حساس بود به بیت المال! خیلی حساس! آن زمانها فقط ۲۲ سالش بود. قبل از نوروز ۶۵ بود که رفت. چون تعطیلات عید بود و مدارس هم تعطیل! رفت و دیگر پیش ما برنگشت! رفت همبن جایی که دوست داشت! روستا هم بیمعلم شد. چند روز بعد یک نوار کاست برای ما آوردند که مصاحبهای بود با مجتبی! یادم بود که همیشه لبش به ذکر باز بود. در آن نوار هم همه را توصیه کرده بود به ذکر خدا! میگفت: «الا بذکر الله تطمئن القلوب»
برادر شهید مجتبی انتظاری مقدم- معلم بود در یکی از روستاهای طرقبه مشهد. هرگاه که مدرسهها تعطیلی قابل توجهی داشتند میرفت منطقه! همیشه! همه تابستانها و عیدها! یک روز را هم از دست نمیداد. من آن زمان در بوشهر مسئولیتی داشتم که میتوانستم تعدادی موتور سیکلت را واگذار کنم. مسیری که رفت و آمد میکرد دشوار بود. به او گفتم یکی از اینها را بردار! گفت: «نه! اینها سهمیه استان بوشهر است و من عضو مشهدم» هرچه بیشتر اصرار میکردم، کمتر میپذیرفت! حساس بود به بیت المال! خیلی حساس! آن زمانها فقط ۲۲ سالش بود. قبل از نوروز ۶۵ بود که رفت. چون تعطیلات عید بود و مدارس هم تعطیل! رفت و دیگر پیش ما برنگشت! رفت همبن جایی که دوست داشت! روستا هم بیمعلم شد. چند روز بعد یک نوار کاست برای ما آوردند که مصاحبهای بود با مجتبی! یادم بود که همیشه لبش به ذکر باز بود. در آن نوار هم همه را توصیه کرده بود به ذکر خدا! میگفت: «الا بذکر الله تطمئن القلوب»