نگاه

حق گریستن

بی اشک ! آسمان آسمان نیست ، مهتاب ، مهتاب ، روح، روح ، و گل احساس ، بی قطره های شبنم غم ، تمامی طراوتــــش را از دست می داد

فاطمه حسینی

اشک خدای من اشک...

اگر این گریستن نبود ، این اشک ریختن ، این زار زدن، ‌حالیا سالیان سال بود که اثری از انسان بر جای نمانده بود، و انسان گرگ هاری شده بود ، وحشی مستبدی و انسان بازگشته بود به عصر نخستین توحش ، عصر خشکسالی روح.

اگر این اشکباران به هنگام نبود ، بیندیش که چه به روز انسان آمده بود و می آمد:

عصر پارینه سنگی دل ،

                              عصر آهن عاطفه،        عصر مفرغ احساس ....

اگر این سرریز حوض بلورین اندوه نبود ، انسان، هرگز انسان نمی شد، شاعر نمی شد،  نمی خندیـــــــد ،  نمی دید و ....

بی اشک ! آسمان آسمان نیست ، مهتاب ، مهتاب ، روح، روح ، و گل احساس ، بی قطره های شبنم غم ، تمامی طراوتــــش را از دست می داد

پس بگوییم خدایا

    حق است که تنها به این دلیل که انسان را از نعمت خون گریستن برخوردار کردی ، تو را بنامیم ، بستاییم ، بپرستیم ...

خداوندا !

           هرگز نمی پرسیم چرا عذاب را به به آن حد رسانـــدی که به های های گریه محتاجمان کنی.

        نمی پرسیم.

                 فقط سپاس می گوییم که از پی هر عذاب توان و رخصت گریستنمان دادی

خداوندا !

       جز حق گریستن ، بلند و با صدا گریستن ، با طنین گریه دیوارهای خلوت را فرو ریختن ، از تو هیچ نمی خواهیم ، هیچ
https://shoma-weekly.ir/i4vBDq