سال 60 بود که با دبیر وقت حزب جمهوری اسلامی در تبریز، خدمت آیت الله شهید مدنی رفتیم و با ایشان آشنا شدیم. از آن به بعد دائماً به بیتشان رفت وآمد داشتیم.
بیوک مقدسی بخشایش- فکر میکنم سال 60 بود که با دبیر وقت حزب جمهوری اسلامی در تبریز، خدمت آیت الله شهید مدنی رفتیم و با ایشان آشنا شدیم. از آن به بعد دائماً به بیتشان رفت وآمد داشتیم.
رابطه شهید مدنی با حزب جمهوری اسلامی خیلی خوب بود آنچنان که همه میگفتند، دبیر حزب جمهوری اسلامی آیت الله شهید مدنی هستند. البته دبیر آقای انبار لویی بودند، ولی آیت الله شهید مدنی خیلی حزب را تحویل میگرفتند. همیشه وقتی مقام معظم رهبری و هر کس دیگری از تهران به تبریز میآمدند، اول از همه به بیت آیت الله شهید مدنی میرفتند.
زمانی هم پیش آمد که آیت الله مدنی تنها بود و با حزب ارتباط داشت و دیگران با ایشان میانه خوبی نداشتند. ایشان نه تنها به من، بلکه به چند نفری که در آنجا بودند، گفت:«دلم از دست اینها خون است.» این گفته خیلی مهم بود. مخالفین ما اکثراً حزب خلق مسلمانیها بودند و ما با اینها دردسرهای زیادی داشتیم. هر روز تظاهرات بود، هر روز رادیو و تلویزیون تبریز اشغال میشد و ما به آنجا میرفتیم و تلویزیون را تحویل میگرفتیم و آنها دوباره آنجا را میگرفتند. آیت الله مدنی مظلوم ترین فرد انقلاب ماست. ایشان در آذربایجان شرقی بسیار زحمت کشید. روی ایشان تف میکردند، از پشت به ایشان سنگ میانداختند و میگفتند:«مرگ برمدنی». در نماز جمعه محراب را آتش زدند.
در واقع در تبریز دو خط مقابل شهید مدنی بود؛ یکی حزب خلق مسلمان و دیگری هم طرفداران بنی صدر.ایشان در نماز جمعه گفتند که من بنی صدر را قبول ندارم، چون برای مملکت خطر دارد. آیت الله مدنی آشکارا گفت که به حبیبی رأی داده است. من شخصاً این حرف را از زبان آیت الله مدنی شنیدم.
این صحبت آیت الله مدنی بسیار مؤثر بود و رأی بنی صدر در تبریز کم شد. درست است که در نهایت بنی صدر در کل کشور رأی آورد، ولی در تبریز به نسبت دیگر شهرها رأی حبیبی بهتر بود.
آیت الله مدنی چند ماه بعد از عزل بنی صدر شهید شد. در عزل بنی صدر، آیت الله مدنی به میدان آمد و مردم هم در خیابان جمهوری اسلامی جمع شدند. شهید مدنی بنی صدر را افشا کرد و مردم هم فریاد زدند:«مرگ بربنی صدر». آیت الله مدنی از همان ابتدا بنی صدر را میشناخت، چون در زمان طاغوت به همدان تبعید شده بود. آیت الله مدنی همیشه میگفت که بنی صدر آدم درستی نیست.
آیت الله مدنی از لایق ترین افراد انقلاب و مردی الهی بود و روی دین و مذهب تعصب داشت. او کوچک ترین اهانتی به اسلام را تحمل نمیکرد و به خاطر همین هم شهید شد. اگر ایشان این طور نبود، او را شهید نمیکردند.
ایشان شخصاً به جبهه میرفت. لباس سپاهی میپوشید. اصلاً یک رزمنده بود. خیلی از محافظان و اطرافیان ایشان به جبهه رفتند و شهید شدند. تأثیر شهید مدنی تا حدی بود که اگر میگفت مردم به جبهه بروند، حزب اللهی ها تردید نمیکردند. همه از شهیدمدنی اطاعت میکردند.
از محافظ ایشان فکر کنم آقای منبع جود بود، شنیدم که گفت وقتی آیت الله خامنهای به تبریز آمدند، ناهار باشهید مدنی بودند. غذا را کشیدیم. دیدیم هر روز ماست و سیب زمینی بد است. یک کیلو گوشت چرخ کرده بیاوریم، لااقل برای ایشان درست کنیم. یک کیلو گوشت چرخ کرده گرفتیم و کباب کردیم. بعد که آیت الله خامنهای از تبریز تشریف بردند، میبینند که آیت الله شهید مدنی به خاطر کباب خیلی عصبانی است. آقای منبع جود مدتی جلوی چشم آقای مدنی نیامد. آیت الله مدنی گفت:«چه کسی گفت که این را بیاورید؟ مدنی و کباب؟!» ایشان از این موضوع خیلی عصبانی و ناراحت شده بود.
