اندیشه

جایگاه دموکراسی در نظام علوی و تأثیر رأی مردم

به اصل بحث بازگردیم. با مطالبی که گذشت معلوم می‌گردد که اسلام نوعی از دموکراسی که مردم در چارچوب احکام و قوانین الهی در حکومت مشارکت داشته باشند می‌پذیرد اما آیا این مشارکت در قالب چه حکمی است؟ آیا واجب است یا مستحب یا از مباحات و به قول مرحوم شهیدصدر جزو منطقه الفراغ است؟ یعنی تصمیم درباره آنها در اختیار مردم است؟

پرویز سلطانی- دموکراسی بهعنوان یک روش در حاکمیت دارای معانی مختلفی میباشد که شاید بتوان از مجموع آنها یک تعریف ساده بدست آورد و آن اینکه «برابری فرصتها برای افراد یک جامعه به منظور برخورداری از آزادیها و ارزشهای اجتماعی و در معنای محدودتر شرکت آزادانه افراد در گرفتن تصمیماتی است که در زندگی فردی و جمعی مؤثر است.» (1)

به دیگر سخن اگر مراد از دموکراسی آن باشد که در تقنین فقط مردم مؤثر باشند چنین مفهومی با اسلام سازگار نیست زیرا از نظر دین اسلام حق حاکمیت و تشریع مختص خداوند است «ان الحکم الا لله»(2) ولی اگر منظور از دموکراسی این باشد که مردم در چارچوب و حدود احکام الهی و قوانین شرعی ، در منطقه الفراغها و مباحات تقنین را متکفل شوند و رأی آنها در انتخاب حاکم در سرنوشت اجتماعی فرد مؤثر باشد با دین مخالفت ندارد.

از نظر امام علی ـ علیه السلام ـ تمام اعمال حاکم و مردم در چارچوب قانون الهی است و ملاک حق و باطل قانون الهی است نه عمل حاکم با نظر مردم. امام میفرمایند: «بر امام لازم است که آنچنان در میان مردم حکومت کند که خداوند دستور آن را فرود آورده است و امانتی را که خداوند به او سپرده است ادا کند، هرگاه چنین کند بر مردم است که فرمان خدا را بشنوند و اطاعتش را بپذیرند و دعوتش را اجابت کنند، (3) یا در جای دیگر میفرمایند: همانا بر پیشوا نیست جز آنچه از او پروردگار بر عهده او واگذار شده است (4) و نیز فرموده است و شما را بر ما حق عمل به کتاب خدا و سیرت رسول خداست و حقوق او را گزاردن و سنت او را بر پاداشتن. (5)

بنابراین اقلیت یا اکثریت مردم در پذیرش یک مسئله ملاک حق و باطل یا خوب و بد نیست چه بسا اکثریت مردم بر عمل حرامی اتفاق کند که حاکم اسلامی نباید به دلیل اکثریت از آنها اطاعت کند چراکه خود امام میفرماید: «لا طاعه لمخلوق فی معصیه الخالق»(6) چنانچه مردم زمانی ملزم به اطاعت از حاکم اسلامی میباشند که مطابق حق و قانون الهی عمل کند چنانچه حضرت نسبت به مردم معرفی میفرمایند «فاسمعوا له و اطیعوا امره فیما طابق الحق»(7) یعنی سخنان و اوامر مالک را گوش فرا دارید چنانکه مطابق حق باشد از آن پیروی کنید.

در خصوص نقش مردم و شکل صحیح مشارکت مردم در حکومت دینی از دو جنبه قابل بررسی است:

مشروعیت و مقبولیت

به اتفاق نظر مسلمانان مشروعیت حکومت پیامبر از سوی خداوند بود و این حق را خداوند به او عطا کرده بود ولی در تحقق و عینیت یافتن آن، مردم نقش اساسی را داشتند.

