یکی از همرزمان وی می گوید: در منطقه عملیاتی بارندگی شده بود شهید انبار لویی هم آنجا فعالیت می کرد. مجروح بود و پایش از مچ قطع شده بود و پای مصنوعی داشت، برای راه رفتن عادی هم درد زیادی تحمل میکرد چه برسد به آن هوای بارانی و زمینی که پر از گل بود. هر بار که قدم برمیداشت پای مصنوعی از پایش جدا می شد و همینکه او پای مصنوعی را محکم می کرد، دوباره این اتفاق تکرار میشد اما هیچ به روی خودش نمی آورد و به کارش ادامه می داد.
شهید محمدصادق انبارلویی- سال ۶۴ در طلاییه مجروح شد. زمانی که خانواده به عیادتش رفتند، پدر که همیشه نگران خانواده و فرزندان او بود گفت خدا را شکر تو دیگر مجروح شدی و به جبهه نمیروی. محمدصادق در جواب پدر لبخندی زد و گفت: اگر شما به همراه من به جبهه بیایید و معجزات و معنویتی که در جبهه هست را ببینید دیگر این حرف را نمیزنید و ادامه داد: این بار پایم را در جبهه جا گذاشتم، و برای آوردن آن باید بروم.
روی حرفش هم ماند. یکی از همرزمان وی می گوید: در منطقه عملیاتی بارندگی شده بود شهید انبار لویی هم آنجا فعالیت می کرد. مجروح بود و پایش از مچ قطع شده بود و پای مصنوعی داشت، برای راه رفتن عادی هم درد زیادی تحمل میکرد چه برسد به آن هوای بارانی و زمینی که پر از گل بود. هر بار که قدم برمیداشت پای مصنوعی از پایش جدا می شد و همینکه او پای مصنوعی را محکم می کرد، دوباره این اتفاق تکرار میشد اما هیچ به روی خودش نمی آورد و به کارش ادامه می داد.