ذرهای منحرف نشد
خلوص او را از نزدیک دیده بودیم. برایمان عجیب نبود وقتی که رهبر فرزانهی انقلاب در جمع خانوادهی آن شهید فرمودند: «ایشان از اول انقلاب تا همین شهادتشان همیشه در صراط مستقیم حرکت کرد و ذرهای از طریق مستقیم و خط صحیح انحراف پیدا نکرد. ایشان کار را برای خدا میکرد. اهل تظاهر و اهل نشان دادن نبود. کار را برای خدا قبول میکرد و برای خدا انجام میداد. برای همین بود که هیچ ملاحظهای نمیکرد. بعضیها در کار ممکن است ملاحظهی وجهه را بکنند، ملاحظهی شأن و آبرو را بکنند. بعضیها هستند که این ملاحظه را نمیکنند و شهید عزیز ما شهید لاجوردی از این قبیل بود.»
اما هنگامی که بیشتر دربارهی او تحقیق کردم، فهمیدم که نام شهید سید اسدالله لاجوردی برای کسانی که او را از نزدیک میشناسند، ولایتپذیری حقیقی را تداعی میکند. این دلدادگی او به ولایت از هنگام طلوع خورشید امام در آسمان سیاست و فقاهت ایران اسلامی آغاز شده بود. خود حاجسید اسدالله در خاطراتش میگوید: «وقتی که مسئلهی امام مطرح شد، واقعاً مثل خورشیدی که تمام زوایای تاریک را روشن میکند، برای من امام اینگونه بود. بهطوری که اصلاً دید و بینش من نسبت به مسائل سیاسی به صورت دیگری در آمده بود.»
شهید لاجوردی اولین بار نام امام را در جمع برادران مسجد «شیخ علی» شنید و دربارهی او از مرحوم شاهچراغی تحقیق کرد. او و برادران این مسجد دائماً به محضر امام میرسیدند و همین سبب شده بود که شهید لاجوردی به معنی حقیقی کلمه عاشق امام شود. خلوص او و یارانش نیز اعتماد امام را به آنان جلب کرد. سرانجام به دستور حضرت امام خمینی (ره) جمع او و یارانش در کنار دو گروه مبارز دیگر قرار گرفتند و «جمعیت مؤتلفهی اسلامی» را تشکیل دادند. دوران فعالیت او در مؤتلفهی اسلامی دوران اعتماد مکرر امام به او و یارانش و وفاداری مکرر ایشان به امام بود. شهید لاجوردی در خصوص آغاز به کار مؤتلفه و همراهی با افراد دیگر گروهها میگوید: «خیلی سریع توانستیم با اینها جوش بخوریم و ائتلاف کنیم و این به خاطر توصیههای مکرر امام بود.»
وزهای زندان و شکنجه
ولایتمداری حاجسید اسدالله در روزهای مبارزه کاملاً آشکار بود. تا آنجا که لاجوردی پس از تبعید امام به ترکیه و به جهت منکوب کردن عاملان این توهین به ولایت و با اجازهی نمایندگان امام در مؤتلفهی اسلامی، شهیدان آیتالله مطهری و آیتالله دکتر بهشتی، پای در راهی نهاد که مترادف با زندان و حتی شهادت بود. او در شرایطی که فرزندی دوساله در خانه داشت، به تیم مسلحانهی مؤتلفهی اسلامی پیوست و در ترور حسنعلی منصور شرکت کرد.
پس از اجرای حکم الهی دربارهی حسنعلی منصور، روزهای مکرر بازجویی و شکنجه و زندان او آغاز شد؛ روزهایی که بارها تا پیروزی انقلاب به دلایل ثابتقدمی او تکرار شد. تا آنجا که رهبر معظم انقلاب سالها بعد، در 14 اردیبهشت 1377 و کمتر از چهار ماه پیش از شهادت وی در اینباره گفتند: «من قصد داشتم از زحمات آقای لاجوردی صمیمانه تشکر کنم. ایشان ده سال است که این بار سنگین را بر دوش گرفتهاند و با همان روحیهی خود آقای لاجوردی که ما از درون مبارزات سراغ داشتیم. واقعاً من ایشان را در دورهی مبارزات به عنوان مرد پولادین میشناختم. در بین دوستان آن کسی که از کتک خوردن و اقدام کردن و زندان رفتن و بیرون آمدن و دوباره رفتن خسته نمیشد، آقای لاجوردی بود. در دورهی کار و تلاش برای حکومت اسلامی هم الحمدالله ایشان همینطور عمل کردند.»
