اندیشه

جهت‎گیری‎های نظام آموزشی کشور هماهنگ با خانواده دینی نیست

ادعای ما هم این است که نظام مدرسه ای نه تنها خانواده را در کلیت خودش در نظر ندارد بلکه دلالت های ضد خانواده هم دارد!جهت گیری های کلی نظام مدرسه ی ما هماهنگ با خانواده ی ما به آن معنای دینی خودش عمل نمی کند
حجت الاسلام «محمدرضا زیبایینژاد» محقق و مسئول مرکز مطالعات و تحقیقات زنان حوزه علمیه قم به تازگی کتابی با عنوان «جایگاه جنسیت و خانواده در نظام تربیت» به رشته تحریر در آوردهاند و در خلال آن به موضوع مهم ناهمخوانی نظام مدرسهای با آموزههای دینی و مباحث مرتبط با آن نیز پرداختهاند. به همین جهت به سراغ وی رفتیم.

برای آغاز بحث میخواهیم بدانیم نظام آموزشی موجود در کشور چقدر با ارزشهای دینی همخوانی دارد؟

قبل از ورود به موضوع باید بدانیم که ما وقتی بحث نظام مدرسهای میکنیم منظور فقط بخش تربیتی عمومی آن یعنی ۱۲ سال اول نیست، بلکه منظور از نظام مدرسهای، تربیت رسمی در یک محیط خاص که ممکن است مدرسه باشد و ممکن است دانشگاه باشد و همچنین نظام تربیت رسمی در کلیه مناسبات خودش اعم از برنامه درسی و مناسبات دیگری که در آن وجود دارد و نیز در برنامه درسی اعم از برنامه درسی رسمی آن، برنامه درسی پنهان آن و برنامه درسی پوچ آن است، با این پیشفرض که برنامه درسی پوچ را هم راجع به دلالت بدانیم، چه کرده است... برنامه درسی پوچ یعنی برنامههایی که نه برای آن برنامهریزی میشود و نه مدلول نظام آموزشی است؛ یعنی نظام آموزشی ما با سکوت از کنار آن می‏گذرد. سپس باید بحث کنیم که آیا سکوت هم دلالتی دارد یا خیر؟ ممکن است سکوت نظام تربیت رسمی دلالت بر بیاهمیتی موضوع داشته باشد که از آن گذشته و به آن نپرداخته است. حالا پرسش اصلی این است که آیا نظام آموزشی با تعریف بالا یک مطالبه درست یا نظام ارزشی درست و مهارتهای درست در رابطه با خانواده به متربیان ما میدهد یا خیر؟

منظور من از درست نیز هماهنگ بودن با آموزههای دینی است. کار تخصصی من مطالعات اسلامی است، ادعای ما هم این است که نظام مدرسهای نه تنها خانواده را در کلیت خودش در نظر ندارد، بلکه دلالتهای ضد خانواده هم دارد! این به آن معنا نیست که آموزههای خانواده گرایانه در نظام تربیتی ما وجود ندارد، بلکه ادعا این است که جهتگیریهای کلی نظام مدرسهای ما هماهنگ با خانواده به آن معنای دینی خودش عمل نمیکند.

کدام جهت گیری نظام مدرسهای با خانواده به معنای دینی همسو نیست؟

ببینید صریح بگویم ساختارهای این نوع نظام مدرسهای، انگیزه و احتمال تشکیل خانواده را کم میکند؛ یعنی نظام مدرسهای مدرنی که الآن در کشورهای مختلف وجود دارد و در کشور ما نیز هست، به دلیل تراکم و طول زیاد آن و نیز به این دلیل که آموزههای آن درگیر با زندگی خانوادگی نیست، فرصت تشکیل خانواده را از ما میگیرد.

