
حبیب الله عسگراولادی- شهید عراقی صبح روز یازدهم بهمن ۵۷ به من گفت متأسفانه من و تو و تعدادی دیگر را ازهواپیما حذف کردهاند. قطبزاده دو، سه تا هواپیما گرفته بود. امام (ره) فرمودند یک هواپیما کافی است. گفتند تعداد زیاد است امام (ره) هم پاسخ دادهاند که حذف کنید. ما را حذف کردهاند. من ممکن نیست بگذارم هواپیمای امام (ره) پرواز کند و من در آن نباشم. من باید همراه امام (ره) باشم. بسیار متأثر شده بود و گریه میکرد. من گفتم نمیدانم چه تقدیری داریم اما امام (ره) به من قول داده است که بمانید ان شاالله با هم میرویم. قلب من آرام است که من همراه امام (ره) میروم. با یک ساعت فاصله ایشان آمد و گفت امام (ره) فهرست سرنشینهای هواپیما را خواست و اسم ما دو نفر و چند نفر دیگر را گذاشت. جای ما هم مشخص شده است. ما در صندلی سوم هستیم. اینگونه بود که توفیق حرکت به فرودگاه را پیدا کردیم. در نیمه شب خلبان خدمت امام (ره) رسید و گفت اگر میخواهید استراحت کنید میتوانید روی تخت من استراحت کنید. برای امام (ره) ترجمه کردم، بعضی گفتند مصلحت نیست. امام (ره) فرمودند میروم، بلند شدند و ایشان به همراه مرحوم حاج سیداحمد آقا و مرحوم شهید عراقی به آن محل رفتند و استراحت کردند و بعد ازساعتی تشریف آوردند. نماز شب را خواندند. نماز شبی که ما نمیتوانستیم نظیرش را تصور کنیم. حالتی عجیب داشت.واقعاً زمانی که از ترکیه وارد ایران شدیم نمیشد برای هیچکس روحیهای فرض کرد. همه روحیههای خود را از دست داده بودند. دو ، سه فانتوم هم در ورود ما به اطراف هواپیما آمدند. عمدتاً خیال میکردند هواپیما را همانجا خواهند زد. کسی که آرامترین چهره را داشت امام (ره) بود. اینجا باید عرض کنم که مصداق این آیه قرآن که خداوند میفرماید که «الا بذکرالله تطمئن القلوب» در آن روز ایشان بودند. در شرایط ویژهای در ایران در حال پرواز بودیم اما هیچ کس نمیتواند فرض کند که پیاده شدنی از این هواپیما در فرودگاه مهرآباد باشد. زمانیکه بالای مهرآباد رسیدیم از شیشهها جمعیت را دیدیم. من در کمیته استقبال بودم. با فعالیتهایی که انجام شده بود از حضور مردم آگاه بودم اما هرگز نمیتوانستم چنین حضوری را پیش بینی کنم. حضور مردم بسیار جدی و غیر قابل پیش بینی بود اما واقعاً ذکر خدا و ارتباطی که امام (ره) با خدا داشت هم به ایشان آرامش میداد و هم وسیلهای را فراهم میکرد که این انسانی که این همه زحمت کشیده به حاصل زحماتش برسد. امام (ره) به رأی و نظر و حضور مردم بسیار احترام میگذاشتند، ایشان راجعبه تعیین دولت و تغییر رژیم در قم چیزی نفرمود. به ترکیه تبعید شد در آنجا چیزی نفرمود. به عراق و فرانسه تبعید غیرمستقیم شد چیزی نفرمود. در راه در هواپیما و فرودگاه پاریس هیچکدام در این باره صحبت نکردند؛ اما وقتی حضور مردم را دید و شعارهای مردم را در مسیر شنید و اینکه نشد ایشان را با وسیله زمینی ببرند و در جمعیت وسیله متوقف شد و هلیکوپتر ایشان را به بهشت زهرا برد. در بهشت زهرا پاسخ آقای بختیار را که در جواب به اینکه ممکن است خمینی بیاید در تهران دولت تشکیل دهد گفته بود «هرگز من نخواهم گذاشت در تهران این اتفاق بیفتد و او گر هم بخواهد دولت تشکیل دهد باید به قم برود و مثل واتیکان که مردم در رم در یک شهر خاصی هست به آنجا برود.» فرمودند «من دولت تعیین میکنم. من به خواست خداوند و همت شما مردم مؤمن دولت تعیین میکنم. من تو دهن این دولت میزنم.»