سیده نرگس نظام الدین- «شغلی انتخاب کرده بودم که برای ادامۀ آن می‌بایستی دیوانه و یا عاشق باشی. هنگامی که از زمین فاصله می‌گرفتم، کوه‌ها کوچک‌تر و بنا‌ها و برج‌های سربه‌فلک‌کشیده ریز‌تر می‌شد. انسان‌ها که دیگر قابل رویت نبودند. اما مشاهدۀ عظمت کائنات در افق بی‌کران آسمان‌ها فارغ از تمام دلبستگی زمینی مرا به خدا نزدیک‌تر و امید به زندگی را در من بیشتر می‌کرد.»

خلبان جاویدنیا یکی از دلاوران نیروی هوایی است که پا در رکاب آسمان گذاشت و جوانی‌اش را صرف دفاع از مرزهای هوایی این مرز و بوم کرد. نبرد در آسمان، مختصر روایتی است از زندگانی امیر سرتیپ خلبان فضل الله جاویدنیا که با نثری ساده و شیرین به زبان ایشان نگاشته شده است. کتاب در هفت فصل از کودکی تا بازنشستگی ایشان تنظیم شده است.

در کتاب، سرگذشت رشادت‌های خلبان را می‌خوانیم. می‌خوانیم که در چه عملیات‌های سرنوشت‌سازی شرکت و چه نقش مهمی را در آن‌ها داشته است. برای مثال وی جزء گروه اسکورت از پرواز رئیس‌جمهور وقت، آیت الله خامنه‌ای بوده است و پرواز ایشان را از حمله هواپیماهای بعثی در امان نگه داشته است. همچنین وی نقش مؤثری در پوشش هوایی شهرهای ایران و محافظت از ناوگان حمل‌ونقل دریایی خلیج فارس داشته است. از دیگر دلاوری‌های او می‌توان نجات آسمان تبریز از بمباران هوایی نام برد.

جاویدنیا همرزم خلبان شهید عباس بابایی بوده و تا به حال مسئولیت‌هایی مانند رئیس عملیات پایگاه شکاری اصفهان، معاونت یکی از گردان‌های شکاری پایگاه اصفهان، مسئول آموزش به خلبانان جوان در اصفهان و... را بر عهده داشته است.

این کتاب همینطور شامل معرفی هواپیماهای جنگی، آلبوم عکس خلبان و هم‌دوره‌ای‌هایش و معرفی‌نامۀ کوچکی از دیگرخلبانانی است که یا شهید شده‌اند یا از دنیا رفته‌اند. نیز در متن کتاب با اصطلاحات پروازی آشنا می‌شویم.

این خلبان شکاری در یکی از عملیات‌های هوایی، با فداکاری خود، جان شهروندان کرمانشاهی را نجات داده و در این میان تا مرز شهادت هم پیش رفته است. قسمتی از کتاب که مرتبط با این قضیه است:

«با اضافه‌شدن سرعت، شروع به شعاردادن روی رادیو کردم تا ترس و اضطراب را از دلم خارج کنم و نشان دهم با اینکه به استقبال مرگ می‌روم؛ اما روحیه‌ام بالاست. می‌گفتم: شما ایرانی‌ها را دست‌کم گرفته‌اید. تا آخرین قطرۀ خونم از خاک وطنم دفاع می‌کنم... به دوازده‌سیزده مایلی هواپیماهای دشمن رسیده بودم و زیر لب دعا می‌کردم که هواپیماهای دشمن قبل از من به کرمانشاه نرسند تا من حسابشان را کف دستشان بگذارم. ناگهان برای یک لحظه در رادار دیدم که هواپیمای دشمن در حال گردش به سمت خاک خودشان هستند. همزمان دود و آتش را دیدم که تا ارتفاع ده تا دوازده هزار پا به آسمان بلند شده بود. تمام دنیا داشت روی سرم خراب می‌شد. فکر کردم شهر را بمباران کرده‌اند... خلبانان عراقی از روی ترس تمامی بمب‌های خود را روی کوه‌ها‌‌ رها کرده بودند و در حال فرار بودند. دیگر نتوانستم طاقت بیاورم و شروع به گریه کردم....»

نبرد در آسمان را انتشارات عماد فردا در ۲۵۴صفحه منتشر کرده که اخیرا به چاپ ششم نیز رسیده است.