مثال خیلی سادهاش این است، شما که از ۶ سالگی وارد مدرسه میشوید تا پایان تحصیلات (اگر مثلاً فوق لیسانس بگیرید)، چیزی نزدیک به دو دهه با این نظام مدرسهای درگیر هستید. فشار مطالبات مدرسه از شما فرصت فکر کردن به ازدواج را به شما نمیدهد، فرصتی که در کنار تحصیلات برای شما کار ایجاد کند به وجود نمیآید، این برای مردان بود. برای زنان نیز وضعیت مشابهی وجود دارد؛ مثلاً شما میبینید دختری اگر در دبیرستان ازدواج کند جریمه میشود، تا یکی، دو سال پیش این روند در دبیرستانهای دخترانه حاکم بود، به مجردی که دبیرستان متوجه ازدواج دختر میشد او را منتقل میکرد به مدرسه شبانه با کیفیت نازلتر؛ یعنی به جای اینکه سیستم بیاید به حمایت از تشکیل خانواده، شما را جریمه میکند!

نظام مدرسهای انعطاف لازم و فرصت کافی را برای تشکیل خانواده و فرزندآوری نمیدهد. یک سیستم متصلبی بر آن حاکم است که اگر شما گزینه تشکیل خانواده را انتخاب کنید، انعطاف به خرج نمیدهد. اینکه مثلاً تا الآن شما تماموقت کار میکردید و در این شرایط من احتمالات مختلف را در پیش روی شما میگذارم؛ فرضاً میتوانید دوره چهارساله را ۷ سال و زمان تحصیل را نیمهوقت کنید و بخشی را از راه دور میتوانیم انجام دهیم.

پیچ و خمهای دست و پا گیر همین سیستمها موجب بیکاری و تأخیر در ازدواج جوانان نشده است؟

به نظر من باسواد بیکار بهتر از بیسواد بیکار است! تنها کاری که در کشور ما در حال انجام است، پنهان کردن بیکاری است. در واقع دانشجویان ما بیکارانی هستند که بیکاری آنان را با اسم دانشجو چند سالی به عقب میاندازیم. مطالعاتی که انجام شده است –البته آمار آن یک دست نیست از دو برابر تا ده برابر دیده میشود- میزان بیکاری در فارغالتحصیلان دانشگاهی ما خیلی بیشتر از کسانی است که وارد دانشگاه نشدهاند! این نشان میدهد که ما در کشور مشکلات مضاعفی داریم؛ یعنی این سیستم حاکم بر فضای علمی باعث میشود که فاصله عمیقی بین بلوغ جسمی و زمان ازدواج بیفتد. حال این فاصله چگونه باید پر شود، چیزی است که پاسخ مناسبی برای آن پیدا نکردیم.

حالا این نظام آموزشی وارداتی و فرهنگ مدرن چقدر با فرهنگ دینی ما هماهنگ است؟

مهمترین سطح درگیری ما همین عدم هماهنگی است. تصویرها، ارزشها و مهارتهایی که نظام آموزشی میدهد هماهنگ با خانواده به معنای دینی آن نیست. ادعای ما این است که نظام مدرسهای جدید در دنیا طراحی شده است برای اینکه عقلانیت مدرن درست کنیم، برای بسط و توسعه گفتمان مدرن ایجاد شده است. دانشگاهها و مدارس جدید در دنیا نهادهایی هستند که مفاهیم مدرن از مبادی خودشان میگیرند و در کل دنیا توزیع میکنند و به جهانسازی مدرنیته نیز کمک میکنند. هرچه تزاحم بین این دو، گفتمان مدرن و گفتمان دینی وجود داشته باشد در اینجا خودش را نشان میدهد.

طبیعتاً مدارس ما برای بسط گفتمان مدرن آمدهاند و نهادهای دینی ما در حال بسط گفتمان دیگری هستند؛ یعنی یک شبکه معنایی دیگری در حال بسط است و این دو با هم ناسازگار هستند؛ در حالیکه در کشورهایی که مدرنیته را پذیرفتند و نهادها همه به شکل مدرن عمل میکنند، این ناسازگاری مفاهیم را ندارند، ولی در کشور ما بخش مدرسهای ما و بخشهای غیر رسمی و خانوادهمان که تا حدودی میخواهد دینی عمل کند با نهادهای دینی ناهماهنگ میشود و این ناهماهنگی در کشور ما عمیقتر است.

