نگاه

جرم تلفنی طیب

وقتی که جریان حادثه 15 خرداد پیش می‌آید، اینها از طیب توقع داشتند که حداقل مثلاً جلوی این تظاهرات را در داخل میدان می‌توانسته بگیرد و بگیرد. ولی خب، طیب این کار را نمی‌کند . وقتی که می‌گیرند و می‌برند او را، دو سه روز اول گذشته، بعد می‌برند او را پهلوی نصیری ... یک مینوتی[=متنی] آنجا نوشته شده بود که به او می‌گویند که این مینوت را اینجا بخوان و برو، که تقریباً مسئله این بوده که یک پولی آقای خمینی داده به من که من بیایم اگر یک همچنین اتفاقی افتاد، ایشان را گرفتند، من بیایم یک همچنین حادثه‌ای را خلق بکنم و من هم آمده‌ام مثلاً یک 25 زار داده‌ام و مردم هم این کارها را کرده‌اند. وقتی می‌گویند این حرف را بزن، قبول نمی‌کند. نصیری تهدیدش می‌کند و این هم فحشش می‌دهد نصیری را... حسین آقا مهدی هم قبول نمی‌کند، از همان‌جا طیب را می‌آورند زیر شکنجه، خیلی شلاقش زده بودند، قلفتی پوست پشتش کنده شده بود. و نتیجتاً این می‌شود که طیب یک سری اعترافات می‌کند ...
شهید مهدی عراقی- صبح ساعت 5 خبر دستگیری آقای خمینی به تهران رسید. هر کدام از بچهها مأموریت پیدا کردند که در یک قسمت از شهر، مردم را وادار به بستن و تظاهرات بکنند. عدهای از بچه‌‌ها مأموریت پیدا میکنند که میدان را تعطیل بکنند.

ابتدا میآیند میدان سبزی، میدان سبزی را تعطیل میکنند، از میدان سبزی میآیند میدان بارفروشها که مغازه مرحوم طیب هم آنجا بود. میآیند در دکان طیب، طیب خودش نبود، پسرش بود، جریان را برای او میگویند و او هم تلفن کرد با باباش صحبت کرد توی خانه.گفت آمدهاند میخواهند میدان را تعطیل بکنند و جریان هم این شکلی است.

گفت که اشکالی ندارد، بگو تعطیل کنند.
همین خبر که از در دکان طیب منتقل شد... بچه
ها دیگر ریختند وسط میدان، بعضیها تو ماشین بودند، داشتند بار میفروختند، همه از ماشینها آمدند پایین و چوب به دست راه افتادند و میدان تعطیل شد.

اینها از در شمال میدان میآیند بیرون، دیگر هر چی جلو راهشان بوده اینها صاف و صوف میکنند ، با چوب و چماق میآیند کلانتری 6 و کلانتری 6 را هم تقریباً میگیرند.
...مردم در میدان سه روز بار نیاوردند و میدان تعطیل بود.

از روز شانزدهم بگیر و بگیر راه افتاد. یکسری زیادی از روحانیون را گرفتند و چند تا از بازاریهای سرشناس را گرفتند و توی میدان هم شروع کردند کسانی را که میشناختند، گرفتند.

مرحوم طیب هم تلفن میکند به نصیری که آن وقت هم رئیس شهربانی بوده و هم سرپرست فرماندار نظامی، میگوید شب توی خانه من نریزید، اگر کاری دارید من شنبه صبح در حجرهام هستم، همان وقت بیایید هر جا خواستید من میآیم. اینها هم همین کار را کردند. شنبه ساعت ده تقریباً چهار تا کامیون سرباز و دو تا لندرور میروند، طیب هم در دکان نشسته بود، این را میگیرند و چند تا هم تیر هوایی در میکنند، طیب را برداشتند، بردند.
وقتی که جریان حادثه 15 خرداد پیش می
آید، اینها از طیب توقع داشتند که حداقل مثلاً جلوی این تظاهرات را در داخل میدان میتوانسته بگیرد و بگیرد. ولی خب، طیب این کار را نمیکند . وقتی که میگیرند و میبرند او را، دو سه روز اول گذشته، بعد میبرند او را پهلوی نصیری ... یک مینوتی[=متنی] آنجا نوشته شده بود که به او میگویند که این مینوت را اینجا بخوان و برو، که تقریباً مسئله این بوده که یک پولی آقای خمینی داده به من که من بیایم اگر یک همچنین اتفاقی افتاد، ایشان را گرفتند، من بیایم یک همچنین حادثهای را خلق بکنم و من هم آمدهام مثلاً یک 25 زار دادهام و مردم هم این کارها را کردهاند.

وقتی میگویند این حرف را بزن، قبول نمیکند. نصیری تهدیدش میکند و این هم فحشش میدهد نصیری را... حسین آقا مهدی هم قبول نمیکند، از همانجا طیب را میآورند زیر شکنجه، خیلی شلاقش زده بودند، قلفتی پوست پشتش کنده شده بود. و نتیجتاً این میشود که طیب یک سری اعترافات میکند ...

چند روزی هم دادگاه ادامه داشته، بعد وقتی میروند داخل شور میشوند، این تحقیقات خودش را ارائه میدهد و طیب به سه سال و حاجاسماعیل رضایی را به دو سال و یکی دیگرشان هم به یک سال و بقیه را هم همه تبرئه. قبل از اینکه این حکم قرائت بشود، نصیری تلفن میکند به دادگاه نظر را میخواهد و میگویند نظرشان به این صورت [است] چهار نفر موافق که یکی خود رئیس دادگاه بوده، یک نفر فقط با این نظر مخالف بوده. نصیری میگوید نه، این حکم را صادر نکنید، برای خاطر اینکه اگر این جوری شود، جواب این خونها را کی میخواهد بدهد،15 خرداد باید به حساب یکی گذاشته شود. ... نتیجتاً این میشود که حاج اسماعیل رضایی و طیب به اعدام و 5 الی 6 نفر هم تبرئه و بقیه هم 10 سال، 15 سال و 8 سال [محکوم] شدند.

https://shoma-weekly.ir/C2WxHc