رابطه شهید مدنی با حزب جمهوری اسلامی خیلی خوب بود آنچنان که همه میگفتند، دبیر حزب جمهوری اسلامی آیت الله شهید مدنی هستند. البته دبیر آقای انبار لویی بودند، ولی آیت الله شهید مدنی خیلی حزب را تحویل میگرفتند. همیشه وقتی مقام معظم رهبری و هر کس دیگری از تهران به تبریز میآمدند، اول از همه به بیت آیت الله شهید مدنی میرفتند.
زمانی هم پیش آمد که آیت الله مدنی تنها بود و با حزب ارتباط داشت و دیگران با ایشان میانه خوبی نداشتند. ایشان نه تنها به من، بلکه به چند نفری که در آنجا بودند، گفت:«دلم از دست اینها خون است.» این گفته خیلی مهم بود. مخالفین ما اکثراً حزب خلق مسلمانیها بودند و ما با اینها دردسرهای زیادی داشتیم. هر روز تظاهرات بود، هر روز رادیو و تلویزیون تبریز اشغال میشد و ما به آنجا میرفتیم و تلویزیون را تحویل میگرفتیم و آنها دوباره آنجا را میگرفتند. آیت الله مدنی مظلوم ترین فرد انقلاب ماست. ایشان در آذربایجان شرقی بسیار زحمت کشید. روی ایشان تف میکردند، از پشت به ایشان سنگ میانداختند و میگفتند:«مرگ برمدنی». در نماز جمعه محراب را آتش زدند.
در واقع در تبریز دو خط مقابل شهید مدنی بود؛ یکی حزب خلق مسلمان و دیگری هم طرفداران بنی صدر.ایشان در نماز جمعه گفتند که من بنی صدر را قبول ندارم، چون برای مملکت خطر دارد. آیت الله مدنی آشکارا گفت که به حبیبی رأی داده است. من شخصاً این حرف را از زبان آیت الله مدنی شنیدم.
این صحبت آیت الله مدنی بسیار مؤثر بود و رأی بنی صدر در تبریز کم شد. درست است که در نهایت بنی صدر در کل کشور رأی آورد، ولی در تبریز به نسبت دیگر شهرها رأی حبیبی بهتر بود.
آیت الله مدنی چند ماه بعد از عزل بنی صدر شهید شد. در عزل بنی صدر، آیت الله مدنی به میدان آمد و مردم هم در خیابان جمهوری اسلامی جمع شدند. شهید مدنی بنی صدر را افشا کرد و مردم هم فریاد زدند:«مرگ بربنی صدر». آیت الله مدنی از همان ابتدا بنی صدر را میشناخت، چون در زمان طاغوت به همدان تبعید شده بود. آیت الله مدنی همیشه میگفت که بنی صدر آدم درستی نیست.
آیت الله مدنی از لایق ترین افراد انقلاب و مردی الهی بود و روی دین و مذهب تعصب داشت. او کوچک ترین اهانتی به اسلام را تحمل نمیکرد و به خاطر همین هم شهید شد. اگر ایشان این طور نبود، او را شهید نمیکردند.
ایشان شخصاً به جبهه میرفت. لباس سپاهی میپوشید. اصلاً یک رزمنده بود. خیلی از محافظان و اطرافیان ایشان به جبهه رفتند و شهید شدند. تأثیر شهید مدنی تا حدی بود که اگر میگفت مردم به جبهه بروند، حزب اللهی ها تردید نمیکردند. همه از شهیدمدنی اطاعت میکردند.
از محافظ ایشان فکر کنم آقای منبع جود بود، شنیدم که گفت وقتی آیت الله خامنهای به تبریز آمدند، ناهار باشهید مدنی بودند. غذا را کشیدیم. دیدیم هر روز ماست و سیب زمینی بد است. یک کیلو گوشت چرخ کرده بیاوریم، لااقل برای ایشان درست کنیم. یک کیلو گوشت چرخ کرده گرفتیم و کباب کردیم. بعد که آیت الله خامنهای از تبریز تشریف بردند، میبینند که آیت الله شهید مدنی به خاطر کباب خیلی عصبانی است. آقای منبع جود مدتی جلوی چشم آقای مدنی نیامد. آیت الله مدنی گفت:«چه کسی گفت که این را بیاورید؟ مدنی و کباب؟!» ایشان از این موضوع خیلی عصبانی و ناراحت شده بود.