچه آنها پناه بردهاند.»


https://shoma-weekly.ir/JgOj9C