نگاه

تیر خلاص مصدق به نهضت ضداستکباری

مصدق و ملیون برای تمام کردن کار رزم‌آرا به ایشان متوسل شدند. همین دلیل جلسه‌ای بودکه با حضور ملیون و مرحوم کاشانی تشکیل شد. این جلسه از شب تا هنگام نماز صبح طول کشید و در نتیجه آیت‌الله کاشانی درباره از میان برداشتن رزم آرا با ملیون به توافق رسید. همچنین جلسه دیگری نیز با مرحوم نواب صفوی در خانه یکی از فداییان اسلام تشکیل شد و این دو در آن جا با یکدیگر به گفتگو نشستند. در همان جا مرحوم نواب به آیت‌الله کاشانی گفته بود: «رزم‌آرا می‌رود، اما شرط ما حاکمیت اسلام است و حکومت آینده ایران باید حکومت اسلامی باشد» مرحوم کاشانی هم از شدت خوشحالی نواب را در بغل گرفت و او را بوسید.
ابوالفضل توکلی بینا- هنگامی که رزمآرا به نخست وزیری رسید، شهید عراقی و اعضای دیگر فداییان اسلام به شدت نگران و بیمناک شدند؛ زیرا وی یک نظامی دیکتاتور بود که دوره آموزش نظامی خود را در غرب طی کرده بود و در میان نظامیان، شخصی با نفوذ و صاحب عنوان به شمار میرفت. رزمآرا در یکی از سخنرانیهای خود در باره ملی شدن صنعت نفت گفته بود: مردم ما لولهنگ(آفتابه) هم نمیتوانند بسازند، چه رسد به این که صنعت نفت را اداره نمایند. این شخص وابسته به آمریکا و غرب با این سخن به مردم باهوش و پراستعداد ما اهانت و جسارت کرد.

در آن زمان به دلیل این که مرحوم آیت الله کاشانی از موقعیتی عالی برخوردار بود، مصدق و ملیون به وی متوسل شدند و از او خواستند کاری کند تا رزم آرا، این مانع بزرگ، از سر راه ملی شدن صنعت نفت برداشته شود. البته گام اول را برای ملی شدن صنعت نفت آیت الله کاشانی برداشت. هنگامی که ایشان در عراق به سر میبرد، انگلیسیها او را بازداشت کردند و با کشتی به سوی ایران فرستادند، اما در میان راه، این فقیه بزرگ خود را به آب افکند و به آبادان رفت و به این طریق از دست انگلیسیها گریخت.

پس از شهریور 1320 انگلیسیها دوباره او را دستگیر کردند و به زندان افکندند. در زندان، یک بازجوی انگلیسی ایشان را برای بازجویی احضار کرد. مرحوم کاشانی وقتی وارد اتاق بازجو شد، بدون آن که اجازه بگیرد، روی صندلی نشست، بازجو خشمگین شد و به ایشان اعتراض کرد که چرا بدون اجازه من نشستی. مرحوم کاشانی در پاسخ به اعتراض او اظهار داشت: عجب! «شما بدون اجازه به کشور ما آمده و آن را غصب کردهاید؛ حالا از من انتظار دارید برای نشستن از شما اجازه بگیرم. خدا نکند من در این زندان به دست شما از بین بروم، زیرا میخواهم اگر زنده ماندم اولین کسی باشم که بساط شما را از این کشور بیرون بریزد.»

آیت الله کاشانی نخستین کسی بود که برای اخراج انگلیسیها از کشور مسئله ملیکردن صنعت نفت را مطرح کرد و با همت او این کار به انجام رسید. مصدق فقط کار او را پیگیری کرد و البته دست آخر هم ملی کردن صنعت نفت به نام مصدق تمام شد؛ با این که محرک و مبدع ملی کردن صنعت نفت، آیتالله کاشانی بود.

مصدق و ملیون برای تمام کردن کار رزمآرا به ایشان متوسل شدند. همین دلیل جلسهای بودکه با حضور ملیون و مرحوم کاشانی تشکیل شد. این جلسه از شب تا هنگام نماز صبح طول کشید و در نتیجه آیتالله کاشانی درباره از میان برداشتن رزم آرا با ملیون به توافق رسید. همچنین جلسه دیگری نیز با مرحوم نواب صفوی در خانه یکی از فداییان اسلام تشکیل شد و این دو در آن جا با یکدیگر به گفتگو نشستند. در همان جا مرحوم نواب به آیتالله کاشانی گفته بود: «رزمآرا میرود، اما شرط ما حاکمیت اسلام است و حکومت آینده ایران باید حکومت اسلامی باشد» مرحوم کاشانی هم از شدت خوشحالی نواب را در بغل گرفت و او را بوسید.

بدین ترتیب، در روز 16 اسفند 1329 هنگامی که رزمآرا برای شرکت در مجلس ختم [آیتالله فیض] در مسجد شاه حاضر شد، به ضرب گلوله اسلحه خلیل طهماسبی از پای در آمد و این مانع بزرگ از سر راه ملی شدن صنعت نفت برداشته شد.

پس از کشته شدن رزمآرا، کم کم راه برای به قدرت رسیدن مصدق هموار گردید و ایشان به نخست وزیری کشور منصوب شد. در دوران حکومت 27 ماهه دکتر مصدق، مرحوم نواب صفوی24 ماه را در زندان او به سر برد. کریم پورشیرازی و دکتر فاطمی، هر دو از نزدیکان دکتر مصدق بودند.

همین کریم پورشیرازی، تصویر سر یک سگ را به تصویر تن مرحوم کاشانی مونتاژ کرد و سپس آن عکس را در روزنامه خود به چاپ رساند و در نهایت اعتماد مصدق به آمریکا منجر به کودتا شد. پس از کودتای 28 مرداد 1332 و شهید شدن مرحوم نواب و دوستانش، اعضای دیگر فداییان اسلام و دوستانی مانند شهید عراقی که من هم در کنارشان بودم، به یاس و ناامیدی مبتلا شدند. یاسی که نزدیک به یک دهه تا آغاز نهضت امام به طول انجامید.

https://shoma-weekly.ir/ZrdusJ