نگاه

راه ادامه دارد

شهدا همه اخلاقیات مشابه هم داشتند. پسر من هم یکی از آن‌ها! اینکه نماز شب می‌خوانده و در آن سن سال روزه دوشنبه و پنج شنبه‌اش ترک نمی‌شده، حرف جدیدی نیست. حرف جدید شرمندگی ماست. اینکه وقتی از دیگر خانواده‌های شهدا و مبارزین انقلاب می‌شنویم که چه‌ها کشیده‌اند، شرمنده می‌شویم و می‌فهمیم کاری نکرده‌ایم. می‌فهمیم این راه حالا حالا‌ها ادامه دارد.
مادر شهید امیر خداوردی- دو سال در تب و تاب شهادتش بودم. از ۱۶ سالگی که برای اولین بار مرا‌‌ رها کرد، تا ۱۸ سالگی! شاید تا قبل از آن نفهمیده بودم که چقدر مرا دوست دارد؛ اما در این دو سال آن قدر به من محبت کرد که گفتنی نیست.

چند وقت یک بار از جبهه میآمد و پس از سرزدن به مسجد و رفقا، مشغول کمک به من میشد مانند یک دختر در کارها به من کمک میکرد. وقت ثبت نام کنکور که شده بود، رفت برای ثبت نام.

برگشت و گفت کار پیدا کردم. گفتم درست چه میشود؟ گفت هم کار هم درس! میخواهم برایت پول بیاورم!

نمیدانم شاید پول پدرش را برای مخارج کافی نمیدانست. شهدا همه اخلاقیات مشابه هم داشتند. پسر من هم یکی از آنها! اینکه نماز شب میخوانده و در آن سن سال روزه دوشنبه و پنج شنبهاش ترک نمیشده، حرف جدیدی نیست. حرف جدید شرمندگی ماست. اینکه وقتی از دیگر خانوادههای شهدا و مبارزین انقلاب میشنویم

که چهها کشیدهاند، شرمنده میشویم و میفهمیم کاری نکردهایم. میفهمیم این راه حالا حالاها ادامه دارد.

* از شهدای حزب مؤتلفه اسلامی
https://shoma-weekly.ir/5YdS6X