اقتصاد

جنگ جهانی ارزها و پس لرزه های آن بر بازار داخلی ارز و سکه

امروزه جنگ ارزها شکل خاصی از قدرت نرم یا نبرد نیمه نرم اقتصادی است که بازارهای مصرفی کشور رقیب را هدف قرار می دهد.
سید نیما علوی- شیوه ی جنگ ها در طول تاریخ تحولاتی را پشت سر گذاشته است؛ بطوریکه منازعه در 3 قرن پیش منجر به یک جنگ تمام عیار نظامی می شد؛چیزی که در قرن بیستم به جنگ سرد تقلیل یافت و رقابتهای ایدئولوژیک در میان بلوکهای قدرت زمان را شامل  می گشت و یا امروزه که از قدرت نرم یاد می شود، امروزه نیز جنگ ارزها  شکل خاصی از قدرت نرم یا نبرد نیمه نرم اقتصادی است که بازارهای مصرفی کشور رقیب را هدف قرار می دهد.
پس از بحران مالی سال 2008 اقتصاد نوظهوری مانند چین که در آن برهه ی زمانی پس از آمریکا و ژاپن سومین اقتصاد دنیا به حساب می آمد،شروع به کاهش رقابت‌آمیز ارزش واحد پولی خود در برابر دلار آمریکا کرد. پدیده ای که گیدو مونتیگا وزیر دارایی وقت برزیل  از آن به عنوان جنگ ارزها یاد کرد و به فاصله ی کمی از آن دومنیک استراوس کان ، رییس وقت صندوق بین المللی پول نیز از آن به «عنوان جنگ جهانی ارزها» یاد کرد.
جنگ ارزها پدیده ای است که در آن کشوری به صورت کاملا ارادی ارزش واحد پول خود را کاهش می‌دهد. از طرفی شروع به چاپ اسکناس می‌کند و از سوی دیگر به خرید ارز رقیب در بازار مبادرت می‌ورزد تا ارزش پول رقیب را افزایش دهند. در چنین شرایطی کالای تولید شده در کشور فوق با هزینه‌ی کمتری تولید می شود و این کالا به راحتی خواهد توانست تا بازار کشورهای مختلف را تسخیر نماید. در چنین شرایطی هر یک از ارزها درصددند تا با صدور بحران از مشکلات خود کاسته و مانع از نقش آفرینی سایر ارزها بشوند.
درمورد اخیر نیز چنین قضیه ای اتفاق افتاد؛ پس از بحران مالی سال  2008 چین با کاهش ارزش واحدپولی خود از یک سو و خرید دلار های چاپ شده ی آمریکا از سوی دیگر باعث شد تا قیمت دلار افزایش پیدا کند و از این طریق بازارهای این کشور را تصرف کرد؛ چرا که چینی ها علاوه بر کم ارزش‌تر بودن واحد پولی از نعمتی به نام کارگر ارزان قیمت برخوردارند،که این نیز زمینه را برای ارزان تر تمام شدن کالای نهایی فراهم می کند.
آمریکا در این میان ضمن آنکه می خواست تا از ارزش دلار در برابر یوان بکاهد؛ درصدد بود تا با بهره گیری از دیپلماسی اقتصادی چین را از کاهش ارزش واحد پول خود باز دارد. در این زمینه سفرهای متعدد مقامات سیاسی آمریکا به چین قابل اشاره است.
آنان برای نیل به چنین هدفی مشوق ها و تنبیه هایی را برای چین در نظر گرفته بودند: مشوقهایی چون افزایش سهم چین در مدیریت صندوق بین المللی پول و نیز تنبیه هایی نظیر تحریم اقتصادی، حمایت فزونتر از مخالفان نظام چین همچون دالایی لاما و لیوشائوبو برنده ی جایزه ی صلح نوبل و... .
آنان در داخل نیز دست به سیاستهایی زدند که چنین اهدافی را دنبال می کرد چاپ بیشتر اسکناس،وضع تعرفه بر کالاهای چینی و نیز کاهش نرخ بهره برای افزایش پایه ی پولی از جمله ی این اقدامات بود.
البته چنین مسئله ای مسبوق به سابقه است،پس از بحران مالی میان دو جنگ جهانی  کشورهایی نظیر سوئد و نیوزیلند ارزش پول خود را کاهش دادند. از این رو بود که روزولت ، رییس جمهور وقت آمریکا هم نرخ دلار را تا40 درصد کاهش داد.