در خصوص ائمه نیز به اعتقاد شیعه حکومت آنها نیز به نصب الهی است چنانچه امام علی ـ علیه السلام ـ به وصیتی از پیامبر استناد میکند فرموده است: «یابن ابیطالب لک و لاء امتی فان ولوّک فی عافیه و اجمعوا علیک بالرضا فقم بامرهم و ان اختلفوا علیک فدعهم و ماهم فیه...»(8) یعنی: «پسر ابیطالب ولایت امتم حق توست اگر به دوستی و عافیت تو را ولی خود کردند و با رضایت درباره تو به وحدت نظر رسیدند امرشان را بر عهده بگیر و بپذیر ولی اگر درباره تو به اختلاف افتادند آنان را به خواست خودشان واگذار.

بنابراین تشکیل و تحقق حکومت باید با رضایت و پذیرش و استقبال مردم باشد چنانچه امام علی ـ علیه السلام ـ تشکیل حکومت را منوط به حضور مردم و پذیرش و پشتیبانی آنها میداند و در خطبه 3 نهجالبلاغه میفرماید: به خدا قسم اگر حضور و بیعت شما مردم نبود هرگز این حکومت را قبول نمیکردم و جرعه آخرش را به کاسه اولش ملحق میساختیم. چراکه «لارأی لمن لایطاع»(9) یعنی کسی که فرمانش پیروی نمیشود رأیی ندارد.

این سخنان همگی دال بر نقش مردم در پیدایش و تثبیت حکومت الهی و دینی است. و مردم هم در عینیت یافتن و هم در استمرار و ادامه حکومت باید نقش داشته باشد و هم در پا برجایی و اصلاح آن چراکه بنابر فرموده امام ـ علیه السلام ـ «ولاتصلح الولاه الا باستقامه الرعیه»(10)

بنابراین مردم نقش ایجادی و ابقایی و اصلاحی دارند و تحقق حکومت و صلاح و سامان آن و پابرجایی و سیر بهسوی اهداف آن به مردم بسته است و در اندیشه سیاسی و سلوک حکومتی امام علی ـ علیه السلام ـ مردم چنین نقشی دارند.(11) و این منحصر به زمان حضور معصوم نیست بلکه در زمان و عصر غیبت نیز این گونه است. آنچنان که امام خامنهای نیز بارها ثبات قدم نظام را بر اثر مقاومت مردم عنوان نموده اند و با بررسی کارنامه دولتهای مختلف نیز آشکار می گردد، که رأی مردم چگونه در شکل تعاملات با دشمنان مؤثر بوده است. از این رو خواست دشمن را رهبر معظم انقلاب چنین اعلام می کنند: «نتیجهاى که از صندوقها بیرون مىآید، نتیجهاى باشد که دولت را، به تبع دولت، ملت را به سمت وابستگى بیشتر، به سمت تبعیت بیشتر، به سمت قرار گرفتن در سیاستهاى دشمنان قرار دهد؛ دشمن این را میخواهد.» (12)

به اصل بحث بازگردیم. با مطالبی که گذشت معلوم میگردد که اسلام نوعی از دموکراسی که مردم در چارچوب احکام و قوانین الهی در حکومت مشارکت داشته باشند میپذیرد اما آیا این مشارکت در قالب چه حکمی است؟ آیا واجب است یا مستحب یا از مباحات و به قول مرحوم شهیدصدر جزو منطقه الفراغ است؟ یعنی تصمیم درباره آنها در اختیار مردم است؟

به نظر میرسد ارکان و عناصر تشکیل دهنده مسائل حکومتی به دو دسته تقسیم میشوند: یک سلسله عناصر به جوهره حکومت دینی مربوط میشود که اگر نباشند حکومت غیردینی میشود ولی یک سلسله عناصر غیرجوهری و تابع شرایط میباشند که قابل تغییر و تبدیل به جایگزینهای دیگر است، مجموع این عناصر و ارکان یا در متون دینی به آنها تصریح شده است مثل آموزههای ارزشی و احکامی که منصوص و صریح در متن دینی میباشند که به آنها «مصرحّات» میگویند و بعضی از احکام و آموزهها با منطق اجتهاد به دست میآیند که مستنبطات هستند و عدهای نه مصرحند و نه مستنبط و مسکوت گذاشته شدهاند که مرحوم شهید صدر از آنها به منطقه الفراغ یاد میکند.