با این وضع یک دوگانگی در ما ایجاد خواهد شد، از یک طرف علم و آموزش و مفاهیم این چنینی را ارزشی و دینی میدانیم و از طرفی هم میبینیم این نظام از سرچشمهای آمده که دینی نیست!

دقیقاً زمانی مشکل بیشتر میشود که در کشور ما این نظام مدرسهای تقدیس میشود؛ یعنی هرچه ما عبارتهایی در آموزههای دینی داریم مثل «اُطلِبوا الِعلمِ مِنَ المَهدِ إلىَ اللَحَد» و «إِنَّمَا یخْشَی اللّه مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ» و... تطبیق بر این علم مدرن میشود؛ در حالیکه این علم مدرن در خاستگاه خودش هیچ تقدسی ندارد! علم مدرن تنها به بشر قدرت داده است تا تصرف وی در عالم بیشتر شود. زمانی که علم در خدمت کشف حقایق و هستی بود، گذشت. در سده اخیر علم در خدمت قدرت آمده است و نظام مدرسهای ما آمده است تا نیازهای نظام سرمایهداری و نظام صنعتی را پاسخ بدهد و به دنبال درست کردن شخص فرهیخته نیست.

این ادعای ما نیست بلکه خود غربیها نیز این ادعا را در مورد علم مدرن دارند. الوین تافلر در کتاب «شوک آینده» تعبیری دارد و میگوید، آموزش و پرورش همگانی، دستگاه هوشمندانهای است که صنعتگرایی تأسیس کرد تا نوع بزرگسالانی را که به آن نیاز داشت را تولید کند و همه سلسله مراتب آموزشی و پرورشی که بعدها شکل گرفت و رشد یافت، بر اساس بوروکراسی صنعتی ساخته شد.

با این حساب میتوانیم بگوییم مشکل این نظام آموزشی نوع نگاه متفاوت مؤسسین اصلی آن در خصوص ارزش ها است؟

بله، مثال میزنم تا این مسئله کاملاً روشن شود. در دهه ۱۹۵۰ کتابی منتشر میشود که مفاد آن این است، چیزی که ما آن را در زندگی شخصی رذایل اخلاقی به شمار میآوریم، در زندگی اجتماعی جزء فضایل اخلاقی است؛ مثال آن «حرص» است، در زندگی شخصی گفته میشود قناعت خوب است و حرص بد است، ولی در زندگی اجتماعی این نگاه سم است؛ زیرا اگر حرص نداشته باشید -حرص به مصرف نباشد- چرخه تولید نمیچرخد، این استدالال را تشبیه میکنند به زنبورعسل که زمانی شروع میکند به کار کردن که حرص به تولید داشته باشد. اگر حرص به ثروتاندوزی باشد، تولید بیشتر میشود.

از این دست مثالها زیاد است که من چند نمونه دیگر عرض میکنم. نظام مدرسهای ما چه تصویری از «عشق» به ما میدهد؟ هیچ چیز! نظام مدرسهای و برنامه درسی نسبت به عشق تهی است. در نتیجه راه باز میشود که افراد معنی عشق را از بیرون و از کوچه و خیابان بگیرند، آنجایی که نظام مدرسهای باید مداخله داشته باشد خودش را کنار میکشد.

تصویری که مدرسه از «اقتدار» می‏دهد منفی است یا مثبت؟ اقتدار را با استبداد تفسیر میکند یا آن را مظهر قدرت جمعی میداند؟ چه مسئولیت فردی و خانوادگی این نظام مدرسهای به افراد میدهد؟ آیا من را شخص با مسئولیتی پرورش میدهد که مشکلاتم را از خودم مطالبه کنم و در قدم دوم در مناسبات خانوادگی و در قدم آخر از دولت؟ جوان امروز ما از دولت توقع دارد در مشکلات او دخالت کند و در واقع یک فضای کاملاً دولتسالارانه حاکم شده است.