شهید لاجوردی در دوران پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی با پیشنهاد شهید آیتالله دکتر بهشتی و اعتماد بنیانگذار کبیر انقلاب، به یکی از پرخطرترین سنگرها برای حفظ نظام اسلامی رفت و دادستانی انقلاب اسلامی مرکز را بر عهده گرفت. او بهرغم بیمهری برخی مسئولان، اما با حمایتهای امام، به کوتاه کردن دست منافقین از انقلاب پرداخت و تلاش کرد که فریبخوردگان را به دامان اسلام بازگرداند. سرسختی او در سفارشناپذیری و برخوردش با تمام متهمان، بدون در نظر گرفتن وابستگی آنها باعث شد که چهرههایی همچون آقای منتظری و برخی از مسئولان قضایی به دنبال عزل او برآیند.
شناخت جریان نفاق
این در حالی بود که او به سبب کارهایی مورد انتقاد بود که اغلب آنها را به دستور مستقیم امام انجام داده بود، ولی بهرغم آنکه رهبر فقید انقلاب خود فرموده بودند که به شورای عالی قضایی بگوید این دستور از جانب ایشان است، لاجوردی معتقد بود که او باید سپر بلای رهبر باشد و نه بالعکس؛ موضوعی که بعدها یادگار امام به آن شهادت داد.
جان کلام لاجوردی در این مراسم تودیع چنین بود: «شما هم میدانید که من آدمی نیستم که کوتاه بیایم. فقط یک جا کوتاه میآیم که این را هم بارها گفتهام؛ امام اگر به من بگویند برو در آتش. من دلم میخواهد یک دفعه امام این را امتحان کنند. اگر آتش روشن بکنند این وسط هم به من بگویند برو در آتش، بدون پروا میروم در آتش.»
امام در آن مقطع برای مصالح نظام سکوت فرمودند، اما وقتی زمان مناسبش رسید، به بهانهی دفاع از مرحوم حاج احمدآقا در برابر اتهام همفکری او با منافقین، لاجوردی را به عنوان سنگ محک مقابله با منافقین مطرح فرمودند: «و در امور سیاسی مدتی تهمتها زده شد که احمد طرفدار منافقین است و من در طول مدت انقلاب مخالفتهایی [نسبت به منافقین] از او [حاج احمدآقا] میدیدم که دیگران بر آن شدت و قاطعیت نبودند و در این آخر که قضیهی زندان اوین پیش آمد و شکایاتی از آقای لاجوردی میشد و مخالفتهایی میشد، [غیر] از احمد کسی را ندیدم که بیشتر از آقای لاجوردی طرفداری کند و دفاع نماید و وجود او را برای زندان اوین لازم و برکناری او را تقریباً فاجعه میدانست.»
سابقهی آشنایی
رهبر معظم انقلاب از سابقهی دوستیشان با شهید لاجوردی چنین یاد میکنند: «من خودم از وقتی که آشنایی با مرحوم شهید لاجوردی را به یاد میآورم که خیال میکنم از نزدیک و به صورت مشخص از اواسط دههی چهل بود، ایشان را در حال مبارزهی صادقانه به یاد میآورم. من یادم هست که آن وقتها جریانی اتفاق افتاده بود و مرحوم لاجوردی و اینها به جایی حمله کرده بودند. قبل از آن هم ایشان زندان بود و بعدش هم بعد از مدت کوتاهی دستگیر شدند. در جمع دوستان ما گفته میشد که این مرد، مرد پولادین است. آدم خستهنشو است. تصویری که از آقای لاجوردی در ذهن ما بود، تصویر یک انسان خستهنشو، صادق و بااستقامت بود. البته دوستان ما در آن زمان خیلی بودند و آدمهای صادق، مؤمن و ثابتقدم در این میانه کم نبودند، [اما] مرحوم لاجوردی چهرهی برجستهای بود. بعد از انقلاب هم همینطور بود.»
شهید لاجوردی پس از پیروزی انقلاب و پیش از رهبری معظمله نیز ارتباط نزدیکی با ایشان داشت که یکی از مظاهر آن حضور در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بود. او تا آخرین لحظهی عمر پربرکتش نیز به توصیه دربارهی رهبر معظم انقلاب پرداخت. کسی که هنگام لحظههای عروج حاجاسدالله با او بود، نقل میکند که او در پاسخ به شهید رئیس اسماعیلی که از برخی برخوردها در جهت تضعیف رهبری در آستانهی انتخابات خبرگان گلایه میکرد، گفت: «همهی این گروههایی که بهظاهر همصدا شدهاند، هیچکدام یکدیگر را قبول ندارند و بهقدری تضاد در بین اینها هست که اگر این استوانهای که علیه آن شوریدهاند، نباشد، اینجا بدتر از افغانستان خواهد شد. (اشاره به جنگ داخلی گروههای افغان در سال 1377) آقا خیلی با اینها مدارا کردهاند و تلاش کردهاند تا بهنحوی همه را جذب کنند و بهنوعی از همهی گروهها استفاده شود. وجود ایشان است که همه را حفظ کرده است.»
