همانقدر که بهروز افخمی طی سالهای گذشته تلاش کرد فیلم «فرزند صبح» به نمایش درنیاید باید میفهمیدیم که فیلم چه ساختار و روایتی از بزرگ مرد تاریخ ایران دارد. گویا افخمی قسم خورده تا میتواند و عمرش کفاف میدهد خودش را به واسطه روایتهای مخدوش، بی ربط و بی مایه از شخصیتهای برجسته و ملی این سرزمین منفور یک ملت سازد.
اوضاع آشفته فیلم «فرزند صبح» و نمایش پرحاشیه آن در جشنواره فیلم فجر که انتقادات بسیاری را نسبت به آن رقم زد موجب آن گردید محمدرضا شرفالدین تهیهکننده این فیلم که برای ساخت این فیلم، میلیاردها تومان از فارابی بودجه گرفته تصمیم گیرد با تدوین مجدد اثر، فیلمی موجهتر را برای اکران سراسری آماده کند.این مسئله در شرایطی صورت میگیرد که کارگردان فیلم یعنی بهروز افخمی که مسبب اصلی مشکلاتی است که برای فیلم رخ داده هم برای تدوین مجدد آن ابراز آمادگی کرده و ادعا نموده در صورت تدوین مجدد این فیلم به اثری باکیفیتتر تبدیل خواهد شد.
«فرزند صبح» نه مشکل تدوین که مشکلی اساسیتر دارد و آن هم اینکه شخصیتی به نام بهروز افخمی که کوچکترین اطلاعی از جریان زندگی امام خمینی(ره) نداشته برای ساخت آن انتخاب شد. افخمی در بهترین حالت میتواند کمدیهایی مثل «سن پطرزبورگ» را آن هم با صرف هزینههای بالا بسازد و کوچکترین تبحری در به تصویر کشیدن روایاتی دقیق و معتبر از حوادث تاریخی-سیاسی ندارد. شاید خیلیها گمان کنند او همان کسی است که «کوچگ جنگلی» را که درونمایهای تاریخی دارد، کارگردانی کرده اما واقعیت آن است که حتی مجموعه مذکور هم براساس طرحی از ناصر تقوایی جلوی دوربین رفته بود و در واقع افخمی نه کاری شخصی که کار ناتمام تقوایی را به پایان رسانده بود.
این همه جنجال برای استفاده از محمدرضا شریفینیا آیا کمکی به فیلم کرد یا به فیلم ضربه زد؟ بازیگری با این عقبه و به لحاظ فیزیکی تا این حد بی ربط به نقش با چه انگیزهای در فیلم گنجانده شده است . شریفینیا چه بخواهیم و چه نخواهیم به خاطر نقشهای گذشته و مسائل شخصیاش که به رسانهها کشیده شد خواه ناخواه پسزمینهای مبسوط در ذهن مخاطب دارد که با اولین نما از او در قاب روی دیوار جلوی چشمان تماشاگر رژه میرود. بازی هدیه تهرانی چه کمکی به فیلم کرده که هزینههای مادی و معنوی مربوط به او را توجیه کند؟
این بودجه گزاف در کجای فیلم هزینه شده است؟ توجیه خرید زمین و ساخت بنا با چه عقل و منطقی قابل پذیرش است؟ اساساً این همه جنجال برسر ساخت موسیقی و صداگذاری و تدوین چه معنی داشت و مگر یک کمدی تصادفی را میتوان در مراحل فنی به فیلمی در خور یک شخصیت تاریخی بدل کرد؟
قایم موشک بازی روح الله با دخترک و دایه در آغاز و میانه فیلم، اشتیاق زیاد روح الله به عصاری، گرفتن مار، تیراندازی، نفس گرفتن زیر آب و... بخش عمدهای از داستان فیلمی را به خود اختصاص میدهد که قرار است شخصیت چند بعدی امام راحل را روایت کند؛ گو آنکه تنها این علایق و سرگرمیها در دوران کودکی است که از نگاه کارگردان سنپطرزبورگ شخصیت بزرگ و گرانقدر امام (ره) را در سالهای بعد میسازد! مشخص نیست چنین تصاویری چه ارتباطی با وجه عرفانی امام (ره) که مهدی ارگانی از آن سخن میگوید، دارد.
در این فیلم که نوع انتخاب بازیگران آن نیز همان آغاز حاشیهها و اعتراضات زیادی را برانگیخت، هیچ تصویری از رهبری امام وجود ندارد. سنین کودکی امام به یکباره به تبعید او پیوند میخورد و پایان فیلم هم به گونهای تعجب برانگیز به بازدید امام از کابین خلبان اختصاص مییابد(!) که تأسف برانگیز نیز هست. مشکل بیش از آنکه مشکل تدوین و صداگذاری باشد، مشکل فیلمنامه و تصاویری است که افخمی برای فیلم گرفته. در واقع عمده انتقادات فارغ از نحوه تدوین و صداگذاری به اصل فیلمنامه و راشهای تهیه شده اختصاص دارد.
بلاهتهای فنی عبور کامیون یخچالدار در زمان گاری و اسب در پس زمینه صحنه سفر مادر به تهران، وجود دکلهای فشار قوی برق در جای جای فیلم، استفاده از پارچههای امروزی در طراحی لباس و روسری و... و از همه جالبتر وجود وانت پیکان دولوکس در فرودگاه سال 42 و در مجموع تماشای این فیلم بلایی به سرمان آورد که چراغ دست بگیریم و به دنبال سریال «آفتاب و زمین» بگردیم.
از این موارد که بگذریم یادمان باشد این اولین تصویر سینمایی از رهبر ملت ایران است که چه بخواهیم و چه نخواهیم سفیر معرفی ایشان در جهان میشود. آیا مخاطب خارجی با تماشای آن از خود نمیپرسد «که چی؟». آیا تماشاگر کم اطلاع از تاریخ معاصر ایران میتواند اندک نشانههای نمایش داده شده از ریشههای پرقدرت دینی و انسانی و شخصیتی ابرمردی همچون آیتالله خمینی در فیلم را مانند تماشاگر ایرانی از لابلای هزار توی حاشیههای فیلم بیرون بکشد؟