نگاه

خودمان را گول نزنیم

اگر مسئله درس است مگر پیگانی و مشایخی و سروی همچنین مسئله‌ای نداشتند؟ مگر آن‌ها هم بدشان می‌آمد که درس بخوانند و مهندس و دکتر شوند و یک زندگی راحت داشته باشند. بچه‌ها خودمان را گول نزنیم که ما درس می‌خوانیم و دکتر یا مهندس می‌شویم بعد با استفاده از علممان به انقلاب خدمت می‌کنیم.» و خوب چه می‌دانست که سال بعد بال در می‌آورد که انتهای وصیت نامه‌ای که هنگام اذان ظهر می‌نوشت، بنویسد: خانواده عزیزم! پدر و مادر بزرگوارم! حق زیادی بر گردن من دارید و بدانید که از لطف شما شرمنده‌ام، حلالم کنید و بر این امتحان صبر کنید که: «ان الله یحب الصابرین»
شهید حسین جواهریان- هنوز ۱۲ سالی مانده بود تا انقلاب که به دنیا آمد و ۲۲ بهمن ۵۷ تازه میشد او را نوجوان دانست! پس چه شد که اندکی پس از این آغاز، بال در آورد و شوق پرواز گرفت؟ آن روزها کافی بود عضو بسیج باشی و آنگاه که بشنوی امامت تو را میخواند، سخت بود به حرفش گوش نکنی! همین بود که با آن سن و سال گفت که باید برود! هنوز یک سال و یک ماه تا رسیدن به آسمان آرزوهایش فرصت داشت که نوشت: «همانطور که حسنها و علیرضاها و محسنها و ابراهیمها رفتند من هم راه آنان را پیدا کردم و میروم. بچهها این را بدانید که روزی همه میرویم، چه زود، چه دیر. چه در وقت جوانی چه در وقت پیری ولی آنچه که مهم است این است که در لحظه رفتن حسین گونه رویم یا در رختخواب در حالی که در خواب غفلتیم برویم. بچهها هیچ عذر و بهانهای باعث نرفتن به جبهه نمیشود و‌‌‌ همان طور که امام ما فرموده هم اکنون رفتن به جبهه از فروع دین واجبتر است. اگر مسئله درس است مگر پیگانی و مشایخی و سروی همچنین مسئلهای نداشتند؟ مگر آنها هم بدشان میآمد که درس بخوانند و مهندس و دکتر شوند و یک زندگی راحت داشته باشند. بچهها خودمان را گول نزنیم که ما درس میخوانیم و دکتر یا مهندس میشویم بعد با استفاده از علممان به انقلاب خدمت میکنیم.» و خوب چه میدانست که سال بعد بال در میآورد که انتهای وصیت نامهای که هنگام اذان ظهر مینوشت، بنویسد: خانواده عزیزم! پدر و مادر بزرگوارم! حق زیادی بر گردن من دارید و بدانید که از لطف شما شرمندهام، حلالم کنید و بر این امتحان صبر کنید که: «ان الله یحب الصابرین»

* از شهدای حزب مؤتلفه اسلامی

https://shoma-weekly.ir/PteX2D