
در دوره دوم نامزدی ریاست جمهوری مقام معظم رهبری، حزب جمهوری به بنده پیشنهاد کرد که شما نامزد رزرو بشو. من گفتم باید از امام بپرسم. من خودم داوطلب ریاست جمهوری نیستم. به مرحوم حاج سید احمد آقا پیغام دادم که به من میگویند نامزد رزرو آقای خامنهای بشوم. من موکول کردم به نظر امام. اجازهام را نمیخواهم جایی خرج کنم. میخواهم امام مخالف نباشد. گفت باشد. گفتم من اصلاً خودم را خرج نخواهم کرد و نمیخواهم رئیس جمهور بشوم. مرا میگویند رزرو باشم. گفتم من نامزد هستم ولی به آقای خامنهای رأی می دهم. دوره قبل هم با آقای رجایی بودم. همین طور رزرو بودم. جلسهای داشتیم گفتند چکار کنیم. گفتم من خودم هم به رجایی رأی میدهم. اصلاً من رزروم و نیامدم رئیس جمهور بشوم. به خدمت شما هم عرض کردم. جوابی دادند که انصافاً تاریخی است. امام فرمودند که به فلانی بگو که من مخالف نیستم که شما ثبت نام کنی! اما آیا شما خودت آمادگی داری اگر یک دفعه گفتند یک رأی کم دارید این رأی کم تو را ناراحت نکند. اگر ناراحت نمیشوی ثبت نام کن. من دوباره پیغام دادم و عرض کردم مولای من، من قصد رئیس جمهور شدن ندارم. من رأی احتیاج ندارم. من رزرو هستم، به خاطر اینکه چیزی برای ایشان پیش نیاید. امام دو مرتبه جواب دادند اگر از رادیو خواندن که آقای خامنهای ده میلیون و خردهای و عسکراولادی 37800 تا ناراحت نمیشوی. اگر ناراحت نمیشوی ثبت نام کن.
***
از خاطراتی که به صورت یادگاری برای ما مانده به مجلسی مربوط میشود که مرحوم سعید امانی، حاج محسن لبانی و حاج آقا سیداحمد خمینی در آن حضور داشتند و مدتی قبل از ارتحال حضرت امام(ره) بود. بحث ما خدمت امام(ره) بحث تندی بود. حدود سه ربع، ما سه نفر صحبت کردیم و چند دقیقه حاج سید احمدآقا صحبت کردند؛ این بحث در مورد تعزیرات حکومتی و انجمنهای اسلامی در اصناف و بازار بود و اینکه به انجمنهای اسلامی اعتنائی نمیشد و پاسداران سپاه و پاسداران کمیته به جای اینکه به جنگ صدام بروند، در حال جنگ با اصنافند و حیثیت آنها در معرض خطر است.امام(ره) در طول صحبتهای ما، اصلا صحبتی نکردند. حاج سعید امانی مدارکی خدمت امام(ره) ارائه داد. آقای لبانی خیلی متاثر شد و گریه کرد که آقا، ما مقلد شماییم. امام(ره) بعد از صحبتهای سید احمدآقا که چهارمین نفری بود که صحبت میکرد، شروع به صحبت کردند و فرمودند: لا حول و لا قوه الا باالله العلی العظیم، ما همه کوششمان این است که اسلام پیاده شود و خطاب به فرزند خود فرمودند: احمد، بگو که چرا انجمنهای اسلامی را در همه جا میپذیرید و در اصناف نمیپذیرید. تقریبا 50 دقیقه صحبتهای ما را در سه دقیقه خلاصه کردند و یک کلمه هم تعریض به سخنان ما نکردند که صحبتهای شما از صحبتهای من سطح پایینتری دارد.ایشان یادگیری از حضاری که نزد ایشان میآمدند را هیچ زمانی تعطیل نکردند و تا آخرین روزها از متخصصان، تجربهمندان و انسانهایی که مهارت داشتند میآموخت و به ما میآموختند که نباید هیچ زمانی خود را در سطح کاملی ببینید و به حرفهای دیگران گوش نکنید.