مصطفی نگران برزمین ماندن اسلحه خویش هم هست:« از شما می خواهم که اسلحه ای که از من بر زمین افتاده را با یاد خدا و برای او به کار برید که همواره غرش این تفنگها و بوی خوش باروت است که در کوهستان وطن ، دشمن مزدور را هراسناک می کند . و از شما می خواهم که تا بیرون راندن آخرین نفرات دشمن که در خاک میهن اسلامی است ، به رزمتان ادامه دهید و برای نابودی شان جهاد کنید» عملیات بیت المقدس! اردیبهشت 61! همان شلمچه بود که آخرین نفس های مصطفی را هم از او گرفت. و در خواست آخرش:« در خاتمه از همه
شهید مصطفی جلیلی بال- 20ساله هم نبود! معلوم نیست کی و کجا بوده که وصیت نامه اش را این گونه آغاز کرده است:« اینجا در میان سنگری در میان خمپاره ها، بالای آن کوه بلند که نه برای فتح آن و پایین سرد آن که نه برای رهنوردی ، بلکه برای رزم با دشمن مزدور، سلام یک دوست را از درون چاله خمپاره ها می شنوید» آن چه از آدرس بر می آید کویر سرد و خشکیده ای است، بی آب و علف! شاید هم همین جا بوده! شلمچه! همان جا بسیاری از همین شهدا را به آرزویشان رسانید. همین است که قبل از شهادت جنگ را این گونه تعریف می کند: «جنگی که هدف از شرکت نمودن در آن، قوت بخشیدن و تحکیم مواضع نیروهای اسلام است و پیروی از خط مشخص شده الهی و پیروی از ولایت فقیه و اعتقاد به این که رهبری انقلاب ، نایب بر حق و شناخته شده آقا امام زمان عجل الله تعالی
فرجهالشریف است که از واجبات دین ماست.» و این همان بصیرت آن زمان است که در این زمان، نیازش داریم! زمانهای که هنوز خیلی هم دور نشده! مصطفی نگران برزمین ماندن اسلحه خویش هم هست:« از شما می خواهم که اسلحه ای که از من بر زمین افتاده را با یاد خدا و برای او به کار برید که همواره غرش این تفنگها و بوی خوش باروت است که در کوهستان وطن ، دشمن مزدور را هراسناک می کند . و از شما می خواهم که تا بیرون راندن آخرین نفرات دشمن که در خاک میهن اسلامی است ، به رزمتان ادامه دهید و برای نابودی شان جهاد کنید» عملیات بیت المقدس! اردیبهشت 61! همان شلمچه بود که آخرین نفس های مصطفی را هم از او گرفت. و در خواست آخرش:« در خاتمه از همه
می خواهم که پشتیبان ولایت فقیه باشید ، زیرا که در سایه این پشتیبانی ، جمهوری اسلامی حفظ خواهد گردید .»
* از شهدای حزب مؤتلفه اسلامی