نگاه

تسویه حساب با خدا در عرفه

هم در مدرسه شهید مطهری، طلبگی می‌کرد و هم در بسیج مسجد فعال بود. با بچه‌های مدرسه هیئتی راه انداخته بود به نام محبان الزهرا (س) و برای بسیجیان مسجد هم تفسیر قرآن می‌گفت. تا آن زمان دو سه باری همراه من به جبهه آمده بود. اما این بار تنها بود! یک گردان ۲۰ یا ۳۰ نفره شده بودند برای مقابله با هجوم دوباره عراقی‌ها! مسافت زیادی را پیاده رفته بودند. همه شب تا صبح را! اما لب به شکوه باز نکرده بود. رفتند و رفتند و رفتند... تا آنکه... انگار خدا منتظر بود عرفه آغاز شود. هنوز دقایقی از طلوع صبح عرفه نگذشته بود که خداوند او را صدا زد.
پدر شهید محمد امیری کیا- برگه تسویه حساب دستش بود که شنید امام از رزمندگان خواستهاند اگرچه قطعنامه پذیرفته شده، اما در مقابل هجوم دوباره عراق بایستند. دوباره برگشت منطقه! با آن سن و سال خیلی مطیع امام بود. همین بود که نیامده برگشت.

هم در مدرسه شهید مطهری، طلبگی میکرد و هم در بسیج مسجد فعال بود. با بچههای مدرسه هیئتی راه انداخته بود به نام محبان الزهرا (س) و برای بسیجیان مسجد هم تفسیر قرآن میگفت. تا آن زمان دو سه باری همراه من به جبهه آمده بود. اما این بار تنها بود! یک گردان ۲۰ یا ۳۰ نفره شده بودند برای مقابله با هجوم دوباره عراقیها! مسافت زیادی را پیاده رفته بودند. همه شب تا صبح را!

اما لب به شکوه باز نکرده بود. رفتند و رفتند و رفتند... تا آنکه... انگار خدا منتظر بود عرفه آغاز شود. هنوز دقایقی از طلوع صبح عرفه نگذشته بود که خداوند او را صدا زد.

https://shoma-weekly.ir/xD67tz