ماجرای فیلم در باره رنجرو است، «عبدالکریم» ـ معروف به «رنجرو» ـ پسرکی بوشهری است که در یکی از روستاهای اطراف نیروگاه اتمی بوشهر زندگی میکند. او با پسرکی روس، که پدرش از مهندسان روسی نیروگاه است دوست میشود؛ اما تحولات جهانی به ویژه پرونده هستهای ایران و واکنشهای اطرافیان، دوستی صادقانه و بیآلایش آنها را تهدید میکند. رنجرو ماهیفروش است و از زبان روسی جز چند جمله که به درد ماهی فروشی میخورد نمیداند و «اَلِگ» دوست روس او هم از فارسی همان مقدار را میداند که رنجرو هنگام دورهگردی برای فروش ماهی فریاد میزند. زنی روس، که او نیز از مهندسان نیروگاه بوشهر است نقش مترجم آنها را بازی میکند.رنجرو چند بار در پی سرزنشهای خانوادهاش، که میترسند او بر اثر این رفاقت، کمونیست شود، از دوست روساش جدا میشود تا اینکه.... اینها خلاصه ای از فیلم، تنهای تنهای تنها؛ ساخته احسان عبدی پور است. عبدی پور، کارشناس سینما و فیلمساز جوان بوشهری است که ساخت فیلمهایی چون «توماج» و «یک بعد از ظهر تابستان» را در کارنامه دارد. آنچه در ادامه می خوانید بخشی از صحبت های عبدی پور، در مورد این اثر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
ساخت فیلم «تنهای تنهای تنها» انگیزه و دغدغه ای خاص داشت. من کاملاً با دغدغه سیاسی به سمت ساخت آن رفتم، منتها نه از جنس دغدغههایی که هر روز در روزنامه ها وجود دارند و به نوعی روزمره اند. برخی دیگر از مسائل سیاسی که دوره ده ساله یا صد ساله دارند. به نظرم یکسری اصول کلی در جوامع مختلف، چه جهان سوم و چه جوامع صنعتی، وجود دارند.
در واقع یک روح و حرکت سیاسی است که میتوانیم آن را پیدا کنیم تا به چشمه اولیه حرکتهای سیاسی برسیم. همه اختلاف ها و تنشها از چیزی مثل سوءتفاهم ها و نفهمیدن زبان یکدیگر به وجود میآید و زندگیها را تحت تأثیر قرار میدهد. نمونه ای هم که برای این موضوع دارم، موضوع فیلم است، مثلاً امروز در وین نشست دارند و فردا در یک روستایی در بوشهر زندگی مردم تحت تأثیر قرار میگیرد. من در این فیلم از دید دو بچه ده دوازدهساله به دنیای سیاست و تغییر و تحولات آن نگاه میکنم.
کار فرهنگی کردن برای ما هم دارای مشکلاتی است، گاهی یک فیلم فاخر با کله به زمین خورده است. قطعا دلیل این زمین خوردن اشکالات فرهنگی بزرگی هستند که در نهایت تاحدودی به سیاست هم ارتباط پیدا میکنند، همان سیاست های روزمره ای که جاری است، شاید در این فرصت کوتاه نشود و نتوانیم بهخوبی به آن بپردازیم. اما باید گفت، انتخابهای فرهنگی ما درست نیستند و ضرباتی که میخوریم ضربات سیاسیاند. باید روند محصولات و نگاه فرهنگی مان اصلاح شود، حتی یکمیلیون بار هم رئیسجمهور به سازمان ملل برود، به اندازه یک فیلم تاثیر ندارد. نمونهها از این دست هم وجود دارد، سی سال پیش فیلمی ساخته شده است و هنوز هم برخی در دنیا تصور میکنند، ما سوسک میخوریم و حمام نمیرویم، باید به آن فیلم جواب میدادیم که ندادیم.
این مثل این است که با هواپیما به کشوری حمله شود و مسئولین آن کشور دستور پرتاب سنگ به طرف هواپیما را بدهند؛ بدیهی است که راه به جایی نمیبرند. به قول کنفوسیوس، به جای اینکه به تاریکی لعنت بفرستیم، باید شمعی روشن کنیم.
به نظر من ما مواجهه فرهنگی نمیکنیم، من فکر می کنم ما انگشتر را در حیاط خانه گم کردهایم و در داخل خانه به دنبال آن میگردیم، با این تعاریف می خواهم بگویم که ما در واقع بحثهای برونمرزی نداریم و دائماً داریم مردم داخل کشور را قانع میکنیم.
دور نمای حضور فرهنگی من برای خودم و ساخت اثر این است که روزی برسد که وقتی یک ایرانی در فرودگاه یک کشور از هواپیما پیاده میشود، به احترام او، به زبان فارسی تابلو نصب کرده باشند و متصدی فرودگاه به احترام او بلند شود، نه این اتفاقی که امروز میافتد و ایرانیها را در یک گیت مجزا تفتیش میکنند و موهایشان را میشمرند.
من به دنبال عزت ایرانیها هستم
دربارۀ روند ساختهشدن فیلم باید بگویم، من کارهایم را از تلویزیون بوشهر شروع کردم و این نهاد که برای بسیاری حیاط خلوت است، برای من همه چیز بود و من از همانجا به امروز آمدهام. من برای فیلمنامه این کار با عده زیادی مشورت کردم که نام بسیاری از آنها در تیتراژ آمده است.
برای انتخاب اسم فیلم خیلی بحث بود، اما هر اسمی انتخاب میکردیم ارشاد آن را نمیپذیرفت، اسمهایی بود که در آنها از عنوان رئیس جمهور یا رنجرو استفاده شده بود اما مورد قبول واقع نمی شدند، نهایتا مجبور شدیم این اسم را برای آن انتخاب کنیم. به صورت کلی به نظرم فیلم نسبت به سینمای ایران کار بی آبرویی نیست و می توان از آن دفاع کرد.
در مورد انتخاب بازیگر هم قبلا تلهفیلم «افسانه 98» با میثم فرهومند کار کرده بودم و تصمیم داشتم باز هم از او استفاده کنم، اما وقتی به سراغش رفتم با یک پسربچه مواجه شدم چاق؛ به هیبت یک بشکه! از او خواستم ظرف دوماه برای همکاری با من 15 کیلو وزن کم کند و او آن قدر عاشق سینماست که این کار را کرد؛ حتی از او خواستم به کلاس زبان برود و انگلیسی یاد بگیرد او باز هم قبول کرد و ظرف مدت کوتاهی در چند ترم متوالی شاگرد اول کانون زبان شد. او اصلاً یکجور علاقۀ عجیب به سینما دارد! برای ادامه این مسیر هم واقعیت این است که هرگاه فیلم کودکانه ساخته میشود به آن نگاه کودکانه میشود به همین خاطر شاید در فیلم بعدیام به سراغ فضای دیگری بروم.
متاسفانه مدیران فرهنگی ما در حوزههای خود تخصص ندارند و ما به عنوان هنرمند باید آن ها را قانع کنیم تا یک سری رویدادها را به گونه ای نو به آن ها ارائه دهیم. فیلم من سلامی به صلح دارد و این فیلم صلح جویانهای با موضوع انرژی هستهای است.