راه توفیق ما؛ برون رفت از فکر تفرقه در حوزه سیاست است. شرط تحقق آن هم برونرفت تک تک عناصر کلیدی در رهبری اصولگرایان از این مهلکه در معنا و سیر و سلوک روحی و اخلاقی است. کسی که از خود عبور کردن را تمرین نکند، نمیتواند در فرآیند همگرایی و اجماع نقشآفرین باشد. از هم اکنون باید یک تئوری برای همگرایی اصولگرایان و برگشت از فرآیند واگرایی نوشت و بر آن اساس ساز و کار حقوقی آن را طراحی کرد. اگر امروز این کار را نکنیم فردا خیلی دیر است.
محمدکاظم انبارلویی
ز فکر تفرقه باز آی تا شوی مجموع
به حکم آنکه شد اهرمن سروش آمد
به حکم آنکه شد اهرمن سروش آمد
فکر تفرقه چیست؟ ما چه وقت در درون خود جمع میشویم؟ چه وقت اهرمن از ما ناامید میشود و از میان ما میرود و سروش الهی را در گوش جان میشنویم؟ این سئوالات متعلق به اهل معنا و سیر و سلوک عرفانی و اخلاقی است. اما در حوزه سیاست هم کاربرد و کارکرد خود را دارد.
ایام، ایام شهادت سیدالشهدای انقلاب اسلامی، دکتر بهشتی و 72 تن از یاران باوفای او در قتلگاه حزب جمهوری اسلامی است. شهید بهشتی بدون شک یک فقیه، فیلسوف، حکیم و عارف بود. او از این وادی پای در وادی سیاست گذاشته بود. او سیاستمداری برجسته،شجاع، زمانشناس، مدیر و مدبر بود اما آنچه او را از دیگر همسالان و همردیفانش برجستهتر مینمود نبوغ او در سازماندهی و تشکیلات بود. حزب جمهوری اسلامی را او به همت برخی فقها و علمای بزرگ و رهبران ملی کشور بنیان گذاشت و در اوایل انقلاب اسلامی، این حزب نقش کلیدی در مبارزه با جبهه متحد کفر، نفاق و الحاد داشت. او یک تنه پرچم مبارزه با لیبرالیسم نقابدار را بر دوش کشید و شهادت وی یک پردهبرداری شجاعانه از تبهکارانی بود که با ماسک آزادی به جنگ انقلاب اسلامی آمده بودند. شهید بهشتی دو روز قبل از شهادت خود رهنمودهایی کلیدی در مورد حزب و سازماندهی در یک جمع تشکیلاتی فرمودند که خلاصهای از آن در زیر میآید:
- حزب باید پاسدار ارزشها باشد نه پاسدار خود.
- حزب باید به درد مردم بخورد و مشکلی از مشکلات مردم را حل کند.
- حزب باید به درد نظام بخورد و باری از دوش نظام بردارد.
- تشکیلات نباید "بت"، "لغو" و یا "لهو" باشد. باید آسانکننده خودسازی ما و کمکی به سیر الی الله باشد.
خب اگر انسان بخواهد به این رهنمودها عمل کند و حزبی را سامان دهدخیلی مشکل است. واقعا نداشتن حزب در کشور یک مشکل است اما داشتن آن ممکن است دهها مشکل پدید آورد.
وقتی انسان خودش با خودش است ممکن است در درون خود دهها مشکل داشته باشد. به اصطلاح خودش با خودش جمع نشود.
به قول حافظ "فکر تفرقه"،حضور قلب او را در سیر الی الله بگیرد. خوب حالا اگر همین انسان بخواهد خود را در کنار دیگر انسانها در یک مجموعه قرار دهد به عدد مشکلات درونی خود در یک سازمان و حزب، مشکلات پدید میآورد.
علت اینکه حزب به معنای اسلامی آن در کشور پا نمیگیرد آن است که افرادی که در آن جمع میشوند ابتدا آهنگ خدا میکنند و میخواهند به مردم و کشورشان خدمت کنند اما در ادامه مسیر سر از "ما" و "من" در میآورند. ریشه این انحراف فقط "فکر تفرقه" است.