در آن دوره روزولت نظام برتن وودز را تأسیس کرد که طی آن ضمن جلوگیری از کاهش عمدی ارزش واحدهای پولی ،نرخ هر ارزی با مقدار معینی طلا سنجیده می شد و به همین دلیل دلار به یک ارز بین المللی تبدیل شد.پس از سقوط این نظام در دوره ی نیکسون،،که به دلیل مشکلات داخلی آمریکا که ریشه در جنگهای ویتنام داشت چنین روندی متوقف شد، از آن پس آمریکا با دستکاری در نرخ برابری دلار، - با وجود اینکه همواره جزو مقروض ترین کشورهای جهان به حساب می آمد - دیون بین المللی خود را به حداقل می رساند و از سوی دیگر با چاپ اسکناسهای بدون پشتوانه با افزایش مصنوعی پایه ی پولی هزینه ی تمام شده ی کالاهای خود را کاهش داد و در نتیجه می توانست بازارهای جهانی را تسخیر کند.
بازگشت به عصر مرکانتیلیسم
مرکانتیلیسم(سوداگری) را در اصل به دورانی اطلاق می کنند که کشورهای استعمارگر بر اساس تفکر زرسالارانه در صدد بودند تا ذخایر طلای خود را افزایش دهند و از این رو بر ثروت کشور خود بیافزایند که اسپانیای دوره ی استعمار نمونه ی خوبی برای این مورد است.
نتیجه ی نهایی بحران اقتصادی و جنگ ارز ها پس از سال 2008این بود که در سال 2011 به دلیل کاهش روزافزون ارزهای جهان و در نتیجه کاهش دارایی های کشورها؛ بانک های مرکزی کشورهای مختلف در صدد بر آمدند تا ذخایر ارزی خود را هر چه سریع تر به فلز گرانبهایی چون طلا تبدیل کنند.در نتیجه با افزایش تقاضای طلا در بازارهای جهانی با رکورد های سرسام آوری دچار شد.همین امر گران شدن طلا در بازارهای جهانی را باعث شد.در این حالت اگر کشوری پیدا شود و بر خلاف عرف جهانی قیمت طلا را بالا نبرد و آنرا به صورت مصنوعی پایین نگاه دارد باعث سرازیر شدن سایر کشورها به آن برای خرید طلای ارزان می شود، در نتیجه ایران نیز از چنین امری مستثنی نبود.
گرانی طلا در داخل
حال حساب کنید که چنین بحرانی در کشوری رخ دهد که از یک سو با وضع تحریم های بین المللی و تأثیر روانی آن بر افکار عمومی جامعه ، جو روانی منفی در اقتصاد ایجاد شده بویژه که اگر همراه با تأثیر روانی این تحریم ها آن کشور دائما تهدید به جنگ شود و از سوی دیگر دولتمردان آن کشور نیز براساس طرحی موسوم به «تحول اقتصادی» دست به کاهش نرخ بهره ی بانکی زده اند و در چنین حالتی نقدینگی سرگردان به دنبال محملی برای عرض اندام می گردد و همین دولتمردان نیز به دلیل برخی امتیازگیری های سیاسی حاضر نیستند که نرخ بهره را مجددا به سطح گذشته بازگردانند.
آری وضع کشور ما در ماههای گذشته اینگونه بود تمامی این عوامل به همراه برخی از ملاحظات امنیتی دست به دست هم دادند تا در روزهایی که طلا در بازارهای جهانی رو به کاهش می نمود باز هم شاهد افزایش نرخ طلا در داخل باشیم.از سوی دیگر به دلیل وضع تحریمها نرخ دلار نیز با جهش روزافزونی دچار بود بویژه درست در زمانیکه با پرداخت نشدن یارانه ی بخش تولید شاهد گرانی و در نتیجه کاهش ارزش پول ملی بودیم،حتی با وجود اینکه جهش روزافزون دلار در داخل زمانی صورت می پذیرفت که آمریکایی ها طی جنگ ارزی با چین ، دست به کاهش رقابت آمیز ارزش پول واحد خود می زدند!
به هر حال امید می رود تا هر چه سریع تر با در پیش گرفتن نگاه راهبردی در عرصه ی اقتصاد و پرهیز از تصمیمات لحظه ای ، در کنار دیپلماسی هوشمندی که بتواند با حداقل هزینه بیشترین کارآمدی را برای ما داشته باشد بحران ارزی - سکه ای درمان شود. چنانچه پس از مذاکرات استانبول برای چند روز شاهد این اتفاق بودیم زیرا تداوم این بحران تنها به سود دلالان و مشاغل کاذب و به زیان بخش تولیدی جامعه است.
*دانشجوی دانشگاه بین المللی امام خمینی(ره)

 

https://shoma-weekly.ir/beqPRN