ادب و هنر

تا تو نیایی ...

بیا ومرا رها کن از این خستگی ها ، از این همه جنگ ، از این همه خواندن صهیونیسم ، و دیدن قدس در زنجیر .
شیما احمدی- حکایت این زندگی ام ، عجیب شده است . تمامش به امید آمدن تو و رها شدن من ، می گذرد . که تو بیایی و من راحت بشوم از دست این همه فکر و خیال . گاهی خسته می شوم از اینکه مدتها به فکر فلان دوست یا حتی کودک گل فروش نمی خوابم . تازه گاهی هم اشتباهات مسخره ای هم انجام می دهم . و فکر می کنم می توانم حلال مشکلات شوم والبته تا دل بخواهد دسته گل به آب می دهم . ( البته خیر هم می شود )  اما تا تو نیایی ...

بیا ومرا رها کن از این خستگی ها ، از این همه جنگ ، از این همه خواندن صهیونیسم ، و دیدن قدس در زنجیر .

من خستگی ام بی نهایت شده ، آقای عزیز دلم بیا

https://shoma-weekly.ir/Iv2pDW