عملکرد لاجوردی در طول حیات پربرکتش آنچنان بود که رهبر معظم انقلاب دربارهاش فرمودند: «حقیقتاً اخلاصی که ایشان داشت، اخلاص خیلی بالایی بود.»
حدود یکماهونیم پس از شهادت او نیز رهبر انقلاب در دیدار با جمعی از بانوان و به مناسبت میلاد حضرت زهرا علیهاالسلام فرمودند: «شهید عزیزمان آقای لاجوردی [...] حقّاً و انصافاً شخص خیلی برگزیده و انسان والا و پاکیزهای بودند. اخلاصی را که قبلاً یکی از خانمها صحبت میکردند، مظهرش مرحوم شهید لاجوردی بود.»
کار لاجوردی در مراحل اخلاص و کمال به حدی رسید که مقتدایش به او ابراز غبطه کرد و فرمود: «حاصل مطلب این است که سرنوشت افتخارآمیزی که آقای لاجوردی پیدا کردند، سرنوشتی است که مورد حسرت و غبطهی همهی کسانی است که در این راه بودند. بنده از شهادت آقای لاجوردی خیلی متأثر شدم. از دست دادن و فقدان ایشان برای ما سنگین بود. یک عنصر مؤمن، کارآمد، صادق، ریشهدار در دین و زمینهی انقلابی و مبارزات. امثال ایشان واقعاً عناصر بسیار کمیاب و مغتنمی هستند و از دست دادنشان سخت است ولیکن در عین حال به نظرم رسید که حیف بود آقای لاجوردی جور دیگری از دنیا برود [...] آقای لاجوردی شایستهی این مقام والای شهادت بود.»
مرد میدانهای سخت
رهبر انقلاب در پیام تسلیت رسمی خود نیز بسیار فشرده شاخصههای این شهید والامقام را برشمردند؛ ویژگیهایی همچون «سرباز دیرین اسلام»، «مبارز سختکوش راه آزادی»،«اخلاص»، «روشنبینی»، «حضور در میدانهای سخت»، «خدمتگزاری برای مردم»، «با قدرت و ایثار و بهدور از مطامع مادی ادای وظیفه کردن»، «خستگیناپذیر»، «مؤمن» و ... این مراد برای مریدش دعا نمود که خداوند روح مطهر او را با اجداد طاهرینش محشور فرماید. [متن کامل پیام تسلیت رهبر انقلاب] این داغ اما فروکش ننمود و در اردیبهشت سال 1378، هنگامی که سردار دیگری به دست نفاق به آرزوی شهادتش رسید، در رثای او و در پیام تسلیتشان بار دیگر یادی از لاجوردی نیز فرمودند: «کوردلان منافق بدانند که با این جنایتها روزبهروز نفرت ملت ایران از آنان بیشتر خواهد شد و خون مردان پاکدامن و پارسا همچون صیاد شیرازی و شهید لاجوردی بدنامی و سیاهرویی آنان را در تاریخ و در دل این ملت همیشگی خواهد کرد.»
از نکات مهم زندگی شهید لاجوردی، مظلومیت او بود. رهبر انقلاب اسلامی در خطبههای نماز جمعهی تاسوعای 1379 اینگونه فرمودند که: «من این درد درونی خودم را فراموش نمیکنم که در یکسالونیم پیش، وقتی که شهید عالیمقام و سید عزیز و بزرگوار، شهید لاجوردی به شهادت رسید -کسی که چهرهی بسیار درخشانی بود و بسیار کسان از مجاهدات او در دوران مبارزات و در دوران اختناق خبر ندارند که این مرد چه کرد و کجاها بود و چگونه زندگی کرد، چه زندانهایی کشید و چه زحمتهایی متحمل شد. بعد از انقلاب نیز بیتظاهرترین کارها را که سختترین هم بود، بر دوش گرفت و آخر هم شهید شد- یکی از روزنامههای آلمان نوشت ترور لاجوردی، ترور نیست! یعنی آنها عنوان ترور را هم عوض کردند. چرا؟ چون بهوسیلهی ناراضیان داخلی انجام گرفته است! تبلیغات رسانههای دنیا این است.»
مظلومیت لاجوردی در رسانههای داخلی نیز کمتر نبود، اما گویا رهبری همانگونه که لاجوردی در آخرین لحظات گفته بود، چشمشان را بر رسانههای داخلی همداستان با رسانههای خارجی بستند و باز هم با آنها مدارا کردند. مظلومیت لاجوردی همچنان ادامه دارد و منافقین انقلاب به سبب کینهای که از افشاگریهای او در سینه دارند، همچنان این راه را در رسانههاشان دنبال کردهاند و حتی پس از دوازده سال از شهادت او، کینهشان افزونتر هم شده است.