نظام مدرسهای چه تصویری از «آزادی» به ما داده است؟ تصویر آزادی که مدرسه به ما میدهد‌‌ همان تصویر مشهور آبراهام لینکلن است که میگوید، آزادی هرکس به جایی ختم میشود که آزادی دیگران از آنجا آغاز میشود که این تفسیری لیبرالیستی است، یا آزادی را به برداشتن موانع رشد تفسیر میکنیم، یا آزادی را تا آنجایی در محیط اجتماعی میپذیریم که سعادت دیگران را زیر پا نگذاریم، آنطور که علامه طباطبائی تفسیر میکند.

نظام مدرسهای چه تصویری از «مصرف» به ما میدهد؟ نگاه فرهیختگان جامعه که از این نظام مدرسهای پرورش یافتند نسبت به مصرف چیست؟ با مصرف هویتنمایی میکنند به خصوص در مصرف اقتصادی. دکتر کچوئیان اشاره میکنند به پژوهشی که نتایج آن نشان میدهد میزان وجدان کاری در فارغ التحصیلان دانشگاهی کمتر از دیگران است؛ یعنی سیستمی که آمده بود تا یک اتفاق ارزشی بیفتد در حال ضد عمل کردن علیه خودش است.

نظام درسی و مدرسهای چه تصویری از «خود» به ما میدهد، خود را مهمتر میداند یا تشکیل خانواده را؟ فرضاً اگر برای دختری خواستگار بیاید والدین میگویند در حال درس خواندن است؛ یعنی در واقع نظام مدرسهای خود را جزو اهم زندگی معرفی میکند، به عنوان سرمایه اجتماعی خانواده خود را تعریف میکند.

نظام مدرسهای چه تصویری از «تعبد» به ما میدهد؟ کسانی که فارغالتحصیلان نظام مدرسهای هستند چقدر در برابر احکام شرعی خضوع دارند و چقدر دنبال فلسفه احکام آن هستند؟ بیان میشود ما باید فلسفه احکام را بدانیم تا به آن عمل کنیم. وقتی در پاسخ به آنها میگوییم زمانی که شما پذیرفتید خدایی وجود دارد که عادل و حکیم است، هدفمند عمل میکند و دلسوز به حال همه بندگان خود است و انتساب حکم نیز به خداوند مشخص شد، دیگر منتظر چه چیزی باید بود؟ ولی نمیپذیرند و میگویند تا فلسفه آن مشخص نشود، نمیپذیریم. این یعنی من اصل هستم، فهم من اصل است.

به تعبیر شما این نوع تفکر به تدریج ارزشها را دگرگون میکند یا در خوشبینانهترین موارد خنثی عمل مینماید.

درست است. البته گاهی رسانهها هم مزید بر علت میشوند. الان تصویری که ما از خانواده داریم از کجا آمده است؟ آیا نظام مدرسهای میتواند در کنار این مفهومسازیها و تغییر و تحولات نقش داشته باشد یا خیر؟ خانواده متعالی چه خانوادهای است؟ خانوادهای که موفق باشد، مفهوم موفقیت جایگزین کمال میشود؛ یعنی خانوادهای موفق است که به تمایلات خود برسد. شما میبینید فیلمهایی که در رسانه ساخته میشود باید پایانی خوش داشته باشد، نمیشود خانوادهای موفق باشد اما مشکلی داشته باشد، باید مشکل او حل شده باشد! ولی در فرهنگ دینی ما، خانواده مشکلات بسیاری دارد ولی کمالیافته هستند، چرا؟ خانوادهای که مسیر را پیدا کرده باشد و در مسیر سعادت در حال حرکت باشد ولو اینکه هزاران مشکل هم داشته باشد، این خانواده موفق است، نه به آن معنایی که به تمایلاتش رسیده است، موفقیت در کمال است، نه کمال در موفقیت.

https://shoma-weekly.ir/7xmMyn