اگر ناکامی و شکستی هم هست عدم توانایی نخبگان حزب برای دستیابی به اجماع است.
برخی از ما گرفتار خیالات خود هستیم و اصرار داریم دیگران را هم به دنبال آن بکشیم. خیال یک قوه خودسر است که دائم ما را از اینجا به آنجا میبرد و در این کشش و کوشش، نیروهای ما را هدر میدهد. فکر تفرقه ما را به وادی تشتت خیال میبرد. خیال منبع تشتت و تفرق است. خیال، ما را از ادراک مطابق با واقع دور میکند، حتی گاهی واقع را به انکار مینشیند.
ما تا از "تفرق" بیرون نیاییم نمیتوانیم "جمع" شویم. حال این در وادی عبادت و خودسازی فردی باشد یا در وادی اجتماع وجامعهسازی ، فرق نمیکند.
اقبال مردم به اصولگرایان در یک دهه گذشته به خاطر همگرایی، وحدت روی اصولی بود که مردم آن را به عنوان میثاق دینی و ملی پذیرفته بودند.
مشکلاتی که در پیش پای اصولگرایان برای استمرار وحدت و همگرایی بود با راهبرد نقد درون گفتمانی مدیریت میشد اما این مدیریت در دو سال پایانی دولت آقای احمدینژاد کارایی خود را از دست داد. لذا مرجعیت فکری و سیاسی در اصولگرایان همزمان پایگاه خود را در میان "مردم" ضعیف کرد و در انتخابات اخیر هم نفوذش را در میان "نخبگان" مطرح از دست داد، لذا آن شد که دیدیم.
رقیب و حریف ما پیش از آنکه توفیق خود را مدیون برنامهریزی و طراحی شعارهای کلیدی خود بداند، مدیون تفرقه و تشتت بین اصولگرایان میداند. معمولا در این وادی گفته میشود:
زلف آشفته او موجب جمعیت ماست
چون چنین است پس آشفتهترش باید کرد
آنها زلف ما را آشفته و در هم دیدند و با همین آشفتگی و سیاهی، سپیدی پیروزی خود را رقم زدند. بگذریم از اینکه حریف از مهندسی عمیق کردن شکافها بین اصولگرایان غافل نبود.
برخی از ما هم به جای آنکه پاسدار ارزشها باشند به پاسداری از خود پرداختند. گذشتهها گذشته است. باید به آینده فکر کنیم. باید دید آیا روند واگرایی بین اصولگرایان پس از انتخابات دوره یازدهم ریاست جمهوری ادامه خواهد یافت و این عدم توفیق عبرتی برای توقف فرآیند واگرایی پدید نمیآورد؟
راه توفیق ما؛ برون رفت از فکر تفرقه در حوزه سیاست است. شرط تحقق آن هم برونرفت تک تک عناصر کلیدی در رهبری اصولگرایان از این مهلکه در معنا و سیر و سلوک روحی و اخلاقی است. کسی که از خود عبور کردن را تمرین نکند، نمیتواند در فرآیند همگرایی و اجماع نقشآفرین باشد. از هم اکنون باید یک تئوری برای همگرایی اصولگرایان و برگشت از فرآیند واگرایی نوشت و بر آن اساس ساز و کار حقوقی آن را طراحی کرد. اگر امروز این کار را نکنیم فردا خیلی دیر است.
شهید بهشتی در رهنمودهای تشکیلاتی خود در همان جمع فرموده بودند: "تحزبی که میگوید من و غیر من هیچ، این ضد وحدت است، این تفرقه به وجود میآورد."
اگر جمعهای اصولگرایی از تهذیب فاصله بگیرند به چنین وادیای سقوط میکنند و تحت هیچ شرایطی حاضر نیستند به صورت "مجموعه" عمل کنند. این محصول فکر تفرقه است. از این فکر باید فاصله گرفت تا در انتخابات آینده حرفی برای گفتن داشته باشیم.