به نظر بعضی احکام و قوانین حکومتی و سیاسی نیز به سه قسم فوقالذکر قابل تقسیم میباشند؛ مصرح در شریعت که در آنها نقل و وحی مبناست و در خصوص احکام مستنبط عقل و نقل توأمان منبعاند و در منقطه الفراغ شریعت آنها را به انسان واگذار کرده است و عقل و رأی مرجع تصمیم هستند، منتها این تصمیمات که جزو منطقه الفراغ میباشند نباید مخالف مصرحات و مستنبطات باشند. نقش مردم با توجه به این دیدگاه در برنامهریزی و سازماندهی و روشهای مشارکت متجلی است و برعهده آنها است یعنی مردم هستند که برنامه حکومت را به کمک عقل و نقل و علوم متناسب با شرایط زمان، به نحوی که میپسندند در راستای تطبیق و تحقق احکام و اخلاق سیاسی با لحاظ فلسفه و اهداف حکومت، تدبیر کنند.

و در این محورهای سهگانه سازمان برنامه و روش و آیین نقش مردم و عقل و علم پررنگتر میشود، تنها چیزی که هست این است که باید با فلسفه و اهداف احکام دین سازگاری داشته باشند و اینچنین تبیینی از حکومت دینی و همنشین کردن عقل و رأی به معنی نقش آفرینی عقل و رأی و اراده جمعی با دین به معنی مجموعه آموزهها و گزارههایی که از عقل و وحی بهدست میآید و سعادت بشر را هدف گرفته است قرین یکدیگر کرده و دموکراسی و مردمسالاری دینی را در حکومت دینی بپذیریم. (13)

خلاصه آنکه اگر دموکراسی به معنای مشارکت مردم در چارچوب نظام و مقررات و ضوابط اسلامی باشد و به معنی رضایت و مقبولیت مردم و مشارکت آنها جهت عینیت یافتن حکومت باشد حتماً در حکومت علوی راه دارد. ولی اگر به معنای مشروعیت بخش به حکومت الهی و علوی باشد در حکومت علوی جایگاهی ندارد و شکل صحیح مشارکت مردم در حکومت دینی همان همیاری و رضایت و مقبولیت آنها و تلاش در جهت برقراری و تداوم و سامان حکومت دین است.

 

پانوشت:

 1- کتاب نقد، شماره 20و21، ص182، مقاله: مردمسالاری دینی و جمهوری اسلامی، دکتر منوچهر محمدی، ص 174 تا 195.2- سوره یوسف، آیه 67.3- به نقل از، مرتضی مطهری، سیری در نهجالبلاغه، ص145.4- نهجالبلاغه، خطبه 105.5- نهجالبلاغه، خطبه 169. 6- نهجالبلاغه، کلمات قصار 156.7- همان، خطبه 38.8- به نقل از حکومت حکمت، مصطفی دلشاد، ص112.9- نهجالبلاغه، خطبه 27.10- همان،خطبه 216.11- کتاب نقد، شماره 7، ص53، مقاله: حکومت و مشروعیت، استاد محمد تقی مصباح یزدی، از ص 42 تا 77.12- بیانات امام خامنه ای در دیدار اقشار مختلف مردماقشار مختلف مردم 25/2/139213- ر.ک: به مقاله دین و دموکراسی، علی اکبر صادقر رشاد، کتاب نقد شماره 20و21، ص235ـ222.

https://shoma-weekly.ir/